خوب نوشتن درگرو تمرین است. درست مثل ورزش کردن هرچه تمرینتان بیشتر باشد کارتان بهتر خواهد بود. اما چگونه میخواهید گام اول را در این مسیر بردارید؟ مسیری که غالبا وحشتزاست و شما در آن از سویی با کاغذهای سفید مواجهید و از سوی دیگر در جستوجوی کلماتی هستید که بیانگر افکار و احساساتتان باشد. شما چند تا ایده دارید و اندکی هم اعتماد به نفس در بیان این ایدهها. اگر آنها اشتباه باشند چه؟ اگر این ایدهها نگاهی کودکانه و سادهدلانه را نصیب شما کنند چه؟ اگر از عهده انجام آنها برنیایید چه؟ به نظر میرسد صفحات سفید کاغذ شما را مسخره میکنند. اما آیا این به این معنی است که قبلا تمام کارها انجام شده و همه حرفها گفته شده است؟ این اندیشه باعث میشود که تمام ایدهها و جملات و کاراکترهایتان بژمرده شده و فقط آرزویتان برای نوشتن باقی بماند. تنها راه غلبه بر این مشکل، نوشتن است. موضوعات خام یا آمادهای را برروی کاغذ بگذارید ودربارهٔ آنها بنویسید. با بندها و قطعات و جملات نصفه آغاز کنید تا لکنتتان متوقف شود و زمانی به خود آیید که تمام جملات و پاراگرافها و صفحات را نوشتهاید.غالبا نخستین مانع، خودآگاهی نویسنده نسبت به عمل نوشتن است. مانعی که باید چند صفحه را برای برطرف کردن آن سیاه کرد. درست مثل یک ماشین قدیمی با باک بنزین آلوده. ابتدا چند کیلومتر ریپ میزند، به یکباره متوقف میشود و با استارت دوباره حرکت میکند. در مسیر کسب مهارتهای نوشتاری بعضی از چیزهای نامأنوس برایتان جذاب میشود. انتظار نداشته باشید که در اولین قدم یک شاهکار خلق کنید. کار را با سوژههایی ازاین قبیل آغاز کنید: چیزی که برای خوردن دارید. صدایی که شنیدهاید، رنگ چشمان دوستتان، کاست مورد علاقهتان، خودتان را بهعنوان یک سوژه در نظر بگیرید و به مدت پنج دقیقه بدون توقف و بازنگری بنویسید. حتما چند صفحه خواهید نوشت و بخشی از کار را تولید خواهید کرد. آنگاه برگردید و نوشتهٔ خود را بخوانید.
خیلی سخت است .دفعهٔ اول ـکه این مسیر را طی میکنید و نوشتهٔ خود را میخوانیدـ متوجه میشوید که حاصل کار، در مقایسه با زمانی که برای اولین بار خود را در تلویزیون میبینید یا صدای ضبط شدهٔ خود را میشنوید خیلی متفاوت است. میپرسید آیا من واقعا اینطورهستم؟ خواهید گفت من هرگز نمیتوانم خودم را اینطور ببینم. در اینجا ممکن است خجلتزده و ناامید شوید. اما متوقف نشوید. این یک مرحله موقت است. یک مهندس رادیویی خوب آنقدر به صداها گوش میدهد و امواج را جابهجا میکند تا تلاطم آنها از بین برود و صدا صاف شود. نویسندهٔ خوب هم باید آنقدر نوشتهاش را بخواند و جملاتش را بازبینی کند تا بتواند با ویرایش و غلطگیری و حذف و اضافه نوشتهٔ خود را بهتر کند و اعتماد به نفس لازم برای نگارش داستان را به دست آورد. این تنها راه بیش روی شما برای دستیابی به بیان داستانی خاص خودتان است. بیان داستانی شما از بیانی که با آن صحبت میکنید خیلی فاصله ندارد (یعنی همانطور که در گفتار هر فرد صدا و بیان منحصر به فردی وجود دارد در داستانسرایی و نوشتار هم میتوان به یک بیان شخصی و ویژه دست یافت) مسلما داستانسرایی با بیان شخصی بسیار گویاتر و استوارتر است. بیان شخصی هر فرد مثل اثر انگشتش مخصوص خود اوست. کتابهایی که خواندهاید را مرور کنید. کدام یک از انواع بیانی برایتان هیجانیتر و قابل توجهتر بوده است؟ طبیعتا شما بیانهای خاص را دوست دارید با لهجههای متفاوت و ریتم ها و انعکاسها و ظرافتهای خاص هر سبک بیانی. بیان شخصی در داستان یا شعر میتواند به تصویر یا خصوصیت اختصاصی هر فرد تشبیه شود. بیان شخصی با سبک ـکه میتوانید آن را بعدا توسعه دهیدـ متفاوت است. (یعنی بیان شخصی مثل اثر انگشت منحصر به فرد است اما سبک قابل تغییر است) مثلا من در 13سالگی شعری سرودهام که شبیه کارهای دههٔ سوم عمرم است. شاید این تصویر غمانگیزی از ادامهٔ جوانی (و نابختگی) من باشد، یا حتی شدیدتر باید بگویم که این ریسمان فردیت من است که میان کارهایم جریان دارد. فردیتی که در تمام کلماتی که مینویسم جاری است.
اکنون تمرین زیر را به صورت انفرادی یا گروهی انجام دهید:
پنج صدایی را که میشنوید، بنویسید. سبس فهرستی از چیزهایی را که با آن صداها مرتبط هستند، تهیه کنید. مثلا (صدای) ماشین میتواند کورس گذاشتنهای بعد از مدرسه را به یادتان بیاورد. با صدای به هم خوردن ظروف سفالی میتوانید تابستانی را به یاد آورید که در کنار برج پیزا بودهاید، و با صدای هوابیما به یاد تعطیلاتتان در سواحل یونان میافتید. این تمرین خصوصا در کلاس بسیار مؤثر خواهد بود، زیرا در سکوت جمعی افراد کلاس در فضایی مثل ساختمان دانشگاه صداهای زیادی شنیده میشود. مثل صداهای براکنده در فضا. صدای وزوز پنجرههای نورگیر. صدای پا در راهرو. صدای سخنران اتاق مجاور. همهٔ افراد گروه صداهای مشابهی شنیدهاند اما هر کدام آنچه را که شنیدهاند با عبارات متفاوتی بیان میکنند. همهٔ افراد چیزهای مشابهی شنیده اند اما تولد تجربههای فردی با هر کدام از این عبارات داستانهای ویژهای را پدید میآورد. این بیوندهای (منحصر به فردی که افراد در کلمات ایجاد میکنند و هر کس داستان خاص خودش را پدید میآورد) شکل جنینی و نوبای بیان فردی هر نویسنده است. اگر شما هم این تمرین را انجام دادهاید، به کلماتی که از آنها برای توصیف شنیدههایتان استفاده کردهاید نگاه کنید. آنچه پدید آمده داستان و زبان خاص شماست. این شروعی است برای دستیابی شما به بیان داستانی مخصوصتان.
قرارگرفتن در یک روال منظم: من میخواهم شروع به نوشتن کنم، شروع به یافتن ایدهها. «فرانسوا ساژان» میگوید که: هر روز بنویسید حتی اگر نوشتهتان در حد یک نامه هم نباشد. اکنون باید قلم را روی کاغذ قرار دهید و نوشتن بعضی چیزها را امتحان کنید. خودتان را در مسیر اهداف قابل انجام قرار دهید. شروع کنید به نوشتن داستانی که همیشه میخواستید آن را بنویسید. مثلا داستان آن زن دیوانه ای که موهای نارنجی دارد و در پایین جاده زندگی میکند. یا داستانی دربارهٔ گربهتان و شعری که برایش سرودهاید.
سوژههای واقعی را انتخاب کنید.:شرحی کوتاه از اتاق نشیمن یا حیات خلوت خانهتان یا یک آکواریوم ماهی. عادت کنید طوری به اشیاء نگاه کنید که بتوانید آنها را با جزئیات بیان کرده و صفاتشان را ناگفته نگذارید. آنگاه با کم و زیاد کردن یک صفت سوژهای جالب و جذاب به وجود میآید. اگر میخواهید کلمات نوک انگشتانتان باشد باید دیوانهوار مطالعه کنید. همه چیز و هیچ چیز: فرهنگ لغات، کتابهای آشبزی، کتابهای داستان و شعر، زندگینامهها، کتابهای درسی، کتابهای راهنمای ماشین، برنامههای فوتبال ومجلات. فهرستی از کلمات منتخب و مورد علاقهتان را در کنارخود داشته باشید. بهعنوان یک تمرین500کلمه بنویسید که در هر جمله اش یک لغت تازه وجود داشته باشد.
یک دفتر و خودکار مناسب تهیه کنید و یک روز تمام را بیرون خانه بگذرانید.به یک کافه بروید، یک فنجان بسیار بزرگ قهوه سفارش دهید و به مدت چند ساعت بنویسید. من خودم وقتی کنار دریا زندگی میکردم، در کنار ساحل مینوشتم. آن هم در لبهٔ برتگاه تا کسی مزاحمم نشود. در کلاسهای درسیام یکی از چیز هایی که از دانشجویان میخواهم این است که به یک کافه یا رستوران بروند و در باره آدمهایی که اطرافشان میبینند قدری بنویسند.
تمرینهای نوشتاری باید به صورت منظم انجام شود. شما میخواهید تمرین کنید و دستتان نرم شود و (دوباره به شکل صحیح) قوام یابد. این امر زمانی اتفاق می افتد که در یک روال منظم قرار بگیرید. اگر تمرین هر روزه برایتان دشوار است، مطمئن باشید که خودتان را گول میزنید (و به جایی هم نمیرسید) البته من در یک صورت توقف را مفید میدانم آن هم در جایی است که برای تکمیل جملات و پاراگرافهای قبلی مکث کنید. برای شروع دوباره کار را از همان جایی آغاز کنید که روز قبل در آنجا متوقف شدهاید.
نگارش خلاقانه تمرکز خاصی می طلبد. تمرکزی که کمکم عادات خاصی را ایجاد میکند. ما همیشه میخواهیم بدانیم که نویسندگان بزرگ چگونه مینوشتند. الگوهای رفتاری آنها میتواند به ما نشان دهد که کارمان را چگونه
دنبال کنیم. این عادات در هر نویسندهای منحصر به فرد است. «کیتس» فقط زمانی که پیراهن تمیز به تن داشت مینوشت. «ویرجنیا وولف» فقط صبحها مینوشت. «داگلاس کوبلند» دوست داشت در رختخوابش آن هم بین ساعات نیمه شب تا 2 بامداد بنویسد. او وقتی دربارهٔ موضوعی فکر میکرد، برای یک رانندگی طولانی به بیرون میرفت و ضبط ماشینش را با صدای بلند روشن میگذاشت. انتظار نداشته باشید که در اولین قدم یک داستان بیعیب و نقص بنویسید. اگر در میان راه دچار سردرگمی شدید، برگردید و دوباره شروع کنید. داستان و شخصیتها و موقعیت داستانیتان را دائماً مرور کنید. بعضی از اینها مناسب نوشته شدن نیستند. اینها (داستان و شخصیت و موقعیت) همان جوهرهای هستند که با توسعه جملات گسترش مییابند ونشان میدهند که شما میخواهید چه چیزی را بیان کنید. لایههای افزودهٔ شخصیت و موقعیت است که یک روایت باوربذیر را پدید میآورد.