گزارش هشتمین کرسی علمی_ترویجی مدرسه فقه هنر با همکاری پژوهشگاه فقه معاصر
عنوان: «چگونگی تجلیِ معنا در هنرهای نمایشی و ارتباط آن با مسایل فقهی»
ارائه دهنده: دکتر حمید تلخابی (دکترای حکمت هنر و استاد دانشگاه)
ناقدین: حجت الاسلام و المسلمین دکتر علی نهاوندی (دکترای فلسفه و مدیر گروه
پژوهشی فقه هنر)
حجت الاسلام دکتر مهدی داودآبادی (دکترای حکمت هنر، مدرس دانشگاه)
دبیرجلسه: نواب حضرتی (کارشناس فقه هنر)
زمان: دوشنبه 10 بهمن ماه 1401
____________________________________________________________
ابتدا آقای «نواب حضرتی» بهعنوان دبیر جلسه پس از قرائت آیاتی از کلامالله مجید، جلسه را آغاز کردند:
اعوذبالله، بسمالله، الحمدلله، الصلاة و السلام الله علی عبده رسولالله و علی آله آل الله و لعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله.
عرض سلام، ادب و احترام محضر اساتید محترم و تشکر از اینکه قبول زحمت فرمودید و در جلسهی امروز هم توفیق داشتیم که در خدمت اساتید باشیم. یکی از موضوعات و مسائلی که در هنرهای نمایشی و مخصوصاً در سینما هست، روش پرداختن به موضوع شخصیتهای مذهبی است، مثل نمایش چهرهی معصومین (ع) که جناب آقای دکتر تلخابی در مقالهی دوم خود که تحت عنوان «چگونگی تصویرگری معصومین در سینما» بود، یک بحثی را با عنوان زاویهی دید مطرح فرمودند و این موضوع را بررسی کردند. در مقالهای که امروز انشاءالله در خدمت اساتید محترم هستیم موضوع «چگونگی تجلی معنا در هنرهای نمایشی» انشاءالله بررسی خواهد شد. بعد از توضیح تجلی معنا آقای دکتر تلخابی به دنبال راهحلی هستند که تقابل روش پرداختن به موضوع در هنرهای نمایشی یا همان تجلی معنا و مسائل فقهی را به حداقل برسانند.
به نظرم این موضوع و این مقاله در راستای همان مقالهی قبلی باشد و بهقصد برطرف کردن مسائل فقهی در عرصهی هنرهای نمایشی است.
آقای دکتر تلخابی استاد و عضو هیئتعلمی مؤسسهی آموزش عالی هنر و اندیشهی اسلامی هستند. دو عنوان مقاله در سومین همایش ملی فقه هنر ارائه کردند که هر دو مقاله هم بحمدالله پذیرفته شد و در دست چاپ است. بعد از ارائهی مقاله توسط جناب آقای دکتر تلخابی انشاءالله در خدمت ناقدین محترم خواهیم بود. جناب حجتالاسلاموالمسلمین دکتر علی نهاوندی، دکترای فلسفه و مدیر گروه پژوهش فقه و هنر و جناب آقای دکتر مهدی داوودآبادی استاد دانشگاه و دکترای حکمت هنر هستند. انشاءالله به مدت 20 تا 30 دقیقه در خدمت هرکدام از بزرگواران خواهیم بود تا بتوانیم جلسه را قبل از دو ساعت به اتمام برسانیم. در خدمت آقای دکتر تلخابی هستیم.
——————————————————–
– آقای دکتر تلخابی (ارائهدهنده):
بسمالله الرحمن الرحیم. من هم خدمت اساتید محترم و حضار در جلسه سلام عرض میکنم. خیلی خوشحالم که در خدمت اساتید هستم و حقیقت این است که آمدهام تا نظر ارزشمند اساتید را بشنوم که انشاءالله برای ادامهی راهمان و اصلاح این مقاله حتماً اینها را به کار بگیرم و یاد بگیرم.
عنوان مقالهای که ما در حدود سه سال پیش برای همایش فقه و هنرهای نمایشی ارائه کرده بودیم، چگونگی تجلی معنا در هنرهای نمایشی و ارتباط آن با مسائل فقهی است که ما در این مقاله با نگاه نمایشی به مسائل فقهی پرداختهایم، یعنی محوریت بحث ما از هنرهای نمایشی بوده است، برخلاف خیلی از مقالاتی که ارائهشده و محوریت فقهی در آنها بیشتر دیده شده است، در این مقاله آن مباحث نمایشی محوریت دارد. من از حاجآقای علی رضایی آدریانی تشکر میکنم که در این مقاله بهعنوان همکار کمک کردند و ایشان بیشتر از من نسبت به مباحث فقهی در این مقاله تتبع داشتند که جا داشت ایشان هم در ارائه حضور داشتند که ظاهراً محدودیتی وجود داشت.
زمانی که راجع به هنرهای نمایشی صحبت میکنیم هر آنچه که به اجرا و نمایش روایت ارتباط پیدا کند، ذیل هنرهای نمایشی قرار میگیرد، یعنی تئاتر و اجرا از بحثهایی که در تئاتر صحنهای، تئاتر کاربردی، تئاترهای خیابانی و انواع تئاتری که وجود دارد را دربرمیگیرد تا مباحثی که با موسیقی اجرا ارتباط دارد، مثل اپرا، رقص و انواعی که رقص دارد. البته بحث موسیقی اجرا یک بحثهای دیگری را دارد که فراتر از بحث هنرهای نمایشی به حساب میآید و قطعاً موضوع این مقاله نخواهد بود، ولی فقط میخواهم دامنهی هنرهای نمایشی را خدمتتان عرض کنم که وقتی راجع به هنرهای نمایشی صحبت میکنیم حتی بحثهایی که به موسیقی اجرا هم ارتباط دارد ذیل هنرهای نمایشی قرار میگیرد.
نمایشهای ایرانی و اجرا مثل تعزیه، تخت حوضی، نقالی، پردهخوانی، خیمهشببازی و انواع نمایشهایی که وجود دارد.
مباحثی که در سینما و تلویزیون، فیلم، سریال، انیمیشن، مستندها، کلیپ و برنامههای نمایشی که در تلویزیون پخش میشود، اینها ذیل هنرهای نمایشی قرار میگیرد.
هنرهای دیجیتال که انواع بازیها، بازیهای رایانهای، بازیهای آنلاین، آن مباحث فضای مجازی و هر آنچه که به نمایش روایت ارتباط داشته باشد، در این زمینه است.
با این توضیحی که راجع به هنرهای نمایشی خدمتتان عرض کردم این هنرهای نمایشی اجزا و عناصری دارد که خمیرهی اصلی هنرهای نمایشی کردار ساختاریافته است. دو عنصر اساسی باعث میشود که یک کرداری ساختار پیدا کند که یکی کنش و انتخاب شخصیت است و دومی هم رویداد یا مجموعه رویدادهای معین است که این دو عنصر و این دو جزء باعث تجلی معنا میشود که من بهصورت مختصر این دو جزء را توضیح میدهم. یکی رویداد بود که گفتیم رویداد یا مجموعه رویدادهایی که راجع به آنها صحبت میکنیم حتماً دارای شروع، میانه و پایانی در یک روایت هستند و این رویداد از یک موقعیت اولیه به یک موقعیت بحرانی و موقعیت ثانویه تغییر پیدا میکند.
نکتهی مهمی که در بحث رویداد یا مجموعه رویدادها در یک اثر نمایشی وجود دارد این است که ما باید این رویدادها را بهصورت تام و تمام ببینیم.
یکی از مشکلاتی که ما در هنرهای نمایشی داریم این است که این رویدادها کامل دیده نمیشود، مثلاً در شروع، پایان یا میانه یک نقصانی وجود دارد که باعث میشود به همین اندازه خللی در آن روایت ایجاد کند، مثلاً وقتی ما به واقعهی عاشورا نگاه میکنیم یکمرتبه واقعهی عاشورا را از زمانی که امام حسین (ع) با یزید بیعت نمیکنند و منجر به شهادت امام میشود در نظر میگیریم که این یک روایتی را رقم میزند، زمانی هم ما ادامهی پیامآوری حضرت زینب (س) را هم ذیل این روایت و رویدادهایی که بعد از واقعهی عاشورا هم قرار میگیرد، قرار میدهیم؛ بنابراین آن بخشی که حضرت زینب (س) در مجلس یزید و عبیدالله میرود، آنجا هم جزء روایت عاشورا به حساب میآید.
زمانی هم هست که با نگاه اسطورهای و حتی عرفانی به واقعهی عاشورا نگاه میکنیم همچنان که در مورد عمان سامانی و در برخی از تعزیهها میبینیم، از عالم زر شروع میشود و این روایت تا روز رستاخیز ادامه پیدا میکند، یعنی مجموعه رویدادهایی که به واقعهی عاشورا ارتباط پیدا میکند فراتر از همهی این بحثهایی است که ما داریم.
پس نکتهی مهمی که در رویدادهای نمایشی وجود دارد این است که این رویدادها را تام و تمام ببینیم.
عنصر دومی که در اثر نمایشی خیلی اهمیت دارد کنش و انتخاب شخصیت است. برای اینکه یک اثر نمایشی شکل بگیرد در رویداد و موقعیت بحرانی، شخصیت دست به انتخاب میزند و متناسب با کنش و انتخابی که در آن رویداد دارد، کردار شکل میگیرد و ساختار مییابد؛ بنابراین کردار آن رویدادی است که با انتخاب شخصیت و کنش شخصیت همراه است.
پال وودراف وقتی این بحث را مطرح میکند میگوید که؛ ما اگر یک قایقرانی را تصور کنیم که در یک رودخانهای جریان آب این قایقران را به سمت دهانهی یک آبشار میرساند و او نمیتواند این قایق را کنترل کند و از این آبشار پرتاب میشود و سر او به تختهسنگی میخورد و فوت میکند، این یک رویداد است، ولی وقتی این رویداد با کنش این قایقران همراه میشود تبدیل به کردار میشود؛ یعنی قایقرانی که جریان آب او را به دهانهی آبشار نزدیک میکند، او تلاش میکند که خودش را به شاخهی درختی آویزان کند و یا پارو را برخلاف جریان آب به حرکت درآورد و تلاش میکند که به دهانهی آبشار نرسد. در اینجا هرچند موفق هم نمیشود و اینجا هم از آبشار پرتاب میشود و درنهایت دوباره سرش به تختهسنگ میخورد و فوت میکند، تفاوت این مورد با اولی این است که در اینجا دست به کنشگری و انتخابی زد که این فرآیند را کمی کُند کرد، هرچند درنتیجه تفاوتی ایجاد نکرد ولی در مورد دوم کردار میبینیم، برخلاف اولی که فقط رویداد خالی است.
بنابراین اثر دراماتیک و اثر نمایشی دو بخش دارد؛ یکی اینکه ابعاد مختلف رویداد و مجموعه رویدادها برای شخصیت رقم میخورد و برای اینکه ابعاد مختلف این رویداد مشخص شود حتماً موقعیت بحرانی هم در این رویداد رخ میدهد و دومین مورد هم این است که شخصیت در این رویداد و موقعیت بحرانی دست به کنشگری و انتخاب میزند. به میزانی که شخصیت در این رویداد و موقعیت بحرانی کنشگری داشته باشد و دست به انتخاب بزند، به همان میزان معنا متجلی میشود.
نکتهای که راجع به تجلی معنا در اثر نمایشی وجود دارد این است که این معنا در ارتباط با تماشاگر باید لحاظ شود، یعنی بعد از اینکه این اثر نمایشی با کنش شخصیت در آن رویداد و موقعیت بحرانی شکل گرفت، نکتهی مهم این است که تماشاگرها و مخاطبین هم باید به همان میزان آن اثر را نمایشی ببینند؛ یعنی اینکه تماشاگر آن اثر نمایشی را نمایشی بیابد باهمدلی و برانگیختن احساسات تماشاگر باید شکل بگیرد. به میزانی که این همدلی و احساسات تماشاگر برانگیخته شود، به همان میزان آن معنا هم متجلی میشود.
در بخش سمت راست نمودار آن رویدادها و موقعیت بحرانی را داریم که وقتی با کنش و انتخاب شخصیت همراه میشود یک اثر نمایشی شکل میگیرد و وقتی اثر نمایشی شکل گرفت تماشاگر هم آن را درک میکند. درک تماشاگر مبتنی بر همدلی و برانگیختن احساسات تماشاگر است که به میزانی که این همدلی اتفاق میافتد، به همان میزان آن معنا هم در یک اثر نمایشی متجلی میشود.
بنابراین مثلاً در واقعهی عاشورا که مثال زدم، وقتی امام حسین (ع) دست به انتخاب میزند که با یزید بیعت نکند و انتخاب شهادت را در رویداد کربلا رقم میزند، این کنشگری امام حسین (ع) باهمدلی و برانگیختن احساسات آن کسانی که آنجا حضور داشتند همراه میشود و آن معنای عدالتخواهی یا هر معنای دیگری که مدنظر ما هست در واقعهی عاشورا بروز پیدا میکند؛ یعنی این بروز معنای عدالت باهمدلی و برانگیختن حس آن افراد اتفاق میافتد و این درک تماشاگر هم مبتنی بر کنشی که امام حسین (ع) در واقعهی کربلا داشتهاند رخ میدهد؛ یعنی همهی اینها باهم ارتباط دیالکتیک دارند، ارتباط کنش شخصیت و رویداد بحرانی و از اینطرف هم آن همدلی و همحسی مخاطب با تجلی معنایی که برای مخاطب رخ میدهد.
با این توضیح که راجع به شکلگیری معنا در اثر نمایشی خدمتتان ارائه کردم میخواهیم راجع به ارتباط این معنای نمایشی با مسائل فقهی صحبت کنیم.
این ارتباط مبتنی بر این است که ما اقتضائات نمایشی را لحاظ کنیم. اولین چیز این است که ما حتماً باید شناخت از اثر نمایشی داشته باشیم، اینکه فرآیند خلق و درک اثر نمایشی و اینکه چطور یک معنایی در اثر نمایشی شکل میگیرد با توجه به مدیومهایی که اثر نمایشی دارد، این در مسائل فقهی خیلی اهمیت دارد.
وقتی که ما راجع به همین واقعهی عاشورا که مثال زدم یک نمایش تعزیه یا یک فیلمی از واقعهی عاشورا داریم به نمایش میگذاریم، در اینجا اثر نمایشی، جهانش را از صفر بنا میکند، یعنی در اینکه در واقعهی عاشورا عدالت متجلی میشود که شکی نیست ولی در این اثر فارغ از آن ماجرای عاشورا باید هنرمند بتواند این کنش شخصیت را از صفر بنا کند که مخاطب همدلی کند، حس او برانگیخته شود که آن معنای عدالت را درک کند، وقتی این هنرمند نتواند در اثرش آن کنش شخصیت، شخصیتی که به امام حسین (ع) ارتباط دارد را نشان دهد و به میزانی که آن احساسات مخاطب برانگیخته نشود، معنای عدالت هم تحتالشعاع قرار میگیرد. از این جهت ما میتوانیم مثالهای مختلف فقهی را بزنیم که با این معیار و الگویی که از هنرهای نمایشی گفتیم در اینجا خودش را نشان میدهد. آن کنشگری که شخصیت در موقعیت بحرانی دارد، ارتباط مستقیمی… . یک فیلمی بود که چند سال پیش نمایش دادند که با عنوان من مادر هستم بود. در آنجا در یک بخشی یکی از شخصیتهای خانم آن فیلم خوانندگی میکند و آن خوانندگی در آن فیلم چون مطابق با کنشگری شخصیت و اقتضای آن قصه است، حتماً حکم متفاوتتری خواهد داشت با خوانندگی که روی سن از طرف یک خوانندهی خانم اتفاق میافتد، یعنی حتماً این بحثها متفاوت میشود.
بنابراین کنشگری شخصیت در آن موقعیت بحرانی…، مثلاً در یک اثر نمایشی اگر این کنشگری اتفاق نیفتد و یک شخصیت زن و مردی باهم گفتگو کنند که نامحرم هستند به میزانی که این کنشگری مطابق با آن قصه پیش نرود، این ممکن است نمود غیرشرعی و مثلاً جنسی پیدا کند. البته بستگی به موقعیت هم دارد، ولی وقتی که مطابق با آن قصه و آن انتخاب شخصیت و موقعیت بحرانی و رویدادهای بحرانی پیش نرود، ممکن است این حکم را داشته باشد ولی در یک موقعیت دیگر حکم متفاوتتری خواهد داشت.
یا مثلاً بحث کلاهگیس که در فیلمهای امنیتی ما استفاده میشود، معمولاً در شخصیتهای منفی اگر مطابق با اقتضای قصه باشد، حکم متفاوتی خواهد داشت نسبت به اینکه این شخصیت خانمی که ما میشناسیم در آن فیلم شخصیت مثبتی داشته باشد و کلاهگیس داشته باشد. چون مخاطب همدلی بیشتری با آن شخصیت قهرمان دارد، این حکم شرعی و حکم فقهی متفاوتتر خواهد بود، چه در فیلمهای امنیتی و چه در فیلمهای غیرامنیتی باشد. الان تلویزیون در فیلمهای امنیتی کلاهگیس خانمها را برای شخصیتهای منفی استفاده میکند و خیلی واکنش منفی در این خصوص انجام نشده است. بخشی از آن به اقتضای قصه و جهان داستانی که رقم میزند برمیگردد، یعنی کنشگری این شخصیتها مطابق با آن معنایی که از آن اثر به مخاطب داده میشود هست.
دومین بحثی که در اقتضای نمایشی در آن معنای نمایشی که برای مخاطب آشکار میشود و با مسائل فقهی ارتباط دارد، مدیومهای نمایشی است، مثلاً در مدیوم تئاتر به دلیل اینکه آن ارتباط زنده شکل میگیرد، به دلیل آن ارتباط بیواسطه و حضوری که در آن صحنهی تئاتر اتفاق میافتد، تأثیرگذاری بیشتری نسبت به مثلاً سینما وجود دارد. البته ازیکطرف دیگر درست است که سینما زنده نیست ولی گسترهای که دارد، مخاطبین وسیعی که دارد و تکراری که مثلاً در مشاهدهی یک فیلم اتفاق میافتد، اینها در آن بروز مسئلهی شرعی در مدیومهای نمایشی نقش دارد. اگر بخواهم یک مثال بزنم، راجع به تصویرگری امام حسین (ع) در مثلاً تعزیه، نسبت آن با یک فیلم سینمایی مثل رستاخیز خیلی متفاوت است، به دلیل اینکه در تعزیه یک حضوری رخ میدهد و فضای آیینی که مخصوصاً در مناسبت خاصی میتواند باشد و درعینحال آن نوع مدیوم و سبکی که استفاده میکند… . چون مثلاً در تعزیه از یک سبک غیررئالیستی استفاده میکند، برخلاف فیلم رستاخیز که کاملاً رئالیستی است، حکم این متفاوتتر میشود، به دلیل اینکه آن همدلی و برانگیختن احساس مخاطب و تجلی معنایی که برای مخاطب روی میدهد متفاوتتر خواهد بود.
یک بحث دیگر هم لحاظ کردن ژانرهای نمایشی است. در اثر نمایشی باید اقتضائات ژانری هم در نظر گرفته شود، مثلاً اقتضائات کمدی این است که اغراقی در آن اتفاق بیفتد و عدم تناسبی باشد. این ژانر کمدی و این اغراق باعث میشود یک نگاه متفاوتتری باشد، مثلاً فیلمهایی که مهران مدیری ساخته، در موضوعاتی که به پزشکان، فوتبالیستها و نیروی انتظامی پرداخته با اغراق همراه است و مخاطب هم این اغراق را درک میکند. یا مثلاً وقتی راجع به ژانر فانتزی صحبت میکنیم اساساً با رویدادهای غیرواقعی مواجه هستیم. در رویدادهای غیرواقعی مواجههی مخاطب دوباره با فیلمهایی که کاملاً رئالیستی نمایش داده میشود متفاوت است.
یک نکتهی دیگر که معنای نمایشی با مسائل فقهی ارتباط پیدا میکند آن تشخیص درونی و یا بیرونی بودن برانگیختن احساس مخاطب است. اینکه برانگیختن احساسات از ناحیهی خود اثر نمایشی رخ میدهد و یا از طریق عوامل بیرونی است، مثلاً اینکه صرفاً از یک بازیگر شناخته شدهای استفاده میکند و این بازیگر با آن شخصیتی که در فیلم نمایش داده میشود عجین و یکی نمیشود و یک نمایش یکپارچهای را از او نمیبینیم، این برانگیختن احساس تماشاگر به یک عامل بیرونی به نام بازیگر ارتباط پیدا میکند. این برانگیختن احساس تماشاگر شاید به یک موضوع صرفاً ملتهبی که امروز با یک اثر نمایشی مواجه هستیم اتفاق میافتد، به وسیلهی آن بحثهای فنی که ربطی به خود روایت و اثر نمایشی ندارد اتفاق میافتد. وقتی که عوامل بیرونی باشد در حکم شرعی از این جهت تأثیر دارد که این مسائل زودگذر است، اما وقتی که در خود اثر نمود پیدا میکند، به نوعی تأثیرگذاری و ماندگاری این بیشتر است و چه بسا وقتی عوامل بیرونی باشد ممکن است فقیه اصلاً به آن توجه نکند، چون اگر توجه کند خود این فیلم یا خود این اثر نمایشی اهمیت پیدا میکند، درصورتیکه این اصلاً اهمیتی ندارد، چون این باید از ذهنها برود، حالا به موضوعی هم پرداخته و به خط قرمزی هم… . اصلاً واکنش نشان دادن به این اثر باعث میشود که خود آن اثر بیش از چیزی که هست بروز پیدا میکند.
تشخیص این مراتب برانگیختن احساس هم بحث مهمی است که در خوانندگی زن، در این مسئلهی شرعی مثل شرب خمر و یا آن وجه قدسیت معصوم در یک اثری و یا هر مسئلهی فقهی ممکن است در یک مخاطب و تماشاگری در مرتبهی بالاتری ظهور پیدا کند و در یک شخصیت و مخاطبی در مرتبهی پایینتر باشد. معمولاً در اثر نمایشی قدر متیقن و آن حد وسط در نظر گرفته میشود.
مسائلی ازایندست و اقتضائاتی که باید در اثر نمایشی لحاظ شود، با توجه به پیچیدگیهایی که دارد که من به چند مورد اشاره کردم نیاز است که فقیهان به کارشناسانی که به مباحث نمایشی اشراف دارند و به نوعی ارتباطی هم با این مسائل فقهی دارند در کنار فقیهان باشند که با لحاظ کردن شرایط اجتماعی، شرایط زمانی و مکانی آن حکمی که در مورد یک اثر نمایشی داده میشود با یک دقت و ظرافت بیشتری اتفاق بیفتد.
ببخشید که کمی طولانی شد، من در خدمت اساتید هستم.
————————————————–
– آقای حضرتی (دبیر جلسه):
از جناب آقای تلخابی تشکر میکنم. اگر اجازه بفرمایید اشارهای به عناوین بحث داشته باشیم و بعد در خدمت اساتید محترم خواهیم بود.
- حضرتعالی به عناصر هنرهای نمایشی اشاره فرمودید و سه مفهوم را بررسی کردید؛ رویداد معین، انتخاب شخصیت و تجلی معنا را توضیح دادید.
- رویداد معین را تغییر از یک حالت به حالتی دیگر از زمان و مکانی معین و بدون اختیار تعریف کردید و همان مثالی که از وودراف در مورد قایقران در شرایطی که حق انتخاب ندارد بیان فرمودید.
- در کنش و انتخاب شخصیت هم گذر هدفمند و اختیاری از یک موقعیت به موقعیت بعدی را فرمودید و تأکید شما روی همین واژهی اختیاری و هدفمند بودن بحث کنش و انتخاب شخصیت بود.
- در تجلی معنا و برانگیختن احساس هم منظور از معنا و مضمون را چگونگی پرداختن به موضوع و مفهوم عشق یا فقدان عشق بیان کردید.
- در انتهای بحثتان که ارتباط معنا یا چگونگی پرداختن به موضوع با مسائل فقهی بود، سه عنصر اثرگذار بر مسائل فقهی را بیان کردید؛ زمان، مکان و نظر کارشناسان.
- درنتیجهگیری هم فرمودید که اگر معنا بهصورت کامل در هنرهای نمایشی شکل بگیرد مسائل فقهی در جهان داستان و در یک کلیت ساختاریافته ارزیابی میشود، نه بهصورت مجزا و در یک سکانس.
- موضوع آخر که راهحل هم بود و به نظر میرسید کار مناسبی هم هست، راهحلی که ارائه دادید حضور کارشناسان هنرهای نمایشی در کنار فقها و دفاتر فقها بود و این کار برای حل این مسائل و کمتر شدن این تقابلها به نظر شما ضروری میرسد.
—————————————————
-بیانات ناقد اول آقای دکتر نهاوندی:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسمالله الرحمن الرحیم.
از مجموعهی ارزشمند پژوهشگاه فقه معاصر و عزیزانی که در مدرسهی عالی هنر ترتیب این جلسه را فراهم کردند تشکر میکنم و خدمت همهی حاضرین در جلسه و عزیزانی که ما را از طریق فضای مجازی دنبال میکنند عرض سلام دارم. از جناب آقای دکتر تلخابی تشکر ویژه دارم که تلاش ارزشمندی را برای طرح این مسئلهی مهم مبذول داشتند.
اجازه میخواهم که با چند نکتهی مُحسَنهی کلی که در این مقاله بود به بحث ورود پیدا کنم و بعد هم چیزهایی که برای تکمیل و تکملهی این مباحث و مقاله به ذهنم رسید را ارائه میدهم.
اولاً اینکه تلاش شده موضوع و عنوانی انتخاب شود که در درون قلمروی مباحث فقه هنر میگنجد. این یک کار ارزشمندی است؛ یعنی در حوزهی مفاهیم پایهی مسئلهی فقه هنر داریم یک بحثی را دنبال میکنیم، به دلیل اینکه امروزه مطالبی که از منظر هنر، رسانه و ارتباطات به فقه ارائه میشود عموماً بحثهایی است که از خارج از منظومه و معدّات بحث هنری ارائه میشود، یعنی چیزهایی است که در جاهای دیگر هم قابل عرضه و ارائه دارید، مثلاً بحث اشاعهی فحشا که از طریق ابزارهای ارتباطی و انتقال معنا در رسانهها و یا مضامین هنری قابل ارائه است.
اما این بحث شما و برخی از مباحثی که دیدم دوستان ارائه دادند درون هنری است و این به نظر من جای خیلی قدردانی دارد و جرقهی خوبی برای استنطاق یک موضوعی از فقه است که این هم نکتهی قابل تأمل و توجهی است. اینکه بحث هنرهای نمایشی را انتخاب کردید به دلیل گستره و نیاز، خوب است.
مثالهای ملموس و قابل فهمی در تعیین مصادیق و موضوعات شکلگیری نمایش و تبیین و تحلیل رویداد و کنش شخصیت در متن شما بود که آن هم قابل توجه است.
شما تلاش کردید که بگویید اثر هنری و اثر نمایشی بهصورت خاص یک جهان مفروضی را ایجاد میکند که حاوی عناصر روایی در ظهور معنا است و چه بسا این میتواند حکم فقهی را تغییر دهد، یعنی غایت و دال مرکزی شما در مباحث این است که چه بسا حکم اولی به دلیل فضا و جهان مفروض نمایش تغییر کند و برآیند آن چیزی که در صحنه خلق و ایجاد میشود اگر حاوی مفسده و امر قبیح نباشد میتواند از عنوان حرمت و یا عناوین سالبه خارج شود و آن را به ظرفیت حلال ارائه دهد.
این چیزی بود که برای من حائز اهمیت و توجه بود. منتها یکسری مشکلات اصلی و کلی را میخواهم عرضه کنم که به غنای این مجموعه از نظر بنده – شاید به اشتباه این تلقی را دارم – کمک میکند و بعد هم یک مقداری ریز موضوعات را ذکر میکنیم.
در اینجا چون بر عهدهی بنده گذاشته که نقد و داوری انجام دهم و یک مقداری هم خواستار حریم فقه باشیم…، یعنی تمام همت من این است که بالأخره اینکه یک بحثی را به فقه عرضه کنیم و نتوانیم از عهده برآییم چند ضرر دارد، یکی اینکه آن موضوع دیگر ضربه و لطمه نمیخورد و شاید دیگران بگویند که پنبهی این بحث زده شده است. من میخواهم نشان دهم که این بخش جای کار دارد و انشاءالله در تحقیقاتی که ارائه میشود، جای بررسی دارد. چون عرصهی مسائل هنری به ساحت فقه و استنباط احکام از منابع دینی باید ضابطهمند باشد و اگر ما این ضابطهها را حل نکنیم و فقط به دنبال گرهگشایی از منظر هنر باشیم شاید لطمهی غیرقابل جبرانی بخورد.
بزرگترین ضعف مقالهی شما عدم روشمندی است. شما در مقالهتان روشاند بحث نکردید، یعنی تبیین موضوع، تنظیم اهداف قضیه، تعاریف، اصطلاحات و مفاهیم پایهای که ما نیاز داریم، مثلاً هنر نمایشی که بخشی از آن را ذکر فرمودید، این قابل بحث است، ترابط این قضیه با شریعت و یا فقه باید در حوزهی اصطلاحات و مفاهیم جای میگرفت. الان ما یک تعریف خیلی روشمندی از فقه را هم در اینجا نداشتیم که شما از منظر شریعت یا از منظر فقه دارید بحث میکنید. ما اینها را نداریم.
در ورود به موضوع بدون اطناب و اطاله باید موضوعات و پیشینه را بیاورید. پیشینهها کاملاً پیشینههای غیرمرتبط در عرصهی مباحثی است که ارائه دادید و تعیین دال مرکزی و ترسیم ادعاها خیلی مهم است که من یک مقداری با برداشت خودم برخی از اینها را بیان میکنم. بعد یافتههایی که در این قضیه هست، اینها را بهصورت جزئی عرض خواهم کرد و لذا به نظر من مقاله روشاند طراحی نشده است.
در این کار با اینکه اشاره فرمودید که بیشتر دغدغه در حوزهی تحلیل هنر نمایشی بود و شاید هم در بحثتان گفتید ارتباط آن با مسائل فقهی است. خیلی کار فقهی و فقاهتی و فقه پژوهشی نمیخواستید بکنید و آن را هم که فرمودید آقای آدریانی میخواستند انجام دهند که طبیعتاً روی خطاب من آنجا است.
شما بههیچوجه از منابع دست اول فقهی استفاده نکردید، چند استفتاء و فتوا آوردید، یکی، دو استفتاء از مقام معظم رهبری آمد که اصلاً از قوّت فقهی برخوردار نیست و همان نکات هم اتفاقاً جای تأمل دارد. ما در این اثر بههیچوجه کار فقهی ندیدیم.
این مسئله پیش و بیش از اینکه یک بحث فقهی باشد یک بحث اصولی است. شما مسئله را به حوزهی انتقال و ارائهی مدالیل به حوزهی مخاطب بردید و فهم و درک مخاطب را در اینجا مداخله میدهید. به نظرم اصلاً از منظر فقهی و فقاهتی باید خروج پیدا میکردید. حالا پیشنهاد خواهم داد که چه کاری میتوان انجام داد که این را یک مقداری نزدیک کنید.
عرض کردم که در طول مقالهتان مباحث فقهی بسیار رها شده و لاغر است. نتیجهگیری مستحکمی ندارید و درنتیجهگیریهایتان ادعا پشت ادعا مطرح شده است که ادعاهای بلادلیل است. در کل مطالب – که من در اینجا آوردهام – شاید شما 10 ادعا در این مجموعه دارید که ادعا است و بعد با آن ادعا این را به فقه عرضه کردید و گفتید که طبیعتاً نظر فقه در اینجا مختلف است.
ارتباط عنوان شما با احکام تکلیفی و احکام وضعی ادعای روشنی نیست، نگاه کاملاً مقصدی است، یعنی همهی مباحث در تحلیل موضوع و تعیین موقعیت انتقال معنا متمرکز شده است. به لوازم این نگاهتان اشاره نکردید و ملتزم هم نمیشوید، یعنی زمانی که ورود پیدا میکنید که بالأخره میزان این حوزه تا چه حد است، مثلاً اگر ما گفتیم که یک ساحت نمایشی، ماهیت نمایشی انتقال معنای خاص خودش را دارد، پس مثلاً ما میتوانیم با این ادعا قلمرو را تا جایی ببریم که بگوییم؛ مثلاً یک زن و شوهری که ادعا میشود زن و شوهر هستند و مخاطب هم میداند که اینها زن و شوهر نیستند، در خانه که دیگر نباید مثلاً حجابی داشته باشند، پس اینها در خانه باهم بیحجاب ارتباط پیدا کنند که انتقال معنایی که در اثر نمایشی اتفاق میافتد، لطمه و ضربهای نمیزند و در اینجا موقعیت مفسدهانگیز و قبیحی ندارد.
هشت نوبت در تعیین مسئلهتان – اینهایی که میگویم به دلیل این است که یک مقالهی علمی است – ارجاع شما به آقای پال وودراف است که من در 3-4 صفحه فکر کردم تلخیص دیدگاه ایشان را به ما منعکس و منتقل میکنید.
استفاده کردن از مسائل تاریخی که این بخش برای چه اتفاق افتاده، ابوسعید ابوالخیر را یکدفعه در میان بحثهایی که اتفاقاً در موضع نتیجهگیری وارد شدهاید، وارد میکنید که به نظر من یک مقداری خلط مبحث ایجاد شده است.
در مقدمه دائماً گزارههای پیشفرض را ذکر کردید.
زمان و مکانی که به آن استناد میکنید اساساً حکم درست نمیکند. ادعای امام هم این نیست که چند بار اشاره کردید که زمان و مکان… . زمان و مکان موضوع را تغییر میدهد و اساساً قابل تعمیم هم نیست. الان فقها مکرر در این خصوص دارند بحث میکنند، من در بحث موسیقی که داشتم کار میکردم دیدم در کفایة الاحکام هم فیض کاشانی و هم محقق سبزواری زمانی که «فیما یحرم التکسب به» بحث میکنند، مسئلهی غنای حرام را ذکر کردهاند و میگویند که؛ مثلاً غنای حرام آن است که با فرهنگ و موقعیت زمانی و مکانی امویان و عباسیان همخوانی داشته باشد. این برای من یک مسئلهی جالبی بود، چون میدانید اطراب و اینها اصلاً عنوان مقوّم برای حرمت نیست و از آقایان فقها کسی به این اشاره نکرده است، اما این موضوع برای من مهم بود که در پیشینهی بحث شما بود.
خلاصه این تغییر زمان و مکان با آن زمان و مکانی که در حوزهی موقعیت نمایش است به نظر من متفاوت است و من ربط آن را با منطقة الفراق شهید صدر اصلاً نفهمیدم که این چه ربطی میتواند داشته باشد.
نوع ظهور که بر عهدهی کارشناسان هنرهای نمایشی است، این را به مسائل فقهی و مداخلهی فقهی روشن نفرمودید که این بخش چیست و اینکه گاهی اوقات تعزیه را مثال میزنید و گاهی اوقات خود واقعیت عاشورا را مثال میزنید که گویا واقعیت عاشورا هم در صحنهی خلقت و عالم تکوین خودش یک نمایشی در اختیار ارائهی انتقال معنایی است که تا پایان تاریخ میخواهد اتفاق بیفتد و تعزیه که یک اثر نمایشی است گردهبرداری از آن واقعیت است که آن واقعیت هم خودش یک اثر نمایشی است. این رد و بدلهایی که در اینجا اتفاق افتاده به نظر من یک مقداری نیاز به تعیین و ترسیم دارد.
من مطالب زیادی نوشتهام، یکی از مطالب من این است که؛ احکام فعلی اینطور نیستند که همه تابع قصد باشند. این تکالیف قصدیهای که شما ذکر میکنید و در کنار آنها مطالبی که مقصود کنش شخصیت نیست، آیا اینها میتوانند ما را به جایی برسانند که بگوییم چون مقصود او این نیست، پس حکم آن حلال است. ببینید شما از این نمیتوانید احکام خمسه را استخراج کنید.
درنتیجهگیریتان در پاراگراف دوم یک قضاوت شتابزدهای کردید که مهمترین گزارهی شما هم هست اما اساساً در متن مقاله به این بخش ورود ندارید که اشاره میکنم و از روی متن برای شما میخوانم.
اینکه مدیومها، سبکها و ژانرها را بیان کردید و اینکه اقتضای مثلاً ژانر کمدی، اغراق است و اینکه مدیومهای نقشی در تعیین موقعیت نمایش و تعیین موضوع دارند، آیا موقعیت موضوع و اینها تعلق حکمی ایجاد میکند؟ یعنی تعیین حکم میکند؟ که چون مسئلهی ما به نمایش گره خورد و یک همدلی ایجاد شد که چه بسا این همدلی هم ایجاد نشود، یعنی بسیاری از مواقع فاعلیت آن شخصیت کنشگر تام است اما قابلیت مخاطب اینطور نیست. همین صحنهی عاشورا که مثال میزنید، در همان عصر حضرت (ع)، عموم جامعه حضرت (ع) را خوارج خواندند و حوزهی عدالت حضرت (ع) را عدالت خروج بر ولیّ زمان یا خلیفهی زمان دانستند. حتماً بخواهد این موقعیت منتقل شود، این معنایی که قصد کنشگر ما است منتقل شود، به نظر من اینها اتفاق نیفتاده است.
در چکیده و مقدمهتان فرمودید که در هنرهای نمایشی معنا از طریق کردار شخصیت بهصورت تشکیکی و سلسلهمراتب تجلی پیدا میکند، فقط کردار شخصیت نیست، عناصر دیگری در تولید انتقال معنا دخالت دارد، آکسسوار صحنه، نور و مسائل دیگری که به این بخشها مربوط هستند.
چند دلیل ادعا کردید که؛ نتایج این پژوهش نشان میدهد که بر اساس معنای ایجاد شده در هنرهای نمایشی، حکم فقهی منطبق بر کل اثر بهصورت یکجا متفاوت است. بعد ادعای دومی داشتید که؛ و نباید مسائل فقهی را دربارهی تک تک اجزاء بهصورت منفک از هم منطبق کرد. به این نباید و بایدها و این ادعاها در کجای تحقیق شما رسیدگی شد؟
اینکه در مقدمه فرمودید که؛ مدیومهای مختلف هنری و نمایشی در عصر قدیم وجود نداشته است، میدانید که حداقل مک لوهان کسی است که میگوید رسانهها و ظرفیتهای هنری امتداد حواس ما هستند و لذا بستر این مدیومها در عصر قدیم هم وجود داشته است. اگر منظور شما این بود که با وسایل ارتباط جمعی امروز و رسانههای نوین این موردپذیرش هست.
نکات را در اینجا یادداشت کردهام و تقدیم حضور شما هم میکنم. در مسئلهی نتیجهگیری هم که مطالب منشأهای تجلی را در اینجا ذکر کردید میگویید که؛ کردار و انتخاب شخصیت در رویداد معین منشأ تجلی معنا، عناصر فرمی اثر نمایشی است – این یکی از منشأهای تجلی معنا است، نه تمام منشأ تجلی – ازاینرو معنا بدون کردار ساختار یافتهی شخصیت نمیتواند… .
در پارگراف دوم گفتید که؛ در این صورت مسائل فقهی از مصادیق فقه هنرهای نمایشی به شمار نمیآید و در جهان اثر نمایشی مورد ارزیابی و صدور حکم قرار نمیگیرد. این باز یک ادعا است. ببینید اینجا یک خلطی میان متن و فرامتن کردید که من از همینجا به پیشنهادم ورود پیدا کنم.
جناب آقای تلخابی! من فکر میکنم شما تبیین و تحلیل خوبی را که در حوزهی انتقال معنا از طریق روایت نمایشی دنبال میکنید و تخصص شما هم این است، اگر این را به حوزهی تحلیل فرامتن عناصر نمایشی ببرید، یعنی عناصر زمانی و فرازبانی که مولد معنا است… . اینها را در اصول، فقه، علم ارتباطات و بحثهای حقوقی ما اینها آمده است که دلالتهای التزامی ایجاد میکند و خود فرامتن بستگی به موقعیت نمایش، زمان نمایش، مکان نمایش و مسائلی ازایندست دارد. اینکه آیا دلالتهای التزامی میتوانند بار فقهی ایجاد کنند و متعلق حکم فقهی قرار بگیرند، بحثهای جدی است و در فقه هم ما پیشینه داریم، مثلاً بعضی معتقدند که مدلول التزامی مراد و مقصود گوینده نیست و یا آن کسی که غیر از مفاهیم لفظی، زبانی و کلامی ارائهی این متن را میکند. بعضی میگویند که؛ اینها لوازم بیّنی دارند که از معنای مطابقیشان تفکیکناپذیر هستند، متعلق اراده قرار میگیرند. اینها مهم است؛ یعنی اینجاها جاهایی است که ما میتوانیم اُوِرلپ و نقطهی تلاقی ایجاد کنیم بین مدلولهای متجلی شده از منظومهی هنرهای نمایشی و آنجایی که میتواند فقه در ارائهی دلالتهای التزامی با ما حرف بزند؛ یعنی شما خیلی اوقات اشاره میکردید به اینکه بالأخره عقل مخاطب و عقل جمعی این را فهم میکند که؛ این اثر نمایشی است. خود اینها به ویژه در حوزهی مسائل موضوعشناسی ما و بحثهای متعلق حکم قرار گرفتن به نظر من کارکرد دقیقی دارد و به نظرم میشد این بخش را از آن منظومه و منظر دنبال کرد.
نکاتی هم که ذکر فرمودید، اینها خیلی قابل بحث است. یکی از اساتید دانشگاه علامه طباطبایی تهران در همین رشتهی فقه استاد دانشیار آنجا بودند، یک مسئلهای که شما در صفحهی 20 از داستان غرق شدن فرعون و تغییر در مفهوم آب آوردید و یا در نقطهی مقابل آن تغییر در مفهوم آتش آوردید که این تغییرات اتفاق افتاد، ببینید علمای بزرگ ما مثل علامه طباطبایی و آقای جوادی این ادعا را قبول ندارند، آتش، آتش بود و لذا تمام کسانی که در اطراف بودند پرهیز میکردند و میسوزاند. آنجا ساحت، ساحت یک معجزه است. آن آتش سوزانندگی خودش را داشت، اما اثر سوزانندگیاش را بر حضرت ابراهیم (ع) اعمال نکرد و یا مثلاً آثار و پیامدهایی که در حوزهی داستان غرق شدن فرعون در معنا ذکر میشود، به نظر من ما نمیتوانیم اینها را امتداد ببخشیم و با آنها حکم فقهی را ایجاد کنیم و داستان را از حالت اصلی آن خارج کنیم و بگوییم که اینها عموماتی است که ما میتوانیم همهجا به آنها تمسک کنیم و بعد این را بهعنوان یک منبع و فقاهتی خودمان در عرصهی فقهپژوهی آثار نمایشی سرایت دهیم.
عذرخواهی میکنم، نمیخواستم بحث اینقدر طولانی شود اما به همین مقدار بسنده میکنم و اگر در جایی نقطهی بحث و گفتگویی بود در محضر شما هستم. خیلی تشکر میکنم. بالأخره این تلاش و کوشایی شما باعث میشود که حوزه و دیدگاههای متعددی که در آن وجود دارد به تلاش جدیدی وارد این شوند که استنباطهایی را انجام دهند و استخراجهایی را داشته باشند. اصلاً دستگاه اجتهادی ما نیاز به این تبیین مفردات دارد. متشکرم.
——————————————-
– آقای حضرتی :
از جناب آقای دکتر نهاوندی تشکر میکنم، از بیان نکات ارزندهی شما ممنونم.
من چند نکته را از فرمایشات شما یادداشت کردهام که اشاره میکنم و انشاءالله در خدمت آقای دکتر داوودآبادی هم خواهیم بود.
- فرمودید استنباط از مسائل فقهی باید ضابطهمند باشد تا آسیبزا نباشد.
- بزرگترین ضعف این مقاله عدم روشمندی است که اشاره به پیشینهها هم کردید که غیرمرتبط هستند.
- فرمودید که اصلاً از منابع دست اول فقها استفاده نشده است و بلکه از فتاوا استفاده شده که همان فتاوا هم باز جای تأمل دارد.
- این مسئله اصلاً فقهی نیست، بلکه مسئله، مسئلهی اصولی است و نتیجهگیری مستحکمی هم در آن مسائل فقهی نشده است.
- هشت مرتبه در مقاله به وودراف ارجاع داده شده که این کار، کار صحیحی نیست.
- زمان و مکانی که در مسائل فقهی و کلام فقها هست با زمان و مکانی که در هنرهای نمایشی است متفاوت است.
- ادعاها و بایدها و نبایدهایی که در مسائل فقهی در این مقاله بیان شده است، بدون سند است.
انشاءالله بعد از فرمایشات آقای داوودآبادی در خدمت آقای تلخابی هم خواهیم بود. آقای داوودآبادی! در خدمت شما هستیم.
—————————————————
-بیانات ناقد دوم آقای دکتر مهدی داوودآبادی:
بسمالله الرحمن الرحیم. بنده هم از مرکز فقه معاصر و مدرسهی اسلامی هنر متشکرم که بستر اینگونه از مباحث علمی را پیرامون موضوعات جدید هنری فراهم میکنند تا مباحث علمی شکل بگیرد و انشاءالله به نتایج مطلوب هم برسد. همچنین از جناب آقای دکتر تلخابی که مقالهشان را ارائه کردند و یک عنوانی را در هنرهای نمایشی مرتبط با مسائل فقهی پیش کشیدند تشکر میکنم.
جناب استاد نهاوندی عمدهی نکات را فرمودند و ما هم یاد گرفتیم و بسیار مغتنم است. من هم نکاتی را یادداشت کردم که ممکن است اشتراکاتی با جناب استاد داشته باشیم و سریع از آنها عبور میکنم.
استاد فرمودند که باید چارچوب مفهومی مشخص میکردید که بدانیم منظور شما از هنرهای نمایشی چیست. شما در ارائهتان تبیین کردید که منظورتان از هنرهای نمایشی چیست که از اجرای باله تا تیزرهای تبلیغاتی تا انیمیشن، فیلم و سریال و همهی این موارد را شامل میشود؛ اما در تبیین مسئلهی شما مشخص نیست که منظور شما چیست. شما از یک کلیدواژهی درام یا تئاتر استفاده میکنید که ذهن را معطوف به این میکند که گویا شما انحصارا درام صحنهای را مطرح میکنید و مباحثتان را پیرامون آن منحصر میکنید، ولی مثالهایی که میزنید از سینما و فیلم است و اعم از درام صحنهای است.
یک تقسیمبندی کردید و ساحتهای سهگانهای را مطرح کردید؛ خلق متن نمایشی، اجرای دراماتیک و دریافت مخاطب. بعد ادعا میکنید که من فقط میخواهم خلق متن نمایشی را حکمشناسی کنم. البته نه اینکه حکمشناسی کنید، فرمودید که میخواهید ارتباط آن را با مسائل فقهی درآورم.
این خوب است، به نظرم تقسیمبندی شما در تبیین مسئله از این منظر خوب است ولی وقتی وارد بدنهی بحث میشویم میبینیم که فراموش میکنید و حتی به گریم میپردازید و شما بیشتر روی دریافت مخاطب متمرکز میشوید تا خلق متن نمایش. اصلاً توجه شما به آن چیزی که در ابتدا قرارداد کردید نیست.
یک ادعای دیگری هم در تبیین مسئله میآید که باید به آن وفادار میماندید این بود که اگر قرار است فقیه در این موضوع که تجلی معنا در هنرهای نمایشی است، دست به فقاهت بزند باید یک کل منسجم را در نظر بگیرد. جناب استاد فرمودند که اینگونه نیست و اجزا و تکنیکها هم در خلق معنا دخالت دارند و من هم سخت به این قائل هستم. ممکن است که شما یک تصویر در هنرهای نمایشی داشته باشید که خود آن یک تصویر بتواند معنایی را به مخاطب القاء کند و انتقال دهد که خودش موضوع حکم شرعی قرار میگیرد. اینگونه نیست که کل منسجمی که شما از درام مدنظر دارید به تنهایی بتواند برای فقیه مدنظر قرار و آن را حکمشناسی کند.
در پیشینه همانطور که فرمودند و من هم یادداشت کردهام، مصادیقی که شما بررسی کردید ارتباط مستقیمی با بحث شما ندارد، مثلاً نفهمیدم که فقه موسیقی چه ارتباطی با کار شما در انتقال معنا دارد. ممکن است بگویید که در برخی از اجراها به موسیقی کار داریم. اگر خلق متن نمایشی است که اصلاً شما با چهار تا بیشتر سروکار ندارید، حالا نهایتا میتوانید پنجتا از عناصر را در نظر بگیرید، آن عناصری که ارسطو مطرح میکند. آن به اجرا برمیگردد که شما به سراغ موسیقی میروید.
ادعا کردید که تنها مقالهای که مرتبط است پدیدههای هنری و معیار مواجههی فقهی با آنها است که باز پدیدههای هنری شعر، موسیقی، پیکرتراشی و تصویرگری است که باز ارتباط مستقیم با بحث شما ندارد، مگر آن پدیدهی هنری بهعنوان شعر که آن را مبنا قرار دهیم و حالا میگویم که ارتباط آن چگونه میتواند باشد.
درمجموع خوب بود که بگویید اینها پیشینهی عام نظری من هستند که من میتوانم از این بخشها استفاده کنم که این کار را نکردید.
سه مبحث کلیدی یا مفهوم کلیدی را در مبانی نظریتان مطرح میکنید؛ یکی موقعیت نمایشی، یکی شخصیت نمایشی و یکی هم مضمون نمایش است. این خوب است و درست هم انجام شده است. طبق اولویتبندی که مبانی ارسطویی در پوئتیک است، میبینیم که شما این کار را کردهاید؛ اما خوب بود که به آن مبانی نظری پایبند میبودید؛ یعنی وقتی ارسطو عناصر درام را مطرح میکند و آن 6 تا را میشمرد طبق اولویت بحث میکند. ابتدا طرح است، بعد شخصیت است، بعد اندیشه است، بعد گفتار است، بعد موسیقی و بعد هم منظرهی نمایشی است. تمام شارحین ارسطو گفتهاند که از بالا به پایین که نگاه کنیم اینها برای مرتبهی زیرین خودشان صورت محسوب میشوند؛ یعنی در واقع طرح و موقعیت، صورت شخصیت است و شخصیت صورت اندیشه است. آن چیزی که به انتقال معنا و تجلی معنا به شما کمک میکند همان انگاره و اندیشه است که ارسطو مطرح میکند که در مبانی نظریتان یک اشارهای به این کردهاید و سریع رد شدهاید و خوب بود که همینجا را تبیین میکردید و اهالی هنرهای نمایشی هم خیلی راحت با آن ارتباط برقرار میکردند. بله ما مبانی وودراف را هم میپذیریم ولی ذیل چارچوب نظری که ارسطو مطرح میکند قابل بحث است.
حالا به خود همین مبانی وودراف که شما آوردید برگردیم. چرا از موقعیت نمایشی که خودتان ادعا کردید به سراغ رویداد معین رفتید و بعد در رویداد معین هم به سراغ زمان و مکان معین رفتید؟ تعریف موقعیت نمایشی این است: مجموعه روابط شخصیت با دنیای پیرامون او که از جمله یکی از آنها رویداد معین است، از جمله یکی مکان و از جمله یکی زمان است و موارد دیگری مثل اشیاء، مثل شخصیتهای دیگر، مثل رابطهاش با ماوراء و بقیهی چیزهایی که در شکلگیری موقعیت هستند، اینها هم باید مدنظر قرار میگرفت که قرار نگرفته است.
اگر کنش شخصیت ملاک ارزیابی است و شما میگویید که این کنش شخصیت هم حتماً باید از روی انتخاب باشد… . شما موقعیت بحرانی را میگویید و چند بار در ارائهتان هم به آن اشاره کردید ولی ترسیم نکردید که این موقعیت بحرانی چیست. آن چیزی که در درام مطرح میشود در واقع موقعیت بحرانی است که برآمد یک کشمکش درونی یا بیرونی است که شخصیت بین فرصت و خطر مردد است و نمیداند که کدام سو را انتخاب کند، فرصت را غنیمت بشمرد و یا ریسک کند و خطرپذیری را مقدم بدارد؟ در اینجا انتخاب میکنیم تا کنش امتداد پیدا کند و به آن خلق معنایی که شما میگویید برسیم که اصلاً به این نپرداختید و صرف اینکه قهرمان و یا شخصیت باید یک انتخابی داشته باشد که از رویداد به کردار تبدیل شود، به این موضوع تأکید کردید.
در ساحت معنا هم آن مضمون نمایشی که شما مطرح کردید نمیدانم چرا مفهوم عشق را در مقاله آوردید و تلاش هم کردید و یک محاولهی سختی هم انجام دادید که این را به نحوی صورتبندی کنید که ما بپذیریم، خب عشق یکی از مضامین است، چرا تأکید شما روی عشق است. حتی نفرت هم میتواند یکی از این مضامین باشد، چرا روی عشق متمرکز شدید؟
درعینحال اگر هم بپذیریم، شما در همین ساحت مضمون نمایشی هم باز از متن نمایشی فراتر رفتید و به سراغ اجرا و دریافت مخاطب رفتید که گفتید برانگیخته شدن احساسات مخاطب شرط انتقال مضمون است که اگر این اتفاق باشد شما به اجرا نگاه دارید نه به خود متن، شما به خلق متن توجه نداشتید. لذا اینجا آن ایراد وودراف را دوباره مطرح میکنید که؛ ممکن است عوامل بیرونی مثل خورهی فنی و یا شیفتگی مخاطب نسبت به یک بازیگر و یا خنده و آن اتمسفری که در لحظهی اجرا به وجود میآید، گفتید که اینها آسیبزننده هستند. این توجه به بُعد فراتر از متن است، یعنی توجه به اجرا و دریافت است که شما به آن وفادار نماندید.
این مربوط به بخش مبانی نظری شما میشود که خوب بود شما بخش مبانی نظری را به دو بخش تقسیم میکردید که یک بخش مربوط به درام بود و یک بخشی هم مربوط به بسترهایی بود که میتوانست فقه با این عنوان شما تماس مستقیم برقرار کند.
اما وارد بخش دوم مقالهتان میشوید که ببینیم ارتباط تجلی معنا با مسائل فقهی چیست. شما دو تا بحث را مطرح میکنید که این در مقاله بود و البته در ارائهتان چند مورد دیگر را هم اضافه کردید. یکی اینکه ما به اقتضائات زمان و مکان توجه کنیم که استاد به درستی فرمودند که اگر اقتضائات زمان و مکان را در نظر بگیریم، این نهایتا میتواند برای ما تبدل موضوع را به وجود بیاورد که ممکن است بگوییم این تبدل موضوع در حکم فقهی هم تأثیرگذار باشد ولی اگر تبدل موضوع شد مقوم موضوع فقهی است، نه مقوم حکم فقهی و باید این را در موضوعشناسی جستجو کرد، یعنی ببینیم حیث تقییدیه یا حیث تعلیلیه دارد.
دیگر اینکه فرمودید باید یک کارشناسی داشته باشیم که در موضوعات پیچیده و خاص فقهی مثل این موضوع تخصص داشته باشند و ابعاد گوناگون و حدود و ثغور آنها را تبیین کند. این مسئلهی پذیرفته شدهای است و هیچکسی هم با آن مخالفتی ندارد ولی چگونگی رسیدن به این را نفرمودید. در این زمینه میتوانستید وارد بحث شوید که محقق کرکی چه فرموده، صاحب جواهر چه فرموده است؛ مثلاً صاحب جواهر در مسائل پیچیده و نظری میگوید که؛ حتماً باید از کارشناس و خبره کمک گرفت. میتوانستید همین مبانی را مطرح کنید، کاملاً فقهی میشد و منابع دست اول میآمد که اصلاً به آنها اشاره نفرمودید.
شما بعضی از مسائل مثل کلاهگیس، گریم و چیزهای دیگر را مطرح کردید که باز به اجرا برمیگردد و اصلاً ربطی به خلق متن نمایشی ندارد. فکر میکنم ضعف اساسی مقالهی شما همین است که هیچ ارتباطی با مباحث ندارد. همانطور که استاد فرمودند یکی، دو استفتاء از مقام معظم رهبری آوردید که اگر قرار باشد ارتباط برقرار کند، آنها باز هم به اجرا برمیگردد؛ خلوت با نامحرم، نگاه به نامحرم، همهی اینها در اجرا است و ربطی به خلق متن ندارد. ضمن اینکه بعضی از مباحثی که مطرح کردید اصلاً گره اخلاقی است و فقهی نیست، مگر اینکه بتوانید ارتباط اخلاق و فقه را تبیین کنید که اصلاً در اینجا وجود ندارد.
یک اصطلاح منطقة الفراق را به کار بردید که خواستید بگویید اگر ما اقتضائات زمان و مکان را در نظر بگیریم، فقه نباید در اینجا وارد شود، گویا عقل و اقتضائات اجتماعی باید وارد شوند و ما در منطقة الفراق از طریق عقل حکم را به دست بیاوریم. جالب است بدانید که در همین منطقة الفراق که «ما لا نص فیه» هست، فقها فرمودهاند که؛ «فی کلّ ما لا نص فیه نصٌ»، یعنی همانجا هم اگر منطقة الفراق است خود شارع فرموده که منطقة الفراق است و اینگونه نیست که بگویید شامل حکم شرعی نمیشود و ما از طریق عقل حکم را به دست بیاوریم.
من یکسری پیشنهادات دارم برای اینکه این بحث شما فقهی شود که اگر این اتفاق نیفتد به نظرم هنوز مشکل دارد و بحث فقهی نشده است. اگر در ساحت خلق اثر هنری بهعنوان متن نمایشی هستید، روی آن متمرکز شوید، فکر میکنم سه گزاره هست که این سه گزاره میتواند شما را به مباحث فقهی پیوند بدهد. یکی نیّتمندی یا قصدمندی است که استاد فرمودند ما به دنبال این نیستیم ولی من روی کنش قهرمان نمیآورم، بلکه روی کنش خود هنرمند و خود درامپرداز میآورم، نیّت درامپرداز از این کاری که میکند چیست، انتقال معنایی که میخواهد بدهد چیست. آیا نیّت او میتواند متعلق حکم شرعی قرار بگیرد یا نه؟ آیا نیّت مثلاً میتواند بهعنوان مقدمهی فعل حرام تلقی شود که شما دارید این کار را میکنید میخواهید یک معنایی را انتقال دهید که این معنا در دایرهی شرع مثلاً جزء محدودهی حرام قرار میگیرد. این یکی از وضعیتهایی است که میتواند شما را با مباحث فقهی پیوند دهد.
دوم هم تخیل هنری است که باز هم به خود درامپرداز برمیگردد. درامپردازی که تخیل هنری میکند، تخیل او چه حکمی دارد؟ ممکن است حتی اصلاً به کسی هم انتقال ندهد، شما مخاطب را در نظر گرفتید، من میگویم اصلاً مخاطب را کنار بگذارید، خود او وقتی تخیل میکند که این صحنه را بنویسد، این تخیل او چیست، بله بروز هم پیدا میکند و در نمایشنامه میآورد ولی به کسی عرضه نمیکند. خود این یک فعل است که میتواند متعلق حکم شرعی قرار بگیرد که اصلاً به این نپرداختهاید.
یکی هم فعل هنری است که بروز میدهد و عرضه میکند و به مخاطب میرساند. فکر میکنم خود همین عرضه کردن هم یک فعلی است که متعلق حکم قرار میگیرد، چه مخاطب دریافت کند و چه دریافت نکند که باز در اینجا شما میتوانید وارد بحث مقدمهی حرام شوید و در اینباره صحبت کنید که اگر اینطور شد قواعد فقهی و اصولی هم هست که در اینجا میتوانید به آنها اشاره کنید، اعانهی بر اثم که حضرت استاد فرمودند در مورد اشاعهی فحشا و اینها بحث شده است، اینجا ممکن است کمک کند، قاعدهی اهم و مهم در اینجا ممکن است به شما کمک کند و یکی هم دفع افسد به فاسد است که در اینجا میتواند کمک کند.
یکی از موقعیتهای نمایشی که در قرآن آمده این است که وقتی قوم بابل بیرون میروند و آن جشن سالیانه را دارند، حضرت ابراهیم (ع) بتها را میشکند و تبر را بر گردن بت بزرگ میاندازد. از این نمایش بالاتر؟ وقتی مردم میآیند میگویند: تو اینها را شکستی؟ ادعایی که حضرت دارد این است که؛ «قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ»[1]؛ از او بپرسید. تبر را بر گردن بت بزرگ میاندازد و میگوید که؛ او اینها را خرد کرده است. میدانیم که این کار را نکرده است. آیا حضرت ابراهیم (ع) دروغ گفت؟ آیا مفسدهای مرتکب شد؟ آیا میتوانیم قاعدهی دفع افسد به فاسد را از این نمایشی که اجرا شد به دست بیاوریم یا نه؟ اینها در مبانی قاعدهی دفع افسد به فاسد آمده و فقها وارد آنها شدهاند.
این یکی از چیزهایی است که ما میتوانیم از طریق هنرهای نمایشی انتقال معنا بدهیم، به چه بهانهای؟ به بهانهی دفع افسد به فاسد. ممکن است در اینجا بحثهای جدی دربگیرد و همانطور که استاد فرمودند ممکن است دفع افسد به فاسد از مواردی باشد که باید به موارد خاصی که شریعت اجازه داده اکتفا شود و اجازه ندارید در تمام موارد بیاورید. بعضی فقها گفتهاند که میتوانید در بخشی از دایره فراتر از آن موارد خاص هم از آنها استفاده کنید.
– آقای نهاوندی:
آقای داوودآبادی! چون این بحثها مباحثههای طلبگی است، این را بگویم که؛ همین نکتهای که شما میفرمایید، اصلاً بحث اینکه ما مباحث فقهیمان را بر مصلحت و مفسده ابتناء داشته باشیم، اصل اولی خود این باید بررسی شود، یعنی چه کسی گفته که هر جایی مفسده بود پس این حرام است و هر جایی مصلحت بود حلال است؟ یعنی هنوز پنبهی این در خود حوزه و در مباحث اصولی ما هم زده نشده است. این ادعایی است که هنوز دلیل متقنی برای آن نداریم. ما تمام احکاممان را مبتنی بر مصالح و مفاسد میکنیم. خود این ابتدای بحث اصولی است، یعنی این باید در اصول ما بیاید و خیلیها شاید در زبان فقهیشان این را پذیرفتهاند اما زمانی که وارد افتاء و استدلال میشویم میبینیم که اینطوری نکردهاند و در بسیاری از مواقع نتوانستهاند این را مبنا قرار دهند و لذا میخواهم بگویم همینهایی هم که ما میگوییم، بحث مصلحت، مفسده، افسد، فاسد، خود اینها یک مقداری بنیانیتر از این است که به آنها تمسک کنیم و بتوانیم از آنها یک قاعدهی فقهی شرعی درآوریم.
– آقای داوودآبادی:
از تذکرتان ممنونم. بههرحال برای اینکه ارتباط برقرار کند و تماس مستقیم با مباحث فقهی مطرح شود من فکر کردم که از این مناظر شاید بتوان وارد بحث شد. بله اگر وارد شدیم آن زمان باید پنبهی آن را بزنیم و ببینیم که مبنا چیست. ممکن است شما در اینجا مبنایی کار کنید نه بنایی. اگر قرار شد بنایی باشد ممکن است اصلاً به فلسفهی فقه هنرهای نمایشی بیاید و پنبهاش در آنجا زده شود ولی ایشان ممکن است طبق مبنایی پیش بروند و بگویند که من با فلان نظریه از فلان فقیه میخواهم این کار را انجام دهم.
در مجموع تشکر میکنم، انشاءالله از اینگونه مباحث باز هم مطرح شود و باز هم شاهد رونق اینگونه مباحث پیرامون هنرهای نمایشی باشیم.
————————————————-
– آقای حضرتی:
ممنونم. از آقای دکتر داوودآبادی تشکر میکنم.
- آقای داوودآبادی هم مانند آقای دکتر نهاوندی تبیین مسئله را فرمودند که تبیین مسئله مبهم است.
- همانطور که آقای تلخابی در مقاله فرمودند اگر فقیه در این بحث بخواهد حکم بدهد، باید مجموعه را ببیند، ایشان فرمودند که این ادعا صحیح نیست.
- باز هم فرمودند که پیشینه، پیشینهی غیرمرتبط است که همان نکتهای است که استاد نهاوندی فرمودند.
- مبانی نظری باید دو دسته میشد؛ یکی به درام پرداخته میشد، یکی بسترهایی که فقیه و فقه بتواند تماس مستقیم داشته باشد. این کار را باید در مقاله انجام دهند.
- ارتباط با مسائل فقهی نداشتن بزرگترین ضعف مقاله است و خیلی از مباحثی که مطرح شده، اینها مسئلهی فقهی نیست و بلکه گره اخلاقی است. پیشنهادی هم که دادند این بود که فرمودند: باید سه گزاره استفاده شود؛ یکی قصدمندی و هدفمندی، یکی تخیل هنری و فعل هنری و سومین مورد هم استفاده از دو قاعدهی اهم و مهم و دفع افسد به فاسد.
در خدمت آقای دکتر تلخابی خواهیم بود، شما هم پاسخ به نکات مهم و انتقاداتی که هست را بفرمایید که انشاءالله جمعبندی کنیم.
——————————————————
– آقای تلخابی (ارائهدهنده):
من مجدداً از استاد نهاوندی عزیز و استاد داوودآبادی عزیز تشکر میکنم. من واقعاً از نکاتی که فرمودند استفاده کردم. این کلیدواژهی محوری که استاد نهاوندی راجع به متعلق حکم قرار گرفتن فرمودند و این تبدل موضوع، میتواند عمدهی مشکل مباحث ما را حل کند.
واقعیت این است که این نکاتی که مطرح شد خیلی فراتر از بحثهای مقاله است و کاملاً هم درست است، یعنی هدف اصلی ما از این ایده این بود که یک بحث کاملاً جدیدی است که یک چشماندازی به موضوعات فقهی میتواند داشته باشد و این چشمانداز خیلی میتواند در تعامل بین هنرمندان و مشخصاً سینماییها، تئاتریها و کسانی که در حیطهی هنرهای نمایشی هستند با حوزهی فقه و مباحث فقهی، کمک کند. واقعاً این ضعف وجود دارد و من در هیچ جایی ندیدم، یعنی حتی در پیشینه هم که شاید فقری وجود داشته باشد، در جستجویی که ما داشتیم واقعاً به چیزی برنخوردیم که به این سمت رفته باشد. یکی از نیازهای اساسی که در فقه هنرهای نمایشی و کلا در همایشهای فقه باید اتفاق بیفتد توجه به مباحث میان رشتهای است. توجه به بحثهای میان رشتهای خیلی از چالشهایی که وجود دارد را میتواند برطرف کند و میتواند تعامل و گفتگو ایجاد کند. ما از مباحث درون دینی و درون گفتمانی که فقط به بحثهای فقهی ارتباط دارد، فاصله میگیریم. تا زمانی که این تعامل صورت نگیرد و این اشتراکات مشخص نشود، ارتباطات و گفتگویی شکل نمیگیرد، افتراقها مشخص نمیشود. در بعضی از این افتراقها ما میتوانیم به بحثهای خوبی برسیم ولی اصلاً اصل بحث شکل نگرفته است. مسئلهی ما این است که اصل بحث شکل نگرفته است. این نکتهای که ما تلاش کردیم… . نگاه اساتید بیشتر این است که دوباره با محوریت فقه به بحثهای نمایشی پرداخته شود، یعنی در بحثهایی که مطرح شد دوباره بیشتر آن محوریت فقه مهم بود و درست هم هست ولی واقعیت این است که ما سعی کردیم دو/سوم مقاله را از منظر هنرهای نمایشی ببینیم که اجزای اصلی را مدنظر قرار دادیم.
در زمینهی وودراف هم باید بگویم که چون وودراف این بحثها را خیلی منسجمتر بیان کرده بود و با روش روایتشناسانه بود، آن عناصر اصلی که جوهرهی یک اثر نمایشی را رقم میزند و قدر متیقن همهی هنرهای نمایشی میتواند باشد خدمتتان عرض کردم و اگرنه درست است مثلاً آن عناصر دیگر… . البته من در جای دیگری از مقاله هم اشاره کردم که؛ وقتی ما راجع به هنرهای نمایشی صحبت میکنیم حتماً عناصر دیگر در امتداد این سه عنصر قرار میگیرد و مکمل این بحثها هست و در این شکی نیست. ولی از آنجایی که این سه عنصر جوهره و خمیرهی یک اثر به حساب میآمد… . چون در یک مقاله واقعاً فرصت نداریم به کشمکشهایی که بین شخصیتها اتفاق میافتد و عناصر سبکی و تولیدی که در یک اثر وجود دارد اشاره کنیم، چون در این صورت یک کتاب میشود. هدف ما اصلاً این نبود. به نظر من این پیشنهاد استاد نهاوندی خیلی به بحث ما کمک میکند که اگر ما به متعلق حکم قرار گرفتن در این بحثهایی که در بخش دوم مقاله بود توجه میکردیم حتماً خیلی از مشکلات ما برطرف میشد.
نکاتی هم که مطرح شد، مثلاً راجع به کل و یکپارچه بودن یک اثر نمایشی که بیان شد، حتماً منظور ما این نیست که یک صحنه، یک پلان و یک تصویر شامل حکم فقهی نیست، منظور ما این بود که وقتی راجع به یک کل منسجم روایی صحبت میکنیم، اهمیتی که آن کل دارد و آن حسی که در مخاطب ایجاد میکند ممکن است در موضوع آن حکم و یا آن مصداق یک نظر متفاوتی را ایجاد کند، نسبت به یک پلان، نسبت به یک المان و نشانهی خاص.
در کل من واقعاً یاد گرفتم و استفاده کردم، حتماً اگر این فرصت را داشته باشیم این بازنگری را در مقاله خواهیم داشت که انشاءالله این بحث بهتر شود و باز هم متشکرم.
———————————————————–
– آقای حضرتی:
از آقای دکتر تلخابی تشکر میکنم. اگر اساتید نکتهای دارند بیان بفرمایند.
من در ابتدای جلسه فراموش کردم که هم از همکاری پژوهشگاه فقه معاصر و هم از مشارکت مؤسسهی آموزش عالی هنر و اندیشهی اسلامی تشکر کنم که در برگزاری کرسیها انصافاً به ما کمک کردند. از حضور اساتید محترم، جناب آقای دکتر نهاوندی، آقای دکتر داوودآبادی و آقای دکتر تلخابی تشکر میکنم. امیدواریم که سعادت و توفیق داشته باشیم که در جلسات بعدی هم در خدمت اساتید باشیم و بتوانیم از نظراتشان بهرهمند شویم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1]. انبیاء، 63.