محمدرضا جوان آراسته با بیان اینکه نباید مسأله ظهور را به موضوع جهاد تقلیل داد، یادآور شد: نگاه پیشبرنده و سازنده به ظهور منجی و جهان پس از ظهور کمتر وجود دارد.
نگاه پیشبرنده و سازنده به ظهور منجی کمتر وجود دارد
به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در قم، حجتالاسلام محمدرضا جوان آراسته در نهمین کارگاه «قرآن در داستان» در مدرسه اسلامی هنر با محوریت داستان «عیسی میآید» اثر عباس حکیم، در ابتدا با اشاره به عروج حضرت مسیح به آسمان گفت: مسیحیان معتقدند مسیح به آسمان رفت و عروج کرد، گرچه آموزه دقیقتر مسیحیت این است که مسیح کشته شد، به صلیب کشیده شد و بعد از سه یا هفت روز به آسمان عروج کرد و بعد از عروج حضرت مسیح گزارشهایی از حضور او در بین مردم داده شد تا اینکه دیگر حضرت مسیح را نمیبینند و منتظر بازگشت دوباره او هستند؛ چنانکه مسلمانان منتظر ظهور حضرت مهدی(عج) هستند.
وی مهمترین مساله داستان را بهجهت معنایی آموزه ظهور برشمرد و افزود: مسأله داستان مسأله ظهور است اما آنچه داستان ارائه میدهد ترویج و تبلیغ آموزه ظهور نیست؛ بلکه سوگیری در مسیر عکس این آموزه در داستان وجود دارد.
جوان ادامه داد: داستان در سال 1353 نوشته شده و سال 1358 منتشر شده است. طبیعتاً در آن دوره تاریخی اگر بخواهیم خوشبینانه در مورد نویسنده اثر صحبت کنیم، نویسنده یا تحت تاثیر افکار و گرایشهای چپ است یا نویسنده مسلمانی است که با کراهت شدیدی از اسلام مرتجع آن موقع صحبت میکند؛ چنانکه جلال آلاحمد با پرخاشگری خیلی زیادی در داستانهایش شخصیتپردازی میکند و شخصیتی نشان میدهد که به شخصیت این داستان شبیه است.
این نویسنده و منتقد ادبی در بخش دیگری از سخنانش به خطوط معنایی در داستان پرداخت و اضافه کرد: داستان چند خط معنایی را دنبال میکند که یکی مسأله انتظار بود. نکته دوم تقلیل مسأله ظهور به جهاد است. این را در بدنه عوام همین امروز هم میبینیم که اگر منتظر ظهور منجی هستند، در بهترین حالت در آرزوی شهادت در رکاب منجی به سر میبرند و نگاه پیشبرنده و سازنده به ظهور منجی و جهان پس از ظهور کمتر وجود دارد. لذا خیلیها تصور دقیقی از جهان پس از ظهور ندارد. نکته سوم مسأله دینباوری است که در داستان باور از سر جهل یا از سر سوءتفاهم شکل گرفته است.
مهمان کارگاه «قرآن در داستان» فرم داستان را در خدمت محتوای آن ارزیابی کرد و یادآور شد: یکی از عناصر داستانی که این اثر با تکیه بر آن جلو میرود شخصیتپردازی است. این امر با توصیف ظاهر و دیالوگهای قدرتمند جلو میرود و با دقت به جزئیات آنها را باورپذیر میسازد. مسأله فضاسازی روستا و زندگی آدمها باز در داستان کمک می کند. تمام جهان داستانی ما یک روستاست و همه اتفاقات آنجا رخ میدهد. همه اینها دستبهدست هم میدهند تا بار منفی که داستان قرار است به مخاطب منتقل شود شکل بگیرد و در جان مخاطب تهنشین شود.
وی ارجاعات بیرون از متن را به عنوان یک ارزش برای داستان محسوب کرد و گفت: پیوند دادن متن با چیزی بیرون از متن است باعث ایجاد ارزش افزوده میشود. به محض اینکه معلمِ داستان میگوید آن موسی بود که کوه رفت و عیسی کوه نرفت شما یک داستان تمامعیار نسبت به موسی، کوه طور، ملاقات با خدا و ده فرمان در ذهنتان شکل میگیرد. این پیوند فرامتنی باعث قوی شدن داستان میشود و نویسنده از این تکنیک هوشمندانه استفاده میکند تا داستانش غنی و قویتر شود.
این فعال حوزه فرهنگ و رسانه ریتم داستان را از دیگر مزایای این داستا برشمرد و تصریح کرد: یک چیزی که کمتر در داستان فارسی پیدا میشود و از قضا در اینجا خیلی خوب و بدرستی استفاده شده است مسئله ریتم است.
وی در پایان گفت: وقتی بخواهیم در مورد یک آموزه دینی در جامعه دینداران صحبت کنیم حتی اگر بخواهیم یک آموزه را تایید کنیم احتمالاً جمعی نظر متفاوتی با ما دارند اما در همین جامعه دینداران اگر در رد یا تأیید یک دین دیگری حرف بزنید کسی در برابر شما موضع نمیگیرد. پس شما میتوانید به در بگویید تا دیوار بشنود. اینجا مسأله، مسأله مسیحیت و مسیحیان نیست چون اصلاً جامعه ایران و مخاطب داستان ایرانی مخاطب با جامعه و مسأله مسیحیت دمخور نیست. نویسنده مسأله انتظار را با یک شخصیتی که نسبت به آن حساسیت نداریم پیوند زده است و هرچه میخواهد میگوید. شما که میخوانید در خودآگاه نسبت به این موضوع موضع ندارید اما در ناخودآگاه چون انتظار با یک شخصیت پیوند دارد درنهایت از این دستان اثر میپذیرید که این اثر با فریب همراه شده است.