تکرار ترد ثانیهها
شعری که میخوانید، روایتی است شگفتانگیز از اتفاقاتی ماورایی که در جهانی به وسعت یک اتاق ـکه خودش میتواند از برای خودش مرکز جهان باشدـ رخ میدهد. این سلسله اتفاقات در حالی رخ میدهد که راوی، زن جوانی که در اتاق با یک سگ سپید گچی تنهاست و محاکاتی لایزال میان او و سگ سپید گچی برقرار است، خود را با جهانی سرشار از بیپناهی و بیهودگی روبهرو میبیند. بیهودگیای فراگیر که بر اثر فقدان آزادی در جهان پیرامونی و سلطۀ بیچون و چرای قواعد دست و پاگیر سنتی متصلب بر زن شرقی تحمیل شده است. روایت لحظه به لحظۀ این ماجراها، خواننده را به دنیایی غریب و انتزاعی پرتاب میکند که خارج شدن از آن کار هرکسی نیست. با هم این روایت را مرور میکنیم و سعی میکنیم به نوبۀ خود در سیر اتفاقات آن سهیم باشیم.
یک عمر انفجار، بدون صدا و دود
حقالسکوت شاهد آن ماجرا نبود
خائنترین مسلحِ این خاطره منم
بر تن سپر به سر هذیانِ کلاهخود
من در خشابِ تفته و ارزانِ اعتراف
بندم به بند تیغ، رهایم ز بند ناف
امشب تقاص میدهم این تکه شعر را
یک مشت اعتراف چرند و گپ گزاف
آنشب پس از تلاش برای شروع شعر
من در کنار آینهها منفجر شدم
تنها سگ سپید گچی در اتاق بود
تا بینهایت هیجان منکسر شدم
اندام خشک ترجمۀ آخرین کتاب
روی زمین، کنار کمد تکه تکه شد
تندیس آهنین زمان از وسط شکست
تکرار ترد ثانیهها لکه لکه شد
شاعر: اندیشه فولادوند
1
یک عمر انفجار، بدون صدا و دود
حقالسکوت شاهد آن ماجرا نبود
مدتی مدید به اندازۀ یک عمر آزگار، بدون اینکه صدا و دودی تولید بشود به طور ناگهانی ترکیدن. با این حال کسی که آن ماجرا [ماجرای منجر به ترکیدن] را مشاهده میکرد، حقالسکوت نبود، بلکه یک نفر دیگر بود. حقالسکوت پولی است که به طرف مقابل میدهند تا دست از عمل شنیعش بردارد و مزاحم نشود.
2
خائنترین مسلحِ این خاطره منم
بر تن سپر به سر هذیانِ کلاهخود
خاطرهای که الان دارم برایتان تعریف میکنم، مسلحهای زیادی دارد که بعضی از آن مسلحها خیانتکار هستند. اما خیانتکارترین مسلحِ آنها من هستم. من، در حالی که بر تنم سپر است و بر سرم هذیان قرار دارد و کلاهخود هم معلوم نیست در این بیت چهکار میکند، ولی بعداً به تکلیفش رسیدگی خواهیم کرد، در اینجا حضور دارم.
3
من در خشابِ تفته و ارزانِ اعتراف
بندم به بند تیغ، رهایم ز بند ناف
اعتراف یک خشاب دارد. خشاب اعتراف خشابی داغ و تفته است. همچنین خشاب اعتراف خشابی ارزانقیمت است که با کمترین بودجه نیز میتوان آن را ابتیاع نمود. من در این خشاب تفته و ارزانقیمت قرار دارم؛ در حالی که بند من به بند یک تیغ متصل شده است و از بند ناف که در کودکی غذایم را از طریق آن دریافت مینمودم رها شده است که نشانهٔ بلوغ فکری و جنسی من میباشد.
4
امشب تقاص میدهم این تکه شعر را
یک مشت اعتراف چرند و گپ گزاف
امشب شبی سخت است. من امشب این تکه شعر را به عنوان تقاص میدهم. این تکه شعر یک مشت اعتراف چرند و بیخود است که ابداً حقیقت ندارد و قابل استناد نیست، به همراه یک مشت صحبت خودمانی بیخود و بیارزش که مصداق لغو نیز به شمار میآید.
5
آنشب پس از تلاش برای شروع شعر
من در کنار آینهها منفجر شدم
آن شب ـکه چند شب قبل از امشب بود و من در آن شب تلاش میکردم سرودن شعر را آغاز کنمـ پس از تلاش برای اینکه سرودن شعر را آغاز کنم، در کنار آینه نشسته و مشغول استفاده از سشوار برقی بودم که ناگهان به طرزی ناگهانی ترکیدم.
6
تنها سگ سپید گچی در اتاق بود
تا بینهایت هیجان منکسر شدم
در آن شب و در لحظۀ ترکیدن ناگهانیمن، تنها یک سگ سفید که از جنس گچ بود در اتاق حضور داشت. برای همین من پس از ترکیدن ناگهانی تا بینهایتِ هیجان ـکه جایی است در آن سوی مرز وهم و گمانـ دچار شکستگی مفرط تدریجی شدم.
7
اندام خشک ترجمۀ آخرین کتاب
روی زمین، کنار کمد تکه تکه شد
آخرین کتابی که نوشته شده است (یا آخرین کتابی که خواندهام) به شکل بدی ترجمه شده بود، به طوری که اندامش خشک بود و نیاز به روغنکاری هنری داشت. این کتاب ناگهان روی زمین افتاد و اندام خشکش در کنار کمد، اینطرفتر از میز عسلی و روبروی السیدی تکهتکه شد و از بین رفت.
8
تندیس آهنین زمان از وسط شکست
تکرار ترد ثانیهها لکه لکه شد
اندام خشک ترجمۀ آخرین کتاب، روی یک تندیس از زمان، که داده بودم با آهن ساخته بودند، افتاد و تندیس آهنی به شکل ضایعی از وسط شکست. ثانیهها به طرز ترد و شکنندهای در حال تکرار بودند که شکستن تندیس آهنین زمان روی آنها افتاد و آنها لکهلکه شدند. حالا کیمیخواهد لکههای تکرار ترد ثانیهها را بشورد؟
ادامه دارد…