عکسنوشتهای از ماه می 1968
طبق درخواست همکارانم در «فیروزه» قرار است از این به بعد سلسله یادداشتهایی تحت عنوان «عکسنوشتههای سینمایی» در سایت منتشر شوند. «اگر» مشکلی پیش نیاید و مانعی بر سر راه قرار نگیرد در این مجموعهمطالب، عکسهای مهم و احیاناً مشهور و گهگاه جریانساز سینمایی با یادداشتهای تاریخی و تحلیلی مختصری همراه میشوند تا به بهانهی آن عکسها گریزی به مباحث گمنام و البته مهم سینمایی زده شود. مطالعهی تاریخ سینما حتی برای مدعیان سینمادوستی به حوصله، دقت و همت بالایی نیاز دارد که با شیوههایی از جنس همین عکسنوشتهها میتوان سختیهای کار را تا حدی از سر راه برداشت.
امسال چهلمین سالگرد جنبشهای می 1968 در فرانسه و سایر کشورها بود و به همین مناسبت نشستها و همایشهای مختلفی با محوریت این جنبش دربارهی خاستگاهها و پیامدهای این رویداد بزرگ برگزار شد و در اکثر نشریات و روزنامههای معتبر جهان سلسله مطالبی به قلم مفسران و مورخان مسلط بر اتفاقات می 68 به چاپ رسید. طبیعتاً فضای فرهنگی ایران هم از این تب تأثیر پذیرفت و در اواخر اردیبهشت و اوایل خرداد که مصادف ماه می میلادی بود یادداشتها، مقالات و گفتوگوهایی در نشریات معتبر و نیمهمعتبر وطنی به چاپ رسید. در این نوشتهها اما رابطهی میان سینما و این جنبش جریان آنچنان که باید و شاید بسط و گسترش نیافت و صرفاً با چند تألیف و ترجمهی مختصر، پروندهی ماجرا بسته شد. درست است که دو سه ماهی از تب یادبود می 68 میگذرد اما بد نیست در همین اولین قسمت از مجموعهای که قرار است دنبالهدار باشد دست روی عکسی مرتبط با همین جریان بگذاریم که به رغم اهمیتش کمتر دیده شده و به چشم آمده است.
اهالی فن جملگی معتقدند که سینمای فرانسه و فیلمهایی که در فاصلهی چند سال مانده به می 68 ساخته شدند در هیاهوی سیاسی پیشآمده بیتأثیر نبودند و بلکه شاید به تعبیری شورشیان تحت تأثیر جریانهای هنری، به خصوص سینما به عرصهی اجتماع وارد شدند و شورشها را از محدودهی کارگری و دانشجویی به سطح عمومی جامعه رساندند. جنگ ویتنام، ترور کندی و مارتین لوتر کینگ، سیاستهای غلط آموزشی و وجود تبعیضهای دانشگاهی، ماجرای دانشگاه کلمبیا و چندین و چند عامل دیگر را میتوان به عنوان عوامل تأثیرگذار بر پیدایش شورشهای آن سال برشمرد. اما هیچکدام از این عوامل نتوانست به اندازهی سینما در «بسیج تودهها» گام بردارد و مردم و جو عمومی را با خواستههای شورشیان همراه کند. ژان لوک گدار فیلمسازی است که در آن مقطع زمانی نقشی بسیار کلیدی داشته است و علاوه بر سازمانبندی شورشهای سینهفایلها (سینما دوستان) و انتشار سینهتراکتها (شبنامههای سینمایی) در حمایت از دانشجویان، با کارگردانی دو فیلم «زن چینی» و «تعطیلات آخر هفته» به نوعی جریانات می 68 را پیشبینی کرده است. گدار که در عکس فوق با عینکی که به چشم دارد از بقیه متمایز میشود میداندار تمامی نشستها و میتینگهای اعتراضی آن سالها بود و همراه با دوست همیشه همراهش فرانسوا تروفو که در عکس سیگار به دست دارد به راحتی میتوانست جوانانی که مانند خودشان عاشق سینهچاک سینما بودند را به میدان بیاورند. نباید فراموش کرد که همین گدار در کنار فرانسوا تروفو، روبر برسون، کلود شابرول و چندین فیلمساز همفکر دیگر توانست درست سه ماه قبل از می 68 یعنی در 14 فوریه همان سال 3000 سینماگر و سینمادوست فرانسوی را در اعتراض به برکناری هانری لانگوا توسط آندره مالرو به خیابانها بکشاند و اهالی سینما را به یکی از پیشگامان تظاهرات خیابانی آن سال تبدیل کند.
در میان اتفاقات سینمایی مرتبط با می 68 هیچکدام به اندازهی تعطیلی جشنوارهی اسم و رسمدار «کن» بازتاب نداشتند و تعطیلی این جشنواره را به نوعی میتوان اوج همراهی سینماگران با شورشهای کارگری و دانشجویی آن زمان دانست. عکس فوق که در کاخ جشنوارهی کن برداشته شده است به زمانی اشاره میکند که گدار و تروفو همراه با خیل عظیمی از هوادارانشان به کاخ جشنواره یورش بردند و با برگزاری یک میتینگ کاملاً سیاسی در یکی از سالنهای نمایش، اصلیترین خواستهی خود یعنی تعطیلی جشنواره را علنی کردند. در این عکس رومن پولانسکی (نفر اول از سمت راست) هم حضور دارد که البته موضعش کمی متعادلتر بود و با پیشنهاد حذف بخش رقابتی جشنواره قصد داشت چندان با سیاسیبازی دوستانش همراه نشود. اگر به چهره و چشمان پولانسکی در عکس دقت کنید به اصل ماجرا پی میبرید. وی نه مانند گدار مشغول نطق کردن است (اصولاً خیلیها معتقدند گدار چه در فیلمها و چه در سایر فعالیتهای هنریاش دائماً مشغول نطق کردن است)، نه مانند تروفو زیر لب چیزهایی را به گدار یادآور میشود و با کشیدن سیگار خستگی نطق قبلی را از تن خود به در میکند، نه مانند کلود للوچ (نفر اول از سمت چپ) خود را برای نطق بعدی آماده میکند (به اعلامیهای که در دستش لوله کرده است دقت کنید) و نه مانند لویی مال (که در عکس ریش دارد) دست خود را بر لبهی صندلی گذاشته است و بیخیال به حضار زل زده است. در فیلمی خبری که از این نشست در دسترس است صحنههای جالبی وجود دارند که از جو کاملاً سیاسی آن دوران پرده برمیدارد. میلوش فورمن کاسهی داغتر از آش شده است و پولانسکی که داور جشنواره آن سال هم بوده میگوید این روزهای فرانسه او را یاد لهستان دوران استالینیزم میاندازد اما بهتر است تنها به فکر حذف بخش رقابتی باشیم. اما بالاخره گدار آن جملهی مشهورش را میگوید که با تشویق حضار هم مواجه میشود و تعطیلی جشنواره را حتمی میکند: «من دارم از اتحاد با دانشجویان و کارگران حرف میزنم و شما عوضیها میخواهید دربارهی کیفیت نماها و زومها صحبت کنید؟».
بله! اینگونه بود که نشست 19 ماه می 1968 در کاخ جشنوارهی کن بعدها به شاهبیت پیوند میان سیاست و سینما تبدیل شد. فیلمسازان حاضر در این عکس که علیه هنر بورژوازی شوریده بودند و به دنبال بازتولید قواعد جدیدی برای هنر سینما در بستر جو سیاسی زمانه و همسو با خواستههای چپگرایانهی خودشان بودند هر کدام به راهی رفتند اما با حضور خود در بطن رویدادهای آن سال پیوند میان سیاست و سینما را به بهترین شکل ممکن نشان دادند. شاید آنها خودشان را فلیمسازان مدرنیست نمیدانستند اما نمیتوان انکار کرد که تأثیر فعالیتهای سیاسی – سینمایی آنها در سالهای بعد سرچشمه مدرنیسم سیاسی در سینما و فیلمهای متعهد و انقلابی شد که تا سالها هواداران خاص خود را داشت. این سینماگران (و شاید به تعبیر برتولوچی رویابینها) در آن دوران مقاومت را به مقابله بدل کردند و مانند اسلاف خود در سینمای شوروی (کسانی مانند آیزنشتاین و ورتوف) شاهدی بر چگونگی و البته سرانجام پیوند میان سیاست و سینما خلق کردند. آنها از جامعهی (به تعبیر هربرت مارکوزه) تکبعدی گریزان بودند و طبیعتاً سینمای تکبعدی را نکوهش میکردند، غافل از اینکه خودشان با افراطکاریهایشان سینمای تکبعدی جدیدی خلق کردند که بیش از هر چیز به دنبال اثبات حقانیت عناوینی مانند «ضدفرهنگ»، «چپ» و «آزادی عمل و اندیشهی سیاسی» بود. جالبتر اینکه رادیکالیسم اواخر دهه 60 در نهایت به سیاستورزی دههی 70 تبدیل شد و در ادبیات سینمایی این کارگردانها ( و مشخصاً گدار) «شور سیاسی – سینمایی» جای خود را به «آگاهی سیاسی – سینمایی» داد.