1
تو را
چون شمشیری از یاسمن
به روی جهان میکشم
و پیروزیام را اعلام میکنم
تو را
چون کتابی مقدس
به رخ کافران میکشم
و به روی بیسوادان
چون شعر
و به روی بدویت
چون تمدنی از مرمر
گذرنامهام را به دریا میاندازم
و تو را “وطنم” میخوانم
فرهنگ لغتم را
به آتش میاندازم
و تو را “زبان من” مینامم
همه ملوکالطوایف را از پا میاندازم
و تو را شهبانویم میخوانم .
2
چون وعده باران
تو را به رخ “تموز” میکشم
چون وعده درخت
به رخ گنجشکان
و چون وعده آبیها
به رخ مرغان دریایی.
و با دبستانیها
به سفری علمی میرویم
تا حدود سینهات
که با گلولههای برف بازی کنند
و به شکار مرغابی بروند
و گرد بودن زمین را
عملا ببینند …
3
تو را چون نخل
به رخ صحرا میکشم
چون خوشه گندم
به رخ خشکسالیها
و شمعدانی از طلا
به رخ تاریکی.
تو را چون گرده نان
به رخ گرسنگان
به رخ بردگان
چون پرچم آزادی
تو را به رخ زشتیها
چون کبوتری سپید
فواره آب
و کتاب شعر
از نیام میکشم.
4
تو را
چون ترانهای
به رخ پلیس عرب میکشم
به رخ نفت عرب
چون شیشه عطر
و به رخ مرگ عرب
بشارت تولدی دیگر…
5
به آنانی که گوشت زن میخورند
میگویم که تو دلدار منی
که نیشهایشان را دور کنند
و ناخنهایشان را
و خون را از لباسهایشان بشویند
و به دوره رنسانس وارد شوند.
از کتاب در دست انتشار “درخت به درخت ستاره به ستاره” (نشر ثالث)