تعالی و ترانه – یکم
یکی از مباحثی که معمولاً توسط بدخواهان مطرح میشود این است که ترانه و ترانهسرایی امروز رو به انحطاط است و ترانههایی که این روزها سروده میشود یا تهی از معنا هستند، و یا آنقدر انتزاعی و فانتزیاند که هیچ ربطی به هیچ چیز ندارند. حتی بعضیهایشان پا را از این هم فراتر میگذارند. منظور از اینکه پایشان را از این فراتر میگذارند این است که میگویند بعضی ترانهها حتی معانی بدی دارند. اما ما عجالتاً در این مقال بر آن هستیم که با ذکر یک نمونه شگفت انگیز، به این بدخواهان معاند ثابت کنیم که نهتنها اینطوری که شما میگویید نیست، بلکه اساساً یک طور دیگر است!
این نمونه شگفت انگیز، نیست مگر ترانه «روز رفتن» سروده استاد ف. ح. که تا چندی پیش با صدای استاد ع. الف. از در و دیوار پخش میشد. نیست. اما از آنجا که ممکن است بدخواهان همین طور خشک و خالی مجاب نشوند و کماکان ساز خودشان را بزنند، ناچاریم با ذکر ادله متقن که حتی مو به این باریکی هم لای درزش داخل نمیشود مدعایمان را که همانا تعالی ترانه و ترانهسرایی است اثبات کنیم. پس ای بدخواهان! این شما و این هم شرح و تاویل ترانه روز رفتن سروده استاد فوق الاشاره:
تو کی هستی که برای رفتنت
من باید از خودمم دل بکنم
شاعر در آغاز شعر به طرزی کوبنده فردی ناشناخته را مخاطب میگیرد. «تو» در اینجا نمادی از همه کسانی است که برای رفتن آنها آدم باید حتی از خودش هم دل بکند. در اینجا این سوال در ذهن پدید میآید که واقعاً این کیست که برای رفتنش آدم باید از خودش هم دل بکند، اما هنرمندی شاعر در همینجا جلوه میکند که مخاطب را در تعلیقی نفس گیر نگه میدارد و نمیگوید این چه کسی است که برای رفتنش آدم باید از خودش هم دل بکند.
شاعر در بیت بعد از آن کسی که برای رفتنش آدم باید از خودش هم دل بکند سوال میکند که «توی چشام چی خوندی؟» و این گامی است هرچند کوچک در جهت کشف هویت کسی که برای رفتنش آدم باید از خودش هم دل بکند:
تو کی هستی و چی خوندی تو چشام
که حالا تمام آرزوت منم
حتی اگر دایره کسانی که برای رفتنشان آدم باید از خودش هم دل بکند قطر زیادی داشته باشد و کسان زیادی را در زندگی انسان شامل شود، دایره کسانی که توی چشمهای آدم چیزی میخوانند دایره محدودی است. به این ترتیب هر مخاطبی خواهد توانست با توجه به روحیات و وضعیت تاهلش متوجه شود که این کیست که توی چشمهایش چیزی خوانده است و حالا برای رفتنش باید از خودش هم دل بکند. البته نباید تصور کرد که شاعر در این بیت خواسته است به مخاطب باج بدهد و با از بین بردن تعلیقی که خود ایجاد کرده است هویت فردی را که برای رفتنش آدم باید از خودش هم دل بکند افشا کند. خیر. شاعر در اینجا تنها وصفی از کسی را که برای رفتنش آدم باید از خودش هم دل بکند بازگو میکند و به هیچ عنوان نامی از او نمیبرد. این نکته زمانی اهمیت پیدا میکند که به این مهم توجه کنیم که شاعر در این بیت مثل بقیه شاعران نمیگوید “از توی چشام چی خوندی” بلکه میگوید “توی چشام چی خوندی” و این نوعی دوپهلویی معنایی تولید میکند به این ترتیب که حتی ممکن است فردی که برای رفتنش آدم باید از خودش هم دل بکند اساساً خودش توی چشم آدم باشد و همان تو مشغول خواندن یک چیزهایی باشد. حالا این چیز میتواند یک کتاب، یک روزنامه، یک پلاتو، یا حتی یک ترانه باشد که البته فرقی در سرنوشتش نخواهد داشت.
و حالا شاعر بعد از ایجاد این فضای سوررئال بدون اینکه به این موضوع اشاره کند که فردی که برای رفتنش آدم باید از خودش هم دل بکند توی چشماش چی خونده نکتهای کلیدی را در فهم این شعر بیان میکند و آن نکته این است که تمام آرزوی فردی که برای رفتنش آدم باید از خودش هم دل بکند اوست. و این امری طبیعی است. مگر میشود کسی در زندگی آدم باشد که توی چشمهای آدم چیزی خوانده باشد و آدم مجبور شود برای رفتنش از خودش هم دل بکند و آن وقت آدم تمام آرزوی او نباشد. و این اشاره با روابط گرم انسانی چیزی است که این ترانه را از ترانههای غیرانسانی متمایز میکند.
و حالا در ادامه شاعر این روابط گرم را با نگاه به مقولات معنوی معنا میبخشد:
نمیخوام نگاه آخرت منو
بسپره به بغض اولین گناه
نمیخوام خدا خدا گفتن من
گم بشه تو غربت یه اشتباه
کلمات کلیدی این بیت عبارتند از نگاه، گناه، خدا و اشتباه که برای درک معنای این بیت باید به شبکه معنایی پیچیدهای که در اثر همجواری این کلمات ایجاد میشود دقت کرد. نگاه علاوه بر همانندی آوایی با گناه دارای رابطهای منطقی نیز با آن هست. برای درک این رابطه منطقی به
گزارههای زیر توجه کنید:
گناه معمولاً با نگاه آغاز میشود
بعضی نگاهها گناه دارند
یک نگاه گناه ندارد
در نتیجه منطقی ترین نتیجهای که از این گزاره ها میتوان گرفت این است که ممکن است نگاه آخر کسی آدم را به بغض اولین گناه بسپرد. توجه به عبارت بغض اولین گناه نقاط مبهمی را برای مخاطب روشن میکند. به این ترتیب که شاعر به این کشف بدیع اشاره میکند که اولین گناه با بغض توام است. بغض واژهای است دو معنایی که یک معنای آن کینه و نفرت و معنای دوم آن قلمبهای است که توی گلو گیر میکند و راه گریه را سد میکند. در این عبارت بغض به هر دو معنای مذکور قابل تاویل است. در معنای اول مفهوم بیت این است که من نمیخواهم آخرین نگاه تو مرا به کینه اولین گناهم تحویل دهد و در معنای دوم مفهوم بیت این است که نمیخواهم گناه آخر تو که برای رفتنت من باید از خودم هم دل بکنم مرا بسپارد به قلمبه اولین گناه که توی گلو گیر میکند و راه گریه را سد مینماید. و اوج هنرمندی شاعر در آنجاست که هیچ نشانهای که دال بر یکی از دو معنای کلمه بغض باشد ارائه نمیدهد و شعر را به طرزی مضاعف قابل تاویل میکند. در نتیجه عبارت بغض اولین گناه چون تاجی است که بر تارک این ترانه میدرخشد. کسانی که در زندگی اشتباهاتی مرتکب شدهاند میدانند که ارتکاب اشتباه چه حس غربتی به انسان دست میدهد. شاعر در مصراع دوم این بیت ضمن همدردی با کسانی که مرتکب گناه یا اشتباه میشوند از کسی که برای رفتنش آدم باید از خودش هم دل بکند میخواهد که به او نگاه نکند چون ممکن است با یک نگاه گناهآلود به دامن اشتباه بغلتد و آنگاه با بغضی سنگین در غربت اشتباه غوطهور شود. و این تمهیدی است برای پیام معنوی این ترانه که در انتها احتمالاً به آن اشاره خواهیم کرد.
ادامه دارد…