فصل‌هایی که بعد از من نیز می‌آیند

نگاهی به مجموعه‌ شعر «فواره‌ای به ارتفاع سالیانی که زیستم» سروده‌ی محسن بافکر لیالستانی

اگر بگوییم عشق و زندگی دو فرض جدانشدنی و به تعبیری دو همزاد در شعرند، می‌طلبد نگاهی تازه و صمیمی به اشیای جهان داشته باشیم تا زبان شاعرانه یعنی فرم و ساختار شعر قوی‌تر خود را نشان دهد؛ و شاعرِ «فواره‌ای به ارتفاع سالیانی که زیستم» به یکی از نمایان‌ترین ویژگی‌های زبان شعر یعنی ترکیب‌سازی اهمیت می‌دهد، می‌تواند به:
« ایوان برود/ چراغ‌های رابطه را بیابد/ و عاشق پرواز شود»
(2)
«محسن بافکر لیالستانی» که مجموعه‌ی شعر وی را پیش رو داریم از جمله شاعران سبز‌اندیشی است که هیاهو را نمی‌پسندد و با فروتنی‌اش در ادب معاصر ما حضوری سبز و توانا دارد.
عشق و زندگی در شعرهای «بافکر» حضوری ملموس، شاعرانه و امیدوار دارد و می‌داند رؤیا روزی به واقعیت می‌رسد؛ به شرط آن‌که مؤمنانه نگاه کنیم:
و می‌توانستی/ هرچه را که می‌خواهی بیابی/ و من در اندیشه‌ام که چگونه/ از روی آب و آتش پل ببندم/ تا تو به واقعیت رؤیاهایت/ دست یابی.
شعر آب و آتش – صفحه‌ی 12
(3)
از نگاهی – سطح شعر – ما بین لذت و تفنن سرگردان است. و شاعرانی از این دست نیز در همین سرگردانی باقی می‌مانند. و به قولی روح متشاعری برازنده‌ی حالشان، که «بافکر» با مجموعه‌ی شعرش بعد از «در متن پرتحرک تاریخ(1)» سعی کرده است این چنین نباشد، و نشان دهد هر شعری برای ماندگاری‌اش نیاز به فلسفه دارد:
سرشته از گلم، بر شده از آفتاب، دمی زاییده شدم/ در بازدمی جهان را زنده می‌کنم/ هر روز رانده می‌شوم با پایی‌…
شعر سحرگاهان – صفحه‌ی 21
یا:
چیزهایی که بعد از مرگم می‌ماند/ و زندگی‌ام را ادامه می‌دهند/ در غیاب ابدی من‌…
شعرِ «شعرها» – صفحه‌ی 58
(4)
شاعر این مجموعه در تلاش است تا ترکیب‌های شاعرانه را نگاهی تازه و نو بخشد و در پاره‌ای نیز موفق؛ ترکیباتی چون:
-جستن نان‌پاره کودکانم
-شیروانی آشفته
-مانداب ارتزاق کلاغی
-برگ‌های پریشان کوچه
-مزمزه رؤیایی
-مهربانی‌های مشکوک
(5)
شعر و تصویر اگر زندگی را با تخیل صمیمانه و آگاهانه پیوند زند بی‌گمان می‌تواند ریشه تاریخی پیدا کند و حافظ را برای همه‌ی اعصار سر زبان داشته باشد، و مولوی را نمایش جذابی از توانایی، و سعدی را نکته‌سنجی بی‌بدیل، و فردوسی را شاعر روایی اندیشمند بر گنبد یادها و یادگارهای ادبیات، بی چون و چرا پایدار نگه دارد، و «شهید بلخی» شاعر عصر سامانی، خرد‌اندیشی که در این باب خوش سرود:
اگر غم را چو آتش دود بودی
جهان تاریک بودی جاودانه
سراسر گرد گیتی گر بگردی
خردمندی نیابی شادمانه
و «بافکر» در شعرهای سپیدش همین اندیشه را دنبال می‌کند که شعر و تصویر را با لحظه‌های صمیمی و ماندگار در هم آمیزد:
سهم من، روزهای گذشته/ با لحظه‌های خوب و بدش/ آینده مال تو/ افتادن و شکستن و پیری برای من/ برخاستن، جوانی و شادی از آن تو…
شعر تقسیم – صفحه‌ی 14
یا:
قلبم را دو نیم می‌کنم/ نیمی را با عشق/ و نیمی دیگر را با رنج‌هایم می‌آکنم
شعر سحرگاهان – صفحه‌ی 21
و بالاخره:
و چنین است که انسان/ مانند یک گوزن پریشان/ در بیابانی هولناک/ از چار سوی/ محصور دام و دانه مرگ است‌…‌
شعر شاید که هیچ‌گاه – صفحه‌ی 61
پاورقی‌
1- در متن پرتحرک تاریخ/ مجموعه شعر/ محسن بافکر لیالستانی/ انتشارات تندر/ سال 138.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پنج × سه =