روشناییها – چهاردهم
«دیروز/ عبور تو در کوچهها وزید/ و هنوز/ دهان پنجرهها باز مانده است»
ابوالفضل پاشا
تغزل در تاریخ شعر غنایی فارسی دایما بین دو گستره ملموس، عینی، فیزیکی و در یک کلام، ناسوتی از یک سو و ذهنی، متافیزیکی و دریک کلام لاهوتی در سوی دیگر لغزان بوده است. انزاع به عنوان دگرگونکننده هویت شناختهشده و در نتیجه مبتذل اشیاء و پدیدهها، در هر دو رویکرد تغزلی شعر فارسی آشکارا حس میشود، اما در هر کدام از آن دو با مکانیسم متفاوتی عمل نموده است.
« اگرچه نرگس چشم است و گرچه مشکین زلف
به قد چو سرو و به رخ چو مه دو پنج و چهار»
«سنایی» در این بیت، مرزهای فیزیولوژیک پدیدهی زیبا (زن/ معشوق) را در نور دیده و ترسیم نموده است. این کار خصلتی برونگرایانه دارد و لاجرم مبدا و مقصد حرکت انزاعی شاعر، هر دو مملوس، عینی و مادیاند.
«در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد»
حافظ اما در این بیت، حرکت انتزاعی پیچیدهتری از ملموس به ناملموس، از عینی به ذهنی و از مادی به معنوی و برعکس داشته است. در شعر «سنایی» آگاهی از کمینه معنایی واژهها، درک تصاویر را ممکن میسازد اما در شعر حافظ این آگاهی کافی نیست و فرامتنی فراهم آمده از بار استعاری و نمادین کلمات برای درک تصاویر الزامی است، اگر چه بدون این فرامتن هم لذت از مبالغهی تکاندهنده شاعر در ستایش معشوق، لذت اندکی نیست.
ابوالفضل پاشا در شعر خود به قطب برونگرایانه تغزل متمایل بوده است. این برونگرایی آنقدر دامنهدار بوده است که حتی در شکل و فرم بیرونی شعر موثر واقع شده و متن را با وجود فضای محدود و خطر تکلف و تصنع به متنی مقفی تبدیل نموده است (و البته نتوانسته است از این ورطه بدون آسیب خلاصی یابد) گذشته از این باید بر انتخاب تقریبا دقیق کلمات در این شعر صحه گذاشت. فعل «وزیدن» با «دهان باز پنجرهها» تناسب دارد. کلمه «دیروز» در نقش قید زمان بر تداوم حیرت و شیفتگی تا «هنوز» تأکید میورزد. راستی اگر پنجرهها خود به عنوان دهانهای کوچهها در نظر گرفته شوند، آیا ترکیب «دهان پنجرهها» به مثابه «دهان دهانها» نخواهد بود؟
و نمیدانم چرا با خواندن این شعر پاشا یاد این تکبیت میافتم که:
«یک صبحدم ز طرف گلستان گذشتهای
شبنم هنوز بر رخ گل آب میزند»
* گزیده ادبیات معاصر (106) – ابوالفضل پاشا – نیستان- 1380- صفحه 8