«طا، سین، میم»
به طول کشید
بیش از وعدهای که سپردیم
جفتم را برمیدارم و تمام زمین ارض موعود است
گوسفندانی بیشمار بیرون میپرند از خوابم و تمام میشود دورة چشمهایم
از این خیابان
پارهای او را به تعویق انداخت
از شعر، پارهای
پارهای از تقویمی که طالع روزها را پیش گویی میکرد
و نفوذ اورادی که جادویشان را، در صدایم به یادگار گذاشته بودند
جزئیات به شهادت دوربینی مدار بسته روشن است
هر چند از آتشی که او را به طور کشید، پارهای در من نیست
گرم میشوم
ِانّی ظَلَمْتُ نَفْسی
فَاغْفِرلی
صدایش برگوشی میخورد و دوازده چشمه جاری میشود وُ
رگهایم در ذرات زمین پخش . . .
نشد که در آپارتمانی خوابهای اجارهای ببینیم
همیشه دستی از گریبان بیرون میآمد
و صورت ساعت سفید میشد
موعد قبضها را یاد آوری میکنند
سررسید و به سررسید
دریایی که خود را بالا کشید
تا سر انگشتانش را به معجزه ببوسد، ندید
هر یک به جدارهای پرت شدیم
از سرعتهای مجاز سبقت گرفتهام
جلوة تو بود که کوه را در من متلاشی کرد
« تا مرا تصدیق کند
او را به یاری من بفرست »
آسمانم آن قدر کوتاه نمیآید تا به نزول مائدهای راضی شود
با سفارشهای وصول نشده گرم میگیرد و نمیبیند
در صاعقههای پشت پنجره مکرر میشوی
تا صبح گوسفندان ادامه دارند و خوابم نمیبرد
تا پاره آتشی بیاورم
جفتم را بر میدارم و . . .