در باب سینما
مفهوم ژانر در سینما به هر دلیلی که شکل گرفته باشد یک موضوع مسلم دربارهاش وجود دارد. تأثیرات بسیار زیاد این نوع نگاه و به قولی این شکل فیلم دیدن در آن هنوز هم به قوت خود باقی است. حتی بعد از شکل گرفتن هالیوود نوین و در هم شکستن قواعد و تقسیمبندیهای ژانری و یا در دوران مدرن سینما که اساس آن ساختارشکنی و در هم ریختن مفاهیم کلاسیک است. با تمام این تفاسیر خود مفهوم ژانر و به دنبال آن تغییراتی که در این مبحث صورت گرفت به فرزند ناخلف سینما یعنی تلویزیون هم منتقل شد و تا جایی پیش رفت که به خاطر استفاده و تکرار موقعیتهای یک ژانر در تلویزیون و استفاده از تمام استعدادها و جنبههای آن (به عنوان مثال ملودرام) بعضی ژانرها با آن شکل مرسوم خود دیگر مورد پسند مخاطبین قرار نمیگرفت.
در واقع یکی از دلایل خروج فیلمها از تقسیمبندی های ژانری همین تلویزیون است. اما یک قانون نا نوشته این میان وجود داشته که اهالی تلویزیون و سینما همیشه به آن اشراف داشتهاند و از آن تبعیت کردهاند. «به هر حال سینما سینماست و تلویزیون هم تلویزیون.» و این هر دو هر چقدر هم که به هم شباهت داشته باشند باز هم در شیوهی داستانگویی و ظرفیتهایشان برای تعریف داستان متفاوت هستند. به طور مثال تلویزیون هیچگاه نتوانسته و نمیتواند از پس فیلمهای علمی- تخیلی آن هم به تعریف دهه هشتاد و نودی آن بر آید و از طرف دیگر مدیوم تلویزیون هم این اجازه را نمیدهد که داستانهایی با روندی کند و تکرار زیاد جزییات در آن به نمایش در آید. تمام اینها را که گفتیم مربوط به سینما و تلویزیون مرسوم است و تقابل مرسومی که این دو همیشه با هم داشتهاند.
حالا میرویم سراغ سینما و تلویزیون ایران. گاهی سریالهایی تولید میشود که اگر جریان فیلمسازی در سینما روند عادی خود را میگذراند هرگز به تلویزیون نمیرسید و گاهی سریالهایی را میبینیم که کاملاً واضح است سازنده آن تلویزیون را با سینما اشتباه گرفته. در مقابل آن هم درست همین وضعیت به چشم میخورد. بعد از اینکه مثلاً چند شخصیت کمدی در تلویزیون موفقیت خوبی به دست میآورند سریع آنها را دور هم جمع میکنند و یک فیلم سینمایی میسازند. البته این کار در گشورهای دیگر هم میشود. ولی زمانی که این شخصیتها وارد سینما میشوند رنگ و بوی سینمایی میگیرند بر خلاف ایران که همان داستانها با خصوصیتهای تلویزیونی آنها روایت میشود.