طوفان در شهر زیبا

یادداشتی بر فیلم «دایره‌ زنگی» به کارگردانی پریسا بخت‌آور

بعد از مدت‌ها که عادت کرده‌ بودیم آثاری سخیف و کم‌مایه را به عنوان فیلم‌های پرفروش و بامخاطبمان بپذیریم، این روزها فیلمی را در سینماهای شهر شاهدیم که به رغم فروش بی‌سر و صدای خود و یافتن تدریجی جایگاهش در بین مخاطبان، از این قاعده مستثناست. «دایره‌زنگی» علاوه بر موقعیت‌های جذاب و طنز خود ـ آن‌هم طنزی که به تدریج رو به تلخی می‌گراید ـ فیلمی است که از اجرایی دقیق و فیلم‌نامه‌ای حساب‌شده بهره‌ می‌گیرد.

فیلم‌نامه: قصه‌ی فیلم که برشی از یک روزِ تعطیلِ اهالیِ یک مجتمع مسکونی است، زمانی شروع می‌شود که طوفانی دیش‌های چند همسایه را واژگون می‌کند تا مخاطب، هم‌راه محمَد (نصّاب وفروشنده‌ی ماهواره) وارد فضایی ملتهب و پرتناقض شود. التهابی که ناشی از آشفتگی روابط ساکنین آپارتمان است. فیلم‌نامه‌نویس در تمهیدی آگاهانه، التهاب و آشفتگیِ تعاملاتِ ساکنینِ یک مجتمعِ‌ مسکونی را به‌گونه‌ای در میان کنش‌ها و وقایع طنزِ قصه، به هم تنیده که به سرراستی و هضمِ‌راحت فیلم هم آسیبی نمی‌رسد. چرا که روایت،‌ دارای روندی سیال و متقاطع است و حضور متناوب شخصیت‌ها لابه‌لای فصول و نقاطِ‌ کشمکش داستان موجب می‌شود بیننده در انتها خود را با پازلی تکامل‌یافته از مناسبات درونی و مختصات شخصیت‌ها روبه‌رو ببیند. شخصیت‌های متعددی که به‌رغم زمان و مکان محدود وقوع داستان، با پرداختی شبه‌ مینی‌مالیستی، به حدی از عمق ‌و پختگی رسیده‌اند که رفتارشان برای بیننده، غریب به نظر نمی‌آید و او گویی خویش را و جامعه‌ی پیرامون خویش را در آینه به نظاره نشسته ‌است. شخصیت‌هایی مثل عبدالله‌زاده و همسر سنّتی‌اش ـ که نگران باز شدن چشم‌ و گوش بچه‌هایشان هستند ـ و رزّاقیِ لوده ‌و اَلَکی‌خوش و زن مترجمش ـ که تب ترجمه‌ی «هری‌پاتر» او را نیز گرفته‌است ـ و خانواده‌ی ریاکار جعفری ـ با آن مرد زن‌ذلیل و همسر مدیرش که می‌‌خواهد همه‌ی ساختمان را مدیریت کند ـ و سرخی تازه به دوران رسیده و همسر کلّاشش ـ که با عروس کردن این ‌و داماد کردن آن، روزگار می‌گذراند ـ و از همه عجیب‌تر شعله ـ که غرق احساسات شاعرانه است و برای برگزاری کنسرت خواننده‌ی مورد علاقه‌اش حاضر است سفره نذر کند و با این که خود پیردختری تنهاست، شیرین را تشویق به بازگشت به خانه می‌کند ـ و از همه بامزه‌تر سرهنگ ـ که یک جورهایی دایی‌جان ناپلئون زمانه ‌است و از همه سراغ شلوغی خیابان‌ها و بوق‌زدن‌ ماشین‌ها را می‌گیرد و مخاطب پر و پاقرص برنامه‌های سیاسی ماهواره‌است ـ همه ‌و همه شخصیت‌هایی آشنا و قابل‌باور برای مخاطب هستند.

«دایره زنگی» را خیلی‌ها با «اجاره‌نشین‌ها» مقایسه کرده‌اند و حتّی آن را اجاره‌نشین‌ها در سال 87 دانسته‌اند؛ اما به نظر می‌آید چیزی که اثر مهرجویی را جاودانه می‌کند و در این‌جا مفقود است، وفاداری مهرجویی به وحدت موضوع و چینش مؤثر شخصیت‌ها در نظام کنش‌ها ‌و واکنش‌های قصه است. در «دایره زنگی» اصرار فیلم‌نامه‌نویس بر غافلگیری مخاطب از افشای هویت شیرین، با بقیه‌ی اجزای فیلم‌نامه، جناس نازیبایی را شکل می‌دهد. گره‌افکنی‌ و نشانه‌گذاری‌ و گشایش‌ گره‌ی شخصیت شیرین، فیلم‌نامه‌ای کاملا داستانی با محوریت شخصیت‌اول را طلب می‌کند؛ اما در دایره زنگی از همان ابتدا همه‌ی شخصیت‌ها هم‌عرضِ هم، معرفی می‌شوند و پرداخت هیچ‌کدام بر دیگری نمی‌چربد. با همه‌ی این‌ها دایره زنگی جزو معدود فیلم‌های این روزهای ماست که فیلم‌نامه‌ای حساب‌شده و قاعده‌مند دارد.

کارگردانی و اجرا: به جرأت می‌توان گفت کسانی که در کارگردانی دایره زنگی دنبال رد پای اصغر فرهادی می‌گردند و فیلم را به او منسوب می‌دارند، یا مجموعه‌های تلویزیونی پریسا بخت‌آور را ندیده‌اند و یا بی‌انصافانی هستند که نمی‌خواهند قدرت بخت‌آور در اجرا را بپذیرند. به این نام‌ها توجّه کنید: محمدرضا شریفی‌نیا، مهران مدیری، امین حیایی، باران کوثری، گوهر خیراندیش، بهاره رهنما و یک‌دوجین بازیگر سرشناس دیگر. بخت‌آور در اولین تجربه‌ی سینمایی خود سراغ پروژه‌ای بسیار سنگین رفته که کنترل این همه ستاره‌ی سینما و یک‌دست کردن‌ بازی‌شان با بازی‌های دیگرانی مثل امید روحانی و صابر اَبَر را می‌توان از مهم‌ترین مؤلفه‌های کارگردانی بخت‌آور دانست. اجرای صحنه‌هایی مثل پلان‌سکانس تعقیب ‌و گریز پشت‌بام یا سکانس دویدن اهالی مجتمع در راه‌پلّه‌ها از آن کارهای سختی‌ است که کم‌تر فیلم‌سازِ فیلم‌اوّلی به اجرایشان رغبت نشان می‌دهد. اگر دایره زنگی توانسته ‌است در سطح وسیعی با مخاطب ارتباط برقرار کند، بی‌گمان سهم قابل‌توجهی از این اقبال عمومی را باید به خاطر تأثیر ناخودآگاه ریتم تند فیلم دانست. ریتمی که مخاطب را ملول نمی‌کند و با چیدن سکانس‌هایی متشکل از خُردپلان‌های متعدد، فرصت پرت شدن حواس بیننده را از او سلب می‌کند.

دایره زنگی فیلم جذابی است. حتی می‌توان چندبار آن را دید و در دنیای مفرحش غرق شد. اصلا هم اهمیتی ندارد که جمله‌ای به پایان فیلم افزوده ‌شده ‌باشد یا برای گرفتن پروانه‌ی نمایش، یکی‌ دو سکانسش را حذف کرده‌ باشند یا خطوط قرمز وهمی مدیران را عقب‌تر کشیده‌ باشد یا در جشنواره‌ی کن شرکت نکرده ‌باشد و یا خیلی چیزهای دیگر. فقط می‌ماند امیدواری ما به ظهور فیلم‌سازی جوان و باهوش و تأسف‌مان بابت حذف شدن فیلم در جشنواره‌‌ی فجری که سال ‌به سال بر فقرش افزوده ‌می‌گردد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

1 × 4 =