نقش جنگ جهانی در پیدایش سینمای بومی
اولین چیزی که با شنیدن کلمه جنگ به ذهن میرسد، صفبندی دو لشکر در مقابل هم است که هر کدام به خاطر دلیل و منطق خودشان حاضرند خون طرف مقابل را بریزند. با کمی دقت میتوان به این نکته پی برد که این مرزبندی نهتنها در افراد و صفوف، که در تمام شئون زندگی کشور و ملت آن دو دسته متخاصم وارد میشود و نهفقط برای یک مدت کوتاه، و همه چیز را به خودی و دشمن تقسیم میکند. با چنین نگاهی بدیهی است که سینما هم در زمان جنگ درگیر چنین مرزهایی بوده و با تمام حرفهایی که درباره بیمرز بودن فرهنگ و هنر میزنند میتوان مقاطعی از تاریخ را بر شمرد که دیوارهایی جلوی این موج را گرفته است. در این مقاله نگاه اجمالی به اولین مرزبندی و تقریبا مهمترین آنها میپردازیم که اساساً بزرگترین دلیل به وجود آمدن سینمای بومی و محلی شده است (جنگ جهانی). و همچنین به طور مختصر به نشانهها و ویژگیهای سینمای بومی اشاره میکنیم.
با پیدایش فیلمهای بلند داستانی و حضور پر سرعت سینما در زندگی روزمره مردم، سینما به صورت یک صنعت پیشرو دست به تولید انبوه زد و خود را به عنوان سرگرمی اول بسیاری از مردم اروپا و آمریکا معرفی کرد. فیلمهایی که در این دوره که آن را دوره پیشگامان هم مینامند ساخته میشد – با توجه به وارد نشدن صدا و صامت بودن فیلمها- به تعریف قصههایی کاملاً بیمکان و بیفرهنگ مشغول بودند. منظور از بیمکان و بیفرهنگ آن است که سازندگان این فیلمها دغدغه انعکاس فرهنگ و منش خاص و منحصر به منطقه جغرافیایی مخصوصی را نداشتند و تاکیدشان بر مفاهیم کلی بود که در همه جای جهان و در همه فرهنگها یکسان هستند. مفاهیمی از قبیل عشق و نفرت، دوستی و دشمنی، انتقام، ایثار و وطنپرستی. و یا اصلاً بدون در نظر داشتن چنین مفاهیمی فقط برای سرگرمی و خنده و یا رویا پردازی ساخته میشدند. برای دیدن این فیلمها احتیاج به دانستن زبان خاصی نبود و آشنایی با فرهنگ و سبک زندگی مردم جایی خاص اهمیت نداشت. یک امریکایی از فیلمهای بلند و پر زرق و برق ایتالیایی لذت میبرد و یک فرانسوی از کمدیهای کوتاه امریکایی به خنده میافتاد و سرگرم میشد. چنین شرایطی باعث پیدایش کمپانیهای بینالمللی تولید و پخش فیلم میشد که از جمله آنها میتوان به کمپانی قدرتمند پاته اشاره کرد که به آن لقب ناپلئون سینما را دادهاند. این کمپانی با تاکید بر تولید انبوه فیلم و حتی لوازم جانبی فیلم از قبیل فیلم خام و دوربین رشد زیادی پیدا کرد و در کشورهای دیگر هم دفاتر نمایندگی تاسیس کرد. دیگر نمونهی این شرکتهای بینالمللی کمپانی چینه چیتا بود که با تولید فیلمهای داستانی تاریخی بلند و پر زرق و برق راه را برای تولید فیلمهای داستانی بلند هموار کرد. و از معروفترین این شرکتها کمپانیهای امریکایی بودند که تا قبل از جنگ جهانی رقابت بسیار سختی را با ایتالیاییها، فرانسویها و آلمانیها و حتی سینمای اسکاندیناوی داشتند.
با بروز اختلافات بین دولتمردان و پیشروی وضعیت جهانی به سمت جنگ بزرگ، مرزبندیها کمکم آغاز شد. حکومتها به امکانات سینما و استعداد آن تا حدودی واقف بودند و یا حتی اگر چیزی از آن سر در نمیآوردند فقط برای کوتاه کردن دست دشمنان از بازار داخلی خود، ورود فیلمهای خارجی را ممنوع میکردند و با سرمایهگذاری روی سینمای داخلی سعی در انتشار فرهنگ خود داشتند. از اولین فعالیتهای حکومتی میتوان به تاسیس یوفا در آلمان اشاره کرد. دولتمردان آلمانی ورود فیلمهای آمریکایی و متحدان آن را ممنوع کرده بودند و بازار داخلی خودشان خالی مانده بود و تولیدات داخلی کافی نبود و از طرفی حجم بالای تولیدات دشمنانشان که بر علیه آنان فیلم میساختند تصویر بدی از دولت آلمان در کشورهای دیگر ایجاد کرده بود. این شرایط باعث شد که کمپانی بزرگ یوفا با اتحاد شرکتهای کوچک بر پا شود که البته این کار توفیق زیادی پیدا کرد و چند سالی آلمان را در راس کشورهای فعال در زمینه تولیدات سینمایی قرار داد. نمونه دیگری از تحولاتی که به واسطه صفبندیهای حاصل از جنگ به وجود آمد حرکتی بود که با انقلاب کمونیستی در شوروی آغاز شد. هر چهقدر که سینمای دوره وایمار به زندگی مردم و احساسات و عواطف آنها پرداخته بود؛ حرکتی که در شوروی آغاز شده بود یک حرکت کاملاً ایدئولوژیک بود. سخنان بسیار مؤکد لنین به عنوان رهبر انقلاب درباره سینما، دقتنظری که مستقیم از طرف او بر این قضیه اعمال میشد؛ اولین مدرسه سینما و اولین نظریهپردازان سینمایی را به جهان عرضه کرد. نظریه معروف مونتاژ شوروی با بزرگانی همچون آیزنشتاین و پودفکین و… دراین دوران شکل گرفت.
حرکت سینماگران فرانسوی برای احیای سینمای بومی خود و ساخت یک سینمای کاملاً فرانسوی و تبدیل نشدن فرانسه به مستعمره سینمایی آمریکا بعد از جنگ جهانی را هم تا حدودی میتوان در این مرزبندیها گنجاند.
دوران دهه شصت و هفتاد را با موج فیلمهای جاسوسی و سیاسی میتوان نمونه دیگر این صفبندیها نام برد که اوج جنگ سرد را در سینما به نمایش گذاشتند. این سبک فیلمسازی البته مستقیماً به جنگ جهانی مربوط نمیشود ولی تا حدود زیادی دنباله همان ماجراست.
با ذکر این چند نمونه به بحث اصلی خود بر میگردیم. فیلمهایی که پس از این صفبندیها و مرزکشیها ساخته میشدند به موضوعات درون مرزی میپرداختند و با جهتگیریهای مختلف یا در سدد نشان دادن وضعیت زندگی مردم و یا طرز فکر و سیستم ایدئولوژیکی حاکم بر آنها بودند و یا به دنبال نشاندادن برتری خود نسبت به دشمن. در هر صورت آنها بر روی فرهنگ و زبان بومی کشور و مردم خود متمرکز میشدند و از نشانههای سنتی استفاده میکردند. (تکرار کلمه سنت و بومیگرایی نباید در ذهن مخاطب همان تصویری را ایجاد کند که در کشور خودمان هنگامی که این کلمه را میشنویم به ذهن میآید.)
هر چند که با پایان یافتن جنگ جهانی دوم و ویرانی وسیع اروپا سینمای امریکا به بالاترین حد نفوذ خود رسید و بازار بسیاری از کشورهای اروپایی را تا حد زیادی پر کرد اما شکل فیلمسازی بر مبنای یک فرهنگ خاص تا امروز در جهان وجود دارد و سینمای بومی یکی از اصطلاحات رایج سینمایی است.