شعری از «رافائل آلبرتی»
بازگشت به سوی تو
مادر!
بس دشوار است
پسرانت
ناراستند و آهن دل… نه؟
شایستهی عشق تو نیستیم
اکنون که سایهی نفرینشدهی شب جدایمان میکند
دورمان میکند
از قلبِ درهم فشرده/ تکیده و فرو ریختهی تو
تاریکی
آوار میشود برما
سهماگین/ مرگبار/ شوم؛ –
تبری بیسیرت بر کندهای بریده
ما را دستی نیست، میبینی؟
نه، … اینها دست نیست
چنگالی ست درنده
پنجههایی کشیده برای فشردن گلو
بر ابتدای خونراههای
که به تو میرسد
به تویی که میمویی و مینالی در تنهایی
دندانمان نیز نیست
تیغهاییست تیز
ناتوان از رسیدن به لبها/ به صورتِ تو
مادر
زنجیرهی دردها
شبهای کور
گذشت
و سپیدهدمان ِ مرده زاد
روزن ِ مسدودِ مرگ
آن چه بر ما رفت
مادر
بس ناشدنی بود
چونان دور/ فراسوی مرز ِ زردِ وحشت
اما- و هنوز- تو
دل بستهای به رؤیای میرایت
رؤیایی که در آن
فراموشی
دریاهای دیوانه را رام میکند
دلبستهی رؤیایت هستی
به تکاپویی بیترحم دچاری
دایرهی تباهِ قدمهای زندان
تکاپویی که میخشکاندت
خونت را میمکد
بازمان گردان مادر!
خمترک کن سوی ما
شاخهی ناپیدا و ارجمند را
تا به دستان ِ کوتاهِ ما برسد
آن خوشگوارترین میوه
و بگذار تا آن روز
پوستِ تلخ را بشکافیم
زهرابه را تف کنیم
هستهی تیزی که درونمان را خواهد خراشید
بیرون اندازیم
بیا باز با تو باشیم
به شادمانی در صلح
با دلهایی رها از اندوه
***
اما این که:
سی و چهار سال پیش، در بهار 1979 میلادی (1358 خورشیدی)، در سال جهانی کودک، دومین همایش بین المللی نویسندگان در صوفیه (پایتخت بلغارستان) برگزار شد. یکی از سخنرانان مراسم گشایش ِ همایش، رافائل آلبرتی (Rafael Alberti) شاعر بلندآوازهی اسپانیا بود. آلبرتی در کنار لورکا (دوست نزدیک او) صدای آشنای شعر اسپانیاست برای ما. (آنچنان آشنا که چند سال پیش بزرگداشتی برای او در فرهنگسرای ارسباران – با همکاری سفارت اسپانیا- گرفتیم.) صدایی که از سبعیتِ فاشیسم ِ دولتی ِ ژنرال فرانکو خون رنگ است…
آلبرتی در این همایش گفت:
«بگذارید کودکان (همهی کودکان: کودکانی که جانشان را در اسپانیا، در جنگِ خوفناکِ جهانی دوم، در ویتنام و در بسیاری از نقاط جهان از دست دادهاند) در نیروی رفتار ما، در واژههای مکتوب و در دستهای امن ما، ضمانتی مطمئن برای زیستنی آزادانه و در آسایش بیابند. امروز نویسندگانی از کشورهای مختلف در اینجا گرد آمدهاند. بیایید همچنان شایستهترین حاملان صلح باشیم، سفرای صلح، عدالت و آزادی یرای همهی انسانها…»
و دیگر اینکه:
بیست و یکم سپتامبر را سازمان ملل متحد «روز جهانی صلح» نامیده است، روزی برای آتشبس و حذف خشونت و گرامیداشت آرمانهای صلح جهانی. امسال دبیرکل سازمان ملل، آقای بان کی مون، از مردم جهان خواست که در ساعت 12 (به وقت محلی) در این روز یک دقیقه سکوت کنند. ترجمهی شعر صلح آلبرتی را ( که در واقع، شعری است بیعنوان، و عنوان فعلی، پیشنهادِ مترجم است در اینجا) – که البته خود شاعر، آن را «فریادی رسا» میداند- به قربانیان جنگهای این سالها، بهویژه مردم مسلمان عراق که زخمهای آمریکاییشان همچنان گشوده است، تقدیم میکنم.
و باز هم این که:
این شعر و سخنان رافائل آلبرتی را از ترجمهی انگلیسی «اسپاس نیکولف» که در پنجاهمین شمارهی مجلهی «هنر و ادب بلغارستان» (اوبزور) چاپ شده، به فارسی برگرداندهام. متأسفانه به اصل شعر دست نیافتم.
* Rafael Alberti