فلسفه سینما به چه معنا؟

«هنر، محاکات حضور و غیاب بشر به حق است؛ همه هنرها این‌چنین­اند و در میان هنرها سینما آیینه جادوست»(1)
سینما یک پدیده صنعتی است که در عین حال توجه بسیاری از اندیشمندان را به خود جلب کرده. فیلسوفان و نظریه‌پردازانی که با این پدیده به عنوان یک واقعیت برخورد کرده‌­اند، وجود و تولدش را به ناچار پذیرفته‌­اند؛ و پس از آن به تحلیل و تعدیل و اصلاح آن پرداخته‌­اند.
بوده‌­اند فیلسوفانی که این روش بیان را مبتذل و صنعتی انگاشته و به قباحت آن رای داده‌­اند؛ و دیگرانی که آن را هنر و اندیشه یافته و تمجیدش کرده‌­اند؛ و در این میان نیز بعضی آن را قابل اصلاح دیده‌­اند؛ این افراد به بحث در فلسفه سینما پرداخته‌­اند؛ نه در فلسفه در سینما یا فلسفه متعلق به سینما. روشن است که ماهیت فیلم و فلسفه وجودی آن با تفکر فلسفی در فیلم و اکران نظریه­‌ها در قالب داستان متفاوت است.
به جرأت می­توان گفت که برای شناخت فلسفه هنر هفتم (یا ششم یا هشتم) –اگر بتوان آن را هنر نامید– نمی­توان از دیگر هنرها غافل بود زیرا شاید ترکیب این هنرهاست که آن را ساخته؛ یا حداقل از آن­ها بی ­بهره نبوده است. برای بررسی دقیق­‌تر این پدیده هم بحث بر 90 یا 100 یا … دقیقه تصویری که روی پرده پخش می­شود بی ­نتیجه خواهد بود. پس باید روند سینما از سوژه و ایده تا مخاطب و بازخورد آن بررسی شود که جای بحث بسیار دارد.
این­که فلسفه چیست و تعریف آن کدام است، مفصل بحث شده؛ شنیده‌­ایم و شنیده‌­اید؛ اما فلسفه به طور خلاصه هستی­ شناسی است. و وجود، چیزی است که از آن بحث می­شود. امروز فلسفه‌­های مضاف جای خود را به خوبی در میان مباحث فلسفی باز کرده‌­اند، این­‌ها خود دو دسته‌­اند؛ بخشی معرفت درجه دوم پدید می­آورند و معرفت ­شناسی و روش­ شناسی‌­اند؛ مانند فلسفه علم­‌ها (فلسفه علم تاریخ، علم سیاست و…) اما بخشی از آن­ها معرفت درجه یک است، در این بخش جست‌و‌جو و کند و کاو در خود موضوع است. مانند فلسفه تاریخ، نه علم تاریخ، فلسفه سیاست و …
فلسفه سینما یکی از بخش­‌های این قسم فلسفه است که کاملاً جدید است و البته تازه بودن آن به دلیل جوان بودن سینماست.
سعی برای ارائه تعریف دقیق و جامع و مانع برای سینما نیز شاید چندان سود­بخش نباشد، علاوه بر این­که تعاریف بیشتر تبیین و توصیف می­کنند. به هر حال سینما همان تصاویری است که با صدا ممزوج شده و روی پرده دیده می­شود (البته این هم دقیق نیست).
گفته شده سه مرحله در هنر اتفاق می­افتد:
1- تجربه و ادراک هنرمند
2- بیان این ادراک با یک وسیله بیان هنری
3- تمتع مخاطب و در غایت عالی­اش ایجاد تجربه مشابه.

در مرحله دوم و سوم است که تفاوت هنرها دیده می­شود و به نظر سینما در مرحله سوم نقش موفق‌­تری داشته باشد. «سینما از جانبی به داستان برمی­گردد و از جانب دیگر به تصویر و از طرف دیگر ملغمه‌­ای که از ترکیب داستان و تصویر پدید آمده و می­تواند توهمی از واقعیت ایجاد کند. این ملغمه نه داستان است نه تصویر»(2) و به دلیل آن­که چند حس را در یک زمان درگیر می­کند شاید بتوان گفت مخاطبش را در حالتی از خلسه می­برد، نوعی استغراق حاصل می­شود که البته اگر نشود فیلم حاصل نمی­شود! فیلم اگرچه توهمی از واقعیت می­آفریند اما مانند بقیه هنرها لااقل در سه مورد با واقعیت ارتباط دارد و شاید بتوان گفت وابسته به آن است. اول این­که هنرمند در دنیای واقعی زندگی می­کند و ادراک و الهام هنری خویش را از زندگی و تجاربش می­گیرد. دوم، هنر با واقعیت ارتباط دارد و از آن رو که باید در قالب مناسب خویش بیان شود و در آخر این­که باید اثر را به مخاطب واقعی عرضه کند. یک اثر هنری برای آن­که کامل باشد دیر یا زود باید به سوی دنیای واقعی که از آن ناشی شده بازگردد و با احساسات کسی در جایی ارتباط برقرار کند.
دراین عرصه یعنی فلسفه سینما مباحث بسیاری مطرح می­شود که بعضی بسیار مهم و بحث برانگیزند؛ چیستی سینما، زبان سینما، پدیدارشناسی، مبانی آن؛ هرمنوتیک، مباحث مربوط به مؤلف و مخاطب و … از مباحثی است که طرح می­شود و هر کدام در جایگاه خود به شناخت این داستان مصور کمک خواهد کرد.

1- آینه جادو/سید مرتضی آوینی/مقاله اول
2- همان

منابع:
– اکران اندیشه/پیام یزدانجو
– هنر سینما/دیویدبوردول

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هجده − 10 =