نقد فیلم «کار بانک»
افتتاحیهی فیلم نمادی از کل آن است. تصور اروتیک صحنهای که رابطهای غیر عادی را نمایش میدهد با حضور ناگهانی عکاسی که مخفیانه از این لحظات عکس میگیرد به نگرانی از یک توطئه پنهانی تبدیل میشود. این منظر از روایت که در آن همیشه در مقابل ظاهر اتفاقات پسزمینه یا دلیل اصلی دیگر و مهمتری وجود دارد که معمولا شخصیتهای فیلم از آن بیخبرند در تمام مدت زمان فیلم رعایت میشود. کارگردان هوشمندانه نزدیک بودن نحوه برخورد شخصیتها به لحاظ معکوس بودن جایگاه اجتماعی و موقعیت ذهنی که برای بیننده ایجاد میکنند و نیز شیوه روایت را متأثر از هیچکاک انتخاب کرده است. به بیانی بهتر، دستهبندی «پلیس بد، تبهکار خوب» و همدل کردن بیننده با تبهکار اخلاقگرا در مقابل پلیس احمق و فاسد متأثر از همین شیوهی روایت است.
چه اینکه اصلیترین شخصیت فیلم یعنی «تری» که نقش سارق اصلی و مغز متفکر گروه سارقین را بر عهده دارد در حالی به عنوان قهرمان داستان انتخاب میشود که اگر چه در ابتدا به عنوان فردی متقلب معرفی شده است (در آغاز فیلم در گاراژ «تری» همکار او مشغول کمکردن اعداد کیلومترشمار یک ماشین است و «تری» ناظر ماجراست) اما به لحاظ شخصیت اجتماعی و پایبندی به اخلاق سالمتر از پلیسها و بقیه مأمورین دولت است و کارگردان به وضوح بر این مسئله تاکید دارد که در واقع، اصلیترین شخصیتهای منفی فیلم سیاستمداران فاسد حکومت و دربار انگلیس هستند که وقتی میبینند یک قاچاقچی با نفوذ خود توانسته بر آنها غلبه کند برای حفظ آبرو و به تبع آن موقعیت سیاسی خود یک سارق را به جنگ او میفرستند و در نهایت حتی حاضرند به رغم آشکار شدن مسئله سرقت، سارقین را آزاد کنند به این شرط که به خواسته خود برسند؛ حتی اگر رقمی نزدیک به چهار میلیون پوند به سرقت رفته باشد.
از سویی دیگر، این شیوه روایت بیننده را در جریان تمامی زوایای ماجرا قرار میدهد در حالی که قهرمان فیلم از آن بیخبر است و به این شکل بیننده را در دو تعلیق دایم قرار میدهد؛ یکی اینکه آیا سرقت با موفقیت به پایان میرسد؟ و دیگر اینکه وقتی «تری» از نیت اصلی سرقت مطلع شود چه برخوردی با «مارتین» خواهد کرد؟
فیلم میتوانست ابتدا با سرقت شروع شود و بعد به ترتیب بقیه دلایل سرقت را آشکار کند تا هر بار یک غافلگیری جدید برای بیننده ایجاد شود اما کارگردان و فیلمنامهنویس با پیشبرد همزمان چند داستان و افزایش تعلیق مداوم به جای استفاده از لحظات بحرانی مقطعی کمک زیادی به افزایش جذابیت فیلم کردهاند. چه اینکه کارگردان هر جا که لازم دیده از غافلگیری لحظهای نیز به خوبی استفاده کرده است. مثل فصل خارج کردن پولها از ساختمان و تعویض ماشینها توسط «تری»، یا جایی که پس از تدوینی تند از به قتل رسیدن دو نفر از اعضای گروه در خانه «تری» کسی به در میکوبد و وحشت اینکه اینجا هم قاتلی پشت در باشد ناگهان با باز شدن در و مشخص شدن اینکه خود «تری» پشت در بوده فرو میریزد.
در کل اگر چه تلاش کارگردان برای نمایش تمامی زوایای این سرقت و تا حد امکان وفاداری به اصل اتفاق و معرفی افرادی که در پشت پرده این واقعه قرار داشتند تا حد زیادی با موفقیت همراه و به واقعیت نزدیک میشود اما همین امر باعث میشود تا فیلم با حجم زیادی از شخصیتهای مختلف روبهرو شود که با در نظر گرفتن کوتاهی مدت زمان فیلم عمدتا پرداخت نمیشوند و در حد تیپ باقی میمانند. برخوردهای آنها و پیشزمینهشان اغلب خوب توضیح داده نمیشود و حتی سابقهی رابطه «تری» و «مارتین» نیز به خوبی روشن نیست. بر همین مبنا برای مثال فصل شک کردن همسر «تری» به اینکه او با «مارتین» رابطه دارد چندان تاثیرگذار از کار در نمیآید. از اینرو واضح است که پایین در نظر گرفتن زمان فیلم همچنان باعث شده تا حجم اطلاعاتی که در هر صحنه به بیننده داده میشود بسیار بالا باشد و همین مسئله اگر چه در مشاهدهی اول باعث جذابیت بالای فیلم میشود اما چون همه چیز در فیلم به سرعت به سمت نتیجهگیری پیش میرود با روشن شدن مسئله رغبتی برای دیدن دوباره فیلم وجود ندارد.
اینکه فیلم بر مبنای یک داستان واقعی ساخته شده کمک زیادی به جذابیت آن میکند. اگر چه گویا شخصیت «مارتین» ساخته و پرداختهی ذهن فیلمنامهنویس بوده و در اصل ماجرا وجود خارجی نداشته است. و البته بیراه نیست اگر نوشتههای انتهای فیلم را نیز ادامهای حتی عجیب بر داستان بدانیم. از جمله اینکه «لو» (با بازی دیوید ساچت که نقش پوآرو را در سریال معروفش بازی میکرد) مجرم این سرقت شناخته شده و هشت سال به زندان میرود و حتی عجیبتر از آن اینکه حدود یکصد نفر از کسانی که محتویات صندوقشان به سرقت رفته بود حاضر به شکایت و آشکار کردن محتویات صندوق خود نشدند.
معرفی فیلم
* The Bank Job