فیلمنامه‌نویسی، از تولید به مصرف

نقد داخلی فیلم تیغ زن؛‌ نقد دوم

اگر قرار باشد داستانی برای این فیلم در نظر بگیریم شاید به این شکل قابل روایت باشد: نازنین دختری است با پس‌زمینه‌ای مجهول و ظاهری امروزی که قرار است به خانه‌ی کسی که ارباب نامیده می‌شود برود و قرار است آن‌جا چند عکس و فیلم با لباس‌هایی خاص از او به عنوان مدل گرفته شود تا ارباب آن‌ها را برای پسرش بفرستد. راننده آژانسی که قرار است نازنین را به مقصد برساند بر حسب اتفاق عاشق سال‌های دور نازنین از آب در می‌آید. او عطا نام دارد و به آریای سفید قدیمی‌اش بسیار علاقه دارد. در مسیر حرکت، دو نفر که یکی عاشق جدید نازنین و دیگری کارچاق‌کن ارباب و نازنین هستند آن‌ها را تا مقصد تعقیب می‌کنند. در باغ ارباب نوچه‌های او و عطا بر سر نازنین به جان هم می‌افتند و نازنین در حال فرار چند سنگ قیمتی پیدا می‌کند. در حالی که همه‌ مشغول تماشای سنگ‌ها هستند تصویر سیاه می‌شود. در نمای پایانی عطا و نازنین با لباس عروسی در ماشین نشسته‌اند در حالی که نازنین مشغول رانندگی است و دو تعقیب‌کننده نقش فیلمبرداران مراسم را به عهده دارند.

بر خلاف آن‌چه به نظر می‌رسد جمع‌آوری حتی همین چند خط به عنوان داستان از متن فیلمی چنین آشفته، مانند تحمل کردن خود فیلم تا به انتها، بسیار سخت و طاقت‌فرساست. فیلم هیچ خط روایی مشخصی ندارد و اگر بخواهیم صحنه‌های پایانی را استثنا کنیم در نزدیک به دو ساعتی که فیلم در زمان واقعی می‌گذرد گویا یک دوربین با چند نفر همراه شده و صرفا از حرکات و سکنات آن‌ها مشغول فیلم گرفتن است و البته این به این معنا نیست که به این دلیل فیلم را فیلمی جاده‌ای بدانیم. شاید به جرئت بتوان گفت عملا فیلمنامه‌ای برای فیلم وجود نداشته و همه چیز تا حد امکان (خصوصا در مورد دیالوگ‌ها) بداهه کار شده یا این‌که سر صحنه نوشته شده است. یک سوژه به عنوان مرکز ماجرا در نظر گرفته شده و همه چیز شاخه به شاخه به آن اضافه شده است. فیلمنامه عمدتا دلیلی نمی‌بیند که توضیح خاصی راجع به شخصیت‌ها و موقعیت‌شان بدهد، نسبت آن‌ها با یکدیگر و علت ظاهر و رفتار عجیب و غریب‌شان را توضیح دهد، و حتی دلیلی بدهد تا بیننده بفهمد چرا باید در هفتاد درصد از حدود صد دقیقه فیلم، شاهد تماشای دو ماشین باشد که مشغول تعقیب یکدیگر هستند در حالی که تعقیب کننده سعی دارد خود را از تعقیب شون
ده مخفی نگهدارد و در عین حال نشان دهد که این مخفی کاری مهم است، اما بعد از گذشت لحظاتی به راحتی حضور خود را بر تعقیب شونده آشکار کند و باز هم دلیل قانع‌کننده‌ای برای این مسئله ارائه ندهد. و باز در ادامه در فصلی عجیب و غریب در کنار دریا تعقیب‌کننده اصلی جا بماند و بقیه دنبال کار خودشان بروند تا همان نیم‌بند مسیر روایتی هم به هم بخورد.

اگر تک‌تک خرده روایت‌ها از فیلم حذف شوند، کوتاه شوند، بلند شوند، پس و پیش شوند یا هر چیز دیگری، هیچ اتفاقی نمی‌افتد. تمام صحنه‌های تعقیب و گریز را می‌توان حذف یا جابه‌جا کرد، نه چیزی از دست می‌رود و نه چیزی به دست می‌آید. همچنان که در خصوص شخصیت‌ها و موقعیت‌شان نیز چنین است. تصور کنید درگیری نهایی کیمیایی‌وار عطا با نوچه‌های ارباب که به دلیل نامعلومی حالت روانی مغشوشی دارند و اسلوموشن‌ها و بعد تعقیب و گریز بعد از آن در فیلم وجود نداشته باشد، یا در ادامه فصل حیرت‌انگیز «سنگ‌یابی» در فینال فیلم که دست به دست شدن بیل و چنگک و دلارها در آن مثل کارتون تام و جری خنده‌دار و به لحاظ باورپذیری برای بیننده مستاصل‌کننده است، اساسا در فیلم وجود نمی‌داشت، آیا کاستی در فیلم حس می‌شد؟

مسیر فیلمسازی علیرضا داودنژاد از «خانه عنکبوت» در دهه‌ی شصت که در حال هوای آن دوره فضایی کاملا سیاسی داشت که حتی تنها حضور مسعود بهنود را بر پرده سینما رقم زد، تا اوایل دهه هفتاد و بهترین فیلمش «نیاز» که درام اجتماعی خوش‌ساختی بود، تا «مصائب شیرین» در اوایل دولت اصلاحات که فیلمی نیمه گیشه‌ای بود، کم‌کم در مسیر سقوطی وحشتناک افتاد که روز به روز روند و شیب آن تندتر می‌شد و کار به جایی رسید که در «ملاقات با طوطی» و «هشت پا» منظر کارگردان فقط گیشه و فروش فیلم بود. اما «تیغ زن» نه فیلمی گیشه‌ای است، نه خاص‌پسند، و نه دارای هیچ ویژگی دیگری که بتوان آن را به هر نحوی مثبت تلقی کرد. با نگاهی ساده به روند فیلمسازی داودنژاد به وضوح مشخص است که او در هر دوره دقیقا فیلم‌هایی را می‌ساخته که حال و هوای جامعه در آن روزها اقتضا می‌کرده و نکته حیرت‌انگیز این است که او در طول این سال‌ها به لحاظ کسب تجربه مسیری معکوس را طی کرده است و فیلم‌های او روز به روز بدتر شده‌اند تا جایی که حتی از ارائه‌ی یک داستان ساده نیز بر نمی‌آیند. شاید به همین دلیل است که او چند سالی است که فیلم‌هایش را به جشنواره فیلم فجر ارائه نمی‌کند. داوری در خصوص چنین فیلم‌هایی جز تمسخر چه چیزی نصیب سازنده آن می‌کند؟

***
مطالب دیگر فیروزه در همین زمینه :

لکه قیر بر چهره «تیغ‌زن» – محمد صابری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

17 + نه =