نگاهی به کتاب «سینمای اصیل؛ در باب ضرورت وجود فهرستهای سینمایی» نوشته جاناتان رزنبام
در اوایل دهه 1990 بحث درباره فهرست برترین آثار ادبی به جزء جداییناپذیر گفتمانهای ادبی تبدیل شده بود. در آن زمان انتشار کتاب «فهرست غربی» هارولد بلوم که رشد روزافزون نقد ادبی «ایدئولوژیک» و به خصوص نقد ادبی فمنیستی و مارکسیستی را نقد کرده بود باعث شد محققان ادبی آغازگر نزاعی درباره ویژگیهای ذاتی و عارضی آثار ادبی باشند؛ ویژگیهایی که میتواند ارزشهای یک اثر ادبی را ارتقاء و یا تنزل دهد. چنین بحثهایی باعث شد فهرستهای آثار برتر ادبی – به همان ترتیب سنتی رایج در علوم انسانی – از بدو پیدایش مشکوک و غیر قابل استناد به نظر بیاید.
اما زمانی که مقوله فهرست آثار برتر به شاخههای نوپای آکادمیک مانند مطالعات سینمایی راه یافت به هیچ وجه بازخوردهای منفی به همراه نداشت و با استقبال منتقدان سینمایی روبرو شد و حتی وقتی کار به انتخاب ده فیلم برتر و یا صد فیلم برتر تمام دورانها کشید بر گستردگی فهرستها هم افزوده شد. غافل از اینکه فهرستهای پرشمار برترین فیلم میتوانست محدوده مطالعات سینمایی را تحت الشعاع علایق اقتصادی و یا ملی انتخابکنندگان قرار دهد. البته نمیتوان انکار کرد که همین فهرستهای جانبدارانه هم میتواند برای بعضی اشخاص نقطه شروع آشنایی با سینما باشد و معیارهای شخصی آنها در مواجهه با سینما را خلق و یا تصحیح کند.
جاناتان رزنبام هم در آخرین کتاب خود به دنبال بیان همین نکته است. رزنبام منتقد نامآشنای هفتهنامه شیکاگو ریدر است و کتابهای متعددی از جمله کتاب «جنگهای سینمایی: هالیوود و رسانه چگونه میتوانند دامنه فیلمهایی که میبینیم را محدود کنند» (2002) را نوشته است. رزنبام در کتاب «سینمای اصیل؛ در باب ضرورت وجود فهرستهای سینمایی» (2004) از یک طرف به صنعت سینمای آمریکا حمله میکند و از طرف دیگر بر ارزشهای مثبت فهرست برترین فیلمهای سینمایی تأکید میکند. مقالات این کتاب در فاصله سالهای 1975 تا 2002 نوشته شدهاند و رزنبام در آنها بدون اینکه چندان به فرایند فهرستسازی توجه کرده و به نقد ایدئولوژیک حمله کند به رویکرد تقلیلگرای فهرستهای آمریکایی و عدم اقبال به فیلمهای مهجور اشاره کرده است.
کسانی که با آثار رزنبام آشنا هستند میدانند که وی همیشه خلاف جریان و عرف منتقدان صحبت میکند و نگرشهای تثبیتشده را قبول ندارد. وی در کتاب مورد بحث هم از سه جهت به موضوع منحصر به فرد خود پرداخته است. در وهله اول دستاندرکاران رسانههای آمریکا را به دلیل عدم توجه به فیلمهایی که در خارج از سینماهای آمریکا نمایش داده میشود سرزنش میکند. به نظر رزنبام منتقدانِ متأثر از جریان اصلی سینمای آمریکا، تلقی نادرستی از ژورنالیسم و ترویج آثار هنری دارند، با آثار اصیل سینمایی بیگانه هستند و پیچیدگیهای شاهکارهای اروپایی و آسیایی را درک نمیکنند. رزنبام از سوی دیگر صنعت سینمای آمریکا را به دلیل صرف سرمایههای کلان برای تبلیغات «آثار پیش پا افتاده» و بیاهمیت توبیخ میکند و معتقد است شرکتهای فیلمسازی فقط فیلمهای پرفروش را برای اکران عرضه میکنند و دیگر فیلمها را به راحتی کنار میگذارند. و بالاخره رزنبام به عنوان سومین جنبه گرایش ملی افراطی موجود در بوروکراسی سینمای آمریکا و آکادمیهای دانشگاهی آن را به چالش میکشد و تأکید میکند که سینمای آمریکا در حق فیلمسازان بینالمللی و چندملیتی جفا میکند. رزنبام برای اثبات این نظریه و بیاعتبار جلوه دادن فهرست برترین فیلمهای آمریکایی دست به تهیه فهرست جدیدی میزند و فیلمهای جایگزین مورد نظرش را از سال 1895 تا 2003 کنار هم ردیف میکند تا مجموعهای از فیلمهای غیر غربی که مطابق سلیقه خودش هستند را به خوانندگان عرضه کند.
رزنبام در عین حال رویکرد آکادمیکی که بر ضدیت هنر و سرگرمی تأکید میکند را مورد نقد قرار میدهد و در مقالات تحریک کننده، شورانگیز و به شدت جزئینگر خود، مرز میان سبک ژورنالیستی و آکادمیک در تحلیل فیلم را کمرنگ میکند. رزنبام از آن منتقدانی است که در آثار خود به جای نقل قول از منابع خبری به سراغ منابع پژوهشی معتبر میرود و به همین دلیل نظریاتش عموماً خدشهناپذیر جلوه میکنند. وی همچنین سعی میکند لذت تماشای فیلمهایی که هنوز به بازار آمریکا راه نیافتهاند را به خوانندگان کتاب یادآوری کند تا آنها هم مانند خود او بر وسعت فیلمبینی خود بیفزایند. رزنبام با اشتیاق درباره سوژه مقالاتش مینویسد و سعی میکند با اشاره به فیلمهایی که مورد بیمهری ماشین تبلیغات هالیوود واقع شدهاند و با کمک پیشنهادهای وسوسهانگیز دربارهی شاهکارهای مهجور سینما و معرفی فیلمسازان با استعداد و کمتر شناخته شده، رژیم غذایی سینماروهای آمریکایی را غنی کند. رزنبام در یک کلام با گلچینی از فیلمهای انتخابیاش بر نقاط کور تاریخ سینما تمرکز میکند تا به تنهایی در برابر نظام توزیع اقتصاد محور هالیوود قد علم کند.
مثلاً به فیلم انتخابی وی در بخش اول کتابش که مربوط به فیلمهای «کلاسیک» است توجه کنید: از سینمای فرانسه چهار فیلم، از سینمای آلمان دو فیلم و از سینمای روسیه، مجارستان، چین و بلژیک هر کدام یک فیلم در این بخش وجود دارند که به قول خود رزنبام انتخابهای اجنتابناپذیر فهرست محسوب میشوند. از طرف دیگر سه تن از کارگردانان فیلمهای فوق – جوایس ایون، کایرا ماروتاوا و بلا تار – به احتمال زیاد تنها برای متخصصان سینما نامهای آشنایی هستند. بخش دوم فهرست رزنبام «مشکلات ویژه» نام دارد که بیشتر به فیلمهای برگزیده جشنوارههای سینمایی اختصاص یافته است. رزنبام در سومین بخش هم که «فهرستهای دیگر و فهرستسازها» نامیده شده است به تفاوتهای فرهنگی موجود میان گرایش منتقدان و تماشاگران آمریکایی، اروپایی و آسیایی در مسائلی همچون زیباییشناسی و نقد فیلم میپردازد. در بخش چهارم کتاب هم با نام «مدعیان مهجور» مبنای ایدئولوژیک انتخاب آثار به ظاهر کلاسیکی مانند «محصور» (1998) برتولوچی، «چشمان باز بسته» (1999) کوبریک، «هوش مصنوعی» (2001) اسپیلبرگ و یا «راننده تاکسی» (1976) اسکورسیزی میپردازد. رزنبام در بخش آخر کتاب هم با عنوان «فیلمسازان» به فهرست هنرمندانی همچون آنتونی مان، اتو پرهمینجر، رودی وورلیتزر و الکساندر داوژنکو اشاره میکند که در تا به حال در فهرستهای سینمایی جایی نداشتهاند و به اعتقاد او باید حتماً جایی براشان در نظر گرفت.
1000 فیلم برتری که رزنبام در کتاب خود به خوانندگان معرفی میکند از یک طرف خاصیتی نوستالژیک دارد و میتواند یادآور سالهای دور سینمای هنری باشد و از طرف دیگر میتواند فهرست کسانی که فیلمهای مورد نظرشان را انگیزههای اقتصادی انتخاب کردهاند به چالش بکشد. تلاش رزنبام برای انتخاب و معرفی فیلمهای مهجور مطمئناً شایسته تقدیر است و میتوان امیدوار بود که در سالهای بعد هم توسط خود او یا دیگر منتقدان کارکشته پی گرفته شود.
* Essential Cinema
انتشارات دانشگاه جان هاپکینز (2004)، 504 صفحه
ISBN 0-8018-7840-3