موضوع:
«تعلق حکم فقهی به زیبایی در مسئلهی مرجحات امام جماعت از منظر فقه امامیه و زیباییشناسی صدرالمتألهین.»
ارائه دهنده: حجتالاسلام دکتر مهدی جلیلی.
ناقدین:
حجتالاسلام والمسلمین دکتر محمدحسین سرانجام، دکتری فلسفه استاد دانشگاه.
و آقای دکتر مجید احسن عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) .
دبیر جلسه: نواب حضرتی.
———————————————
– دبیر جلسه:
«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَالْعَصْرِ. إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ. إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»[1] صدق الله العلی العظیم.
اعوذ بالله بسم الله الحمدلله الصلاة و السلام الله علی عبده رسول الله و علی آله آل الله. محضر اساتید محترم و گرانقدر عرض سلام، ادب و احترام دارم. از اینکه قبول زحمت فرمودید بسیار سپاسگزارم. ایام سوگواری حضرت صدیقهی طاهره(س) را تسلیت عرض میکنم. هفتمین کرسی علمی – ترویجی را انشاءالله همت مدرسهی فقه هنر و همکاری دوستان خوبمان در پژوهشگاه فقه معاصر برگزار خواهیم کرد.
در خدمت اساتید گرانقدر آقای دکتر جلیلی، آقای دکتر سرانجام و آقای دکتر احسن هستیم.
امام جماعت شرایطی دارد و در رسالههای عملیه هم به آن اشاره شده است. 10 مورد از آن موارد بیان شده، مانند عقل، بلوغ، عدالت و موارد دیگر. در کنار این شرایط یکسری اولویتها و مرجحات هم دارد، مثل امام راتب بودن و سید بودن جزء این اولویتها است. گاهی بین مأمومین و یا بین هیئت امنا یک اختلافی میافتد که دو یا چند طلبه همهی این شرایط دهگانه را دارند، بعضی از مرجحات را دارند و یکی از این امامها دارای یک حسن صورتی است، آیا این مورد هم در انتخاب و اولویت برای امام جماعت تأثیر دارد یا خیر؟
عنوان مقالهای که جناب آقای دکتر جلیلی زحمت کشیدند در این مورد ارائه دادند «تعلق حکم فقهی به زیبایی در مسئلهی مرجحات امام جماعت از منظر فقه امامیه و زیباییشناسی صدرالمتألهین» است.
آقای دکتر جلیلی در سال 94، یعنی حدود 7 سال پیش در دومین همایش ملی فقه هنر این مقاله را ارائه دادند، پذیرفته شد و در کتاب مجموعه مقالات هم به چاپ رسید. ایشان دارای دکتری فقه و مبانی حقوق اسلامی هستند. انشاءالله بعد از فرمایشات و ارائهی مقاله توسط جناب آقای دکتر جلیلی در خدمت ناقدین محترم هم خواهیم بود، آقای حجتالاسلام والمسلمین دکتر محمدحسین سرانجام، دکتری فلسفه دارند و استاد دانشگاه هستند و آقای دکتر مجید احسن عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) هستند.
————————————
-ارائه مقاله توسط آقای دکتر جلیلی:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین. «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي. وَيسِّرْ لِي أَمْرِي. وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي. يفْقَهُوا قَوْلِي»[2]. السلام علی مولانا الحجة عجل الله تعالی الفرجه و له الفداء.
محضر اساتید بزرگوار عرض سلام و ادب دارم که محبت کردند و وقت شریفشان را بذل کردند و منت بر سر حقیر نهادند، جناب آقای دکتر احسن و جناب آقای دکتر سرانجام به عنوان ناقد تقبل زحمت کشیدند و همچنین جناب آقای حضرتی به همراه مجموعهی مدرسهی فقه هنر و پژوهشگاه فقه معاصر زحمت کشیدند، از همهی این سروران کمال تقدیر و تشکر را دارم و خدمت همهی بزرگواران هم ایام شهادت حضرت صدیقهی طاهره(س) را تسلیت عرض میکنم.
به جهت اینکه وقت محدود است و حقیقتا من نمیخواهم خیلی مصدع وقت شریف اساتید و سروران معظم خودم شوم سریع وارد بحث میشوم و خیلی فشرده گزارشی را عرض میکنم. منتها قبل از ورود به مقاله یک نکتهای را محضر اساتید تذکر دهم. همانطور که جناب آقای حضرتی هم فرمودند، این مقاله مربوط به سال 94 است. بنده در آن زمان دانشجوی دکتری رشتهی فقه بودم و صرف علاقهی شخصی به مباحث هنری و بحثهای زیباییشناسی بنده را به این سمت و سو کشاند و به تعبیری این مقاله اصلا کار پژوهشی من بود و اصلا اسباب ورود من شد که وارد رشتهی فلسفهی هنر در مقطع ارشد در مدرسهی اسلامی هنر، در دانشگاه ادیان و مذاهب شوم. لذا بعد از این 7 سال حتما ایرادات متعددی از حیث شکلی و محتوایی به مقاله وارد است و خود بنده اذعان میکنم و قبول دارم. چون بنده 7 سال پیش شاید به خیلی از مسائل و جهات آگاه نبودم ولی به ذهنم میرسد که شاید آن جهت مهمی که باعث شد این مقاله در عین کاستیهای قابل توجه آن پذیرفته شود این نکتهی مغفول عنه است که در مباحث فقه هنر دیده میشود و آن هم بحث فقه الجمال است. یعنی این بحث که زیبایی و جمال متعلَّق حکم فقهی قرار بگیرد و پژوهشهای فقهی حول موضوع زیبایی انجام شود.
خالی از لطف نیست که به این نکته هم اشاره کنم که این پژوهش ما بستری برای یک کار گستردهتر شد و ما الان با یکی از مراکز فقهی کار تدوین کتاب فقه الجمال را شروع کردهایم و انشاءالله اگر بشود به یاری خدا سال آینده چاپ شود انشاءالله. این را مقدمتا عرض میکنم جهت اینکه ما چه روندی را طی کردهایم.
اما در مورد رابطهی هنر و زیبایی مقدمتا این را عرض کنم و شاید برای کسی بحث فقه هنر و زیبایی سؤال باشد. چیزی که روشن است این است که در فضای ماقبل از دوران مدرن میتوانیم بگوییم که رابطهی زیبایی و هنر رابطهی عام و خاص مطلق است. یعنی تعبیری که از تقسیمات زیبایی برمیآید اینطور است، اصلا خود زیبایی به زیبایی هنری و غیر هنری تقسیم میشود. یعنی در خود هنر زیبایی تماما قابل توجه است.
بله، بعد از دوران مدرن و در هنر مدرن ما این مطلب را داریم که با توجه به آن نظریهی نهادی هنر که مثل جناب آقای جرج دیکی مطرح فرمودند، لزوما نیازی نیست که هر اثر هنری زیبا هم باشد. لذا فضای ما بیشتر در فضای هنر اسلامی و آن هنری است که غالبا بشر با آن ارتباط دارد است و میخواهیم بحث را در این فضا دنبال کنیم. این یک نکتهی مقدماتی است.
اما در مورد اصل مقاله صحبت کنیم که بحث بنده حول همین مطلب است. زیبایی با انواع و اقسام و تقسیماتی که در کتابهای حِکمی، فلسفی و زیباییشناسی برای آن مطرح کردهاند و اقسام متعددی دارد، این متعلَّق حکم فقهی واقع میشود. یعنی این به عنوان یک فرضیه و ادعا در ذهن من بود و به عنوان یک مورد خیلی جزئی در فقه این را به عنوان پژوهش اول بررسی کردم و همانطور که جناب استاد حضرتی هم فرمودند و بستر را به خوبی آماده فرمودند در مسئلهی امام جماعت اینکه چند امام جماعت داشته باشیم، یکی از مواردی که به عنوان مرجح مطرح است، صباحت وجه است، می گوید: «فالأصبح وجهاً»، در روایت این را دارد. در اینجا حکم تقدیم… . چون حکم فقهی در اینجا تقدیم یکی از افراد در دو به بالا است. حکم تقدیم روی «فالأصبح وجهاً» و صباحت وجه هم به معنای زیبایی رخسار، خوشروتر است.
زیبایی، حیثیت تعلیلیه است، تمهیدیه است؟ اینجا ظاهرا حیثیت تمهیدیه است و یک جاهایی حیثیت تعلیلی مطرح میشود. حالا من از اینها عبور میکنم.
بنده وارد بررسی مسئله، اقوال و جایگاه فطری مسئله شدم. اولا ورود ما در مسئله این است که جایگاه فقهی یک مسئلهی خاص را پیدا کنیم و در گام دوم وارد جایگاه شرعی آن شویم. در بررسی فقهی و جایگاه فقهی مسئله نفر اولی که این مطلب را مطرح فرموده جناب صدوق پدر است که این را مطرح میکند و خود جناب صدوق هم به تبع از ایشان مطرح میکنند و جناب شیخ طوسی در برخی از آثارشان دارند، جناب سلار دیلمی هم هستند و این سیر فقهی در مقاله هست.
جالب است که جناب سلار دیلمی اصلا غیر از بحث شرایط مرجح، صباحت وجه را به عنوان یک شرط ذکر میکند، نه صرفا اصبح، اصلا ایشان صباحت را به عنوان شرط جداگانه مطرح میکند و برای بنده خیلی جالب بود.
از این هم بگذریم و به جناب محقق حلی میرسیم. جالب است که مکتب حله، مکتبی است که نفیا و اثباتا به این ویژگی واکنش نشان دادهاند. اولین نفر که بزرگ مدرسه است جناب محقق حلی است. محقق حلی در معتبر متعرض مسئله میشود و میگوید: من برای زیبایی وجهی نمیبینم که بخواهد اسباب ترجیح باشد، چون زیبایی کمال نیست. ایشان زیبایی ظاهری را در اینجا رد میکنند.
اما فقیه بزرگ و دوم مدرسهی حله، جناب علامه در یکی از آثار خودش که به نظرم کتاب تحریر بود، اگر اشتباه نکنم، ایشان میگوید که؛ این مطلب درست است و تعلیلی هم که برای آن میآورد این است که میگوید: نشانهی حسن عنایت و نظر پروردگار به فرد زیبارو است که وقتی او را زیبا آفریده، این نشانه و امارهی حسن توجه پروردگار به اوست. روایتی هم در غرر داریم که جمال یا حسن المنظر نشانهی عنایت الله به فرد است.
البته علامه در اثر دیگر خودش میگوید که: با توجه به برخی از شافعیه که فضا را به این سمت بردهاند که… . ایشان یک بیانی دارند که اصبح را روی خوشنام بودن بیاورند، اینکه انسان خوشنامی باشد و این احتمال را قویتر میشمرند. لذا در اینجا علامه از خوشرویی به سمت خوشنامی میرود و میگوید که؛ «فالأصبح»، یعنی نزد مردم خوشنامتر باشد و به اصطلاح نزد مردم «أحسن ذکراً» باشد. این بیان علامه، این ترجیح «أحسن ذکراً» در فقهای بعدی اثرگذار است و شهید اول و شهید ثانی تا متأخر المتأخرین اینطور است و بعضی تردید دارند و بعضی ترجیح میدهند و اختلاف نظر هست، تا به مرحوم متأخر المتأخرین جناب مقدس اردبیلی میرسیم که ایشان هم همین بیان علامه را تأیید میکند و یک توضیحاتی میدهد که خارج از حوصلهی بحث است.
در این گزارش فقهی به مرحوم صاحب جواهر میرسیم. صاحب جواهر این اقوال را دستهبندی میکند.
- قول اول همان قول صباحت و زیبایی رخسار است. در مقابل این قول چهار دیدگاه مطرح میشود که دیدگاه اول تأمل و تردید در زیبایی است که چرا وجه باید نکتهی مرجحه باشد؟
- قول دوم منع زیبایی است که اصلا زیبایی به طور روشن وجهی ندارد و ترجیحی نیست.
- قول سوم تردید بین «أحسن وجها» و «أحسن ذکراً» است.
- و قول چهارم تعدیل «أحسن ذکراً» است.
صاحب جواهر تمام اینها را که مطرح میکند بعد میگوید که؛ همان قول اول «أحسن وجهاً» با توجه به شهرت عظیمی که این مسئله دارد و حتی برخی ادعای اجماع کردند، علاوه بر اینها تسامح در ادلهی سنن هم در واقع معاضد و پشتیبان این قول خواهد بود.
جایگاه فقهی مسئله اجمالا روشن است که این مسئله… . هر چند اینکه این ترجیح استحبابی یا وجوبی است کاری ندارم، قول مشهور استحباب است. لکن به لحاظ جایگاه فقهی، جایگاه خوبی دارد. شهرت اصحاب و بلکه ادعای اجماع از این مسئله پشتیبانی میکند. این جایگاه فقهی و موقعیت فقهی مسئله است.
اما جایگاه و موقعیت شرعی مسئله چیست؟ ما در 7 سال گذشته در حد خودمان وارد شدهایم و آیات و روایاتی که اجمالا به بحث زیبایی توجه و اشاره کرده بود را بررسی کردیم.
در سورهی مبارکهی مریم میفرماید: «فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيا»[3]. مفسرینی که در اینجا وارد مسئله شدند و این استواء خلقت روح الأمین که بحث نفخ را دارد مطرح فرمودند، این توجه خاص خلقت است. در واقع ملک الهی که میخواهد تمثل جسمانی پیدا کند به نحو مُستوا و زیبا و با اعتدال قامت تجلی میکند و خود این نکتهای در عنایت پروردگار به استواء و اعتدال قامت و جسمانیت این ملک مقرّب الهی است.
غیر از این آیه هم روایات فراوانی را داریم که در تراث شیعی و اهل سنت مطرح است. من یک روایت میخوانم که میفرماید: «فَإِنَّ اللَّهَ جَمِيلٌ وَ يُحِبُّ الْجَمَالَ»، «اطْلُبُوا الْخَيْرَ عِنْدَ حِسَانِ الْوُجُوهِ»؛ خیر را نزد زیبارویان طلب کنید. قریب به 14 روایت را عرض کردیم. البته من به بررسی سندی و رجالی وارد نشدم، ولی با توجه به کثرت روایات، اگر مثل صاحب جواهر بخواهیم مبنای تراکم ظنون را قبول کنیم به نظر خیلی روشن میرسد که جمال و زیبایی ظاهری مطلوبیت شرعی دارد و ما میتوانیم این نکته را استفاده کنیم که نکتهی اساسی هم در مسئله همین است. یعنی ما ابتدا جایگاه فقهی آن را بررسی کردیم. در گام دوم خدمت ادله رفتیم. با توجه به آیات و روایات میتوانیم استفاده کنیم که زیبایی ظاهری مطلوبیت دارد.
به این موضوع هم جلوتر اشاره کردم و بهتر است الان هم اشاره کنم که؛ بله، زیبایی ظاهری شرعا مطلوب است، کمال است ولی در حد خودش است، به تعبیر مرحوم صدر المتألهین ارزش این نسبت به زیباییهای باطنی، تقوا و ایمان کم است ولی صفر نیست، بههرحال شرعا یک ارزش، کمال و مطلوبیتی دارد. ما از ادله استفاده کردیم و همین را به اثبات رساندیم، در گام دوم که جایگاه شرعی مسئله بود.
اما مرحلهی سوم و پلهی سوم بحث در واقع بررسی مسئله از منظر جناب صدر المتألهین بود. البته بنده توجه دارم که زیباییشناسی به عنوان یک اصطلاح خاص از جناب بومگارتن و در فضای غرب مطرح است و به این معنا ما زیباییشناسی را به اصطلاح خاص در فضای خودمان نداشتیم و الّا همانطور که بزرگان مثل جناب آقای دکتر پازوکی در کتابچهی خودشان توضیح دادند، ما وقتی میخواهیم بگوییم زیباییشناسی صدر المتألهین یا زیباییشناسی یک حکیم مسلمان، در واقع میخواهیم استنطاق کنیم با توجه به مبانی او این مسائلی که در مباحث زیباییشناسی مطرح است که او چه نظری دارد. یعنی زیباییشناسی که ما در اینجا میخواهیم مطرح کنیم توجه داریم که میخواهیم از چه منظری وارد بحث شویم.
جناب صدر المتألهین در تفسیر قرآن خودشان ذیل یکی از آیات وارد این مسئله شدند و خیلی جالب ایشان هم طبق بیاناتی که دارند زیبایی ظاهری را مدنظر دارند و من خلاصهی بیانات ایشان را عرض میکنم. ایشان در ذیل یکی از آیات سورهی بقره در بحث نعمت، نعمت، منفعت، خیر و لذت را توضیح میدهند و روی منفعت یک تأملی میکنند و منفعت را به اقسامی تقسیم میکنند تا به انواع فضیلتها و فضایل بدنی و نفسانی و غیره میرسند و یکی از این موارد در مباحث جسمانی و بدنی بحث زیبایی است. ایشان وارد میشود.
قریب 2-3 استدلال برای خیر بودن و کمال بودن و مطلوبیت زیبایی ظاهری مطرح میکنند، استدلال اول ایشان که به تعبیر بنده یک استدلال عقلی است… . ما در موقعیت شرعی مسئله از منظر آیات و روایات کمال بودن زیبایی را مطرح کردیم، اما این تعبیر جناب صدرا را میتوانیم به عنوان استدلال عقلی در نظر بگیریم. بر فرض اینکه مبنای او را به لحاظ صغروی و کبروی قبول داشته باشیم، این را میتوانیم به عنوان استدلال عقلی کمال بودن زیبایی در شریعت مطرح کنیم.
ایشان میفرماید که؛ زیبایی مقابل زشتی است. طبایع مردم از قبیح تنفر دارد، در حالی که به زیبایی گرایش دارند و لذا فرد زیبارو با زیبایی خودش به نحو ابزار میتواند خیلی از خواستههایش را محقق کند. لذا خواستههای دنیوی او که معلوم است، برای خواستههای اخروی هم فرد زیبارو میتواند زیبایی را یک بال وصولی برای رسیدن به مقاصد و منافع اخروی قرار دهد که آنها را تحصیل کند. مثل مال و جاه، چطور مال و جاه اسباب رسیدن به مقاصد اخروی میتوانند باشند، فرد میتواند با پول خودش صدقه بدهد، کمک کند و خیرات انجام دهد، با جاه خودش و با آبروی خودش میتواند این کارها را انجام دهد، با زیبایی خودش هم میتواند ابتقاء خیرات انجام دهد و آنها را به دست بیاورد. این استدلال عقلی اول است.
استدلال دوم ایشان مبتنی بر یک قاعدهی فلسفی است که «الظاهر عنوان الباطن» که حکما و عرفا این مطلب را قبول دارند، البته ممکن است در مورد آن مناقشهای باشد. به هر ترتیب من استدلال ایشان را عرض میکنم که؛ زیبایی ظاهری در واقع جلوه و مظهری از زیبایی باطنی است و فضیلت ظاهری رخسار در واقع پرده و جلوهای از آن زیبایی و فضیلت نفسانی فرد است. عرض کردیم که قاعدهی «الظاهر عنوان الباطل» را مطرح میکند. البته همانطور که گفتم این میتواند قدری محل مناقشه باشد ولی به نظر من میتوان در اینجا باز یکسری مباحثی را مطرح کرد ولی چون بحث به درازا میکشد من از این میگذرم. اما به نظر من استدلال اول ایشان استدلال تمامی است.
بحثهای بعدی بنده به لحاظ هستیشناسی زیبایی است که آیا زیبایی ادراک اعتباری است و یا در واقع معقول ثانی است. به نظر خودمان میرسد که زیبایی را باید به لحاظ هستیشناسی معقول ثانی در نظر بگیریم.
خلاصه و جمعبندی عرایضم را داشته باشم. با توجه به این سه نکتهای که محضر سروران معظم عرض شد که اولا به زیبایی به عنوان جوهرهی هنر حداقل قبل از دوران مدرن باید توجه شود و خیلی اثرات هم دارد و لذا ما باید واقعا به فقه الجمال توجه بیشتر و مضاعفی را داشته باشیم. فقهای ما هر چند نسبتا کم ولی در این مسئلهی خاص مرجحات امام جماعت اجمالا زیبایی را به لحاظ فقهی تثبیت کردهاند و در واقع زیبایی حداقل در مسئلهی مرجحات امام جماعت به عنوان یک امری که دارای پشتیبانی از شهرت عظیم است و ادعای اجماع دارد، این مطلب پذیرفته است.
در گام دوم ادلهی شرعی، آیات و روایات ، مطلوب بودن زیبایی حسی را تأیید میکند. این هم گام دوم بود.
در گام سوم جناب صدر المتألهین بر مطلوبیت زیبایی استدلال عقلی میآورد و اتفاقا بر همین فرع فقهی هم استناد میکند و میگوید حالا که گفتیم زیبایی ظاهری کمال است لذا «قال الفقها…»، فقها فرمودند هنگامی که چند تا امام جماعت داریم ارجح با «اصبح وجها» است. این هم استدلال عقلی است.
بنده در پایان در ثمره این استفاده را کردم که وقتی که شرعا و عقلا کمال بودن زیبایی اثبات شد میتوانیم این را مثلا در خواستگاری تعمیم دهیم. مثلا آقا در خواستگاری چند جا رفته که چند تا خانم هستند، به لحاظ اعتقادی، اصالت خانوادگی، تقوا بر فرض این دو خانم مساوی هستند، بر فرض در بحث کمالات، اعتقادات و خانواده همه مساوی هستند، اصلا فرض کنید دو تا خواهر هستند و در یک خانواده هستند و میخواهند ازدواج کنند، یکی از دیگری زیباتر است، با توجه به این مطالبی که عرض شد ازدواج و انتخاب آن خانمی که زیباتر است ارجحیت دارد و بلکه میتوانیم در اینجا حکم استحباب را هم مطرح کنیم. این در بحث خواستگاری است.
در بحث انتخاب ائمهی جمعه و جماعات هم این را داریم. باز در فرضی که برای یک جایی میخواهند امام جمعه انتخاب کنند، میخواهند نمایندهی ولیّ فقیه و یا هر چیزی انتخاب کنند، بر فرض اینکه همه از هر جهت مساوی باشند، آن کسی که زیباتر است را انتخاب میکنند. چطور الان وقتی میخواهند گویندهی خبر را انتخاب کنند به طور فطری و طبیعی به زیبایی توجه میشود، این را هم میتوانیم در امور شرعی مورد لحاظ قرار دهیم. این هم به عنوان ثمرهای است که مطرح میشود.
این بحث فقه الجمال یک مورد خیلی جزئی بود، مباحث خیلی گسترده است. ما که مشغول نگارش هستیم انشاءالله به یاری خدا سال آینده کتاب بیرون آید، باز مسائل بیشتری را میتوانیم به بحث و نظر برسانیم.
از جناب آقای حضرتی و مدرسهی فقه و هنر و پژوهشگاه فقه معاصر تشکر میکنم که این وقت را در اختیار بنده قرار دادند، به ویژه از دو سرور و استاد خودم جناب آقای دکتر سرانجام و جناب آقای دکتر احسن تشکر میکنم که خیلی محبت کردند و وقت شریفشان را در اختیار بنده قرار دادند.
با اعتراف پیشین به نقایص فراوان موجود در مقاله از سراپای جان شنوای انتقادات درست سروران خودم هستم. والسلام علیکم و رحمة الله.
–دبیر جلسه:
از جناب آقای دکتر جلیلی سپاسگزارم، تشکر میکنم از اینکه مقاله را بسیار خلاصه فرمودید و وقت را در اختیار اساتید بزرگوارمان گذاشتید. من سعی میکنم خلاصهی فرمایشات شما را خلاصهتر بیان کنم که بعضی از دوستانی که دیر به جلسه تشریف آوردند و یا انشاءالله بعدا قرار است این جلسات هم به صورت متنی پیادهسازی شود و هم اینکه برای استماع در اختیار گروههای دیگر قرار بگیرد.
فرمودید که اولا این موضوع، موضوعی میانرشتهای بین فقه و فلسفه است که در مقاله اشاره فرمودید و این زیبایی و صباحت وجه هم یکی از مواردی است که متعلق حکم فقهی قرار میگیرد.
در ادامهی بحث نظر علمای متقدم بیان شد، نظر جناب صدوق پدر، جناب شیخ طوسی، مقدس اردبیلی، حضرت علامه، محقق و بقیهی علمای بزرگوار مطرح شد و جمعبندی این نظرات را هم بیان فرمودید.
بعد از این ادلهی نقلی را بیان کردید، ابتدا یک آیه از آیات قرآن کریم، سورهی مبارکهی مریم(س)، «فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيا»، این را هم مؤید موضوع خودتان و بحث خودتان قرار دادید.
چهارده روایت از ائمهی اطهار بیان فرمودید که برای نتیجهگیری این روایات فرمودید که در مجموع ادلهی نقلی جمال و صباحت وجه فی نفسه خیر و کمال است.
بعد از روایت وارد بحثهای صدر المتألهین شدید، نظرات فلسفی، فقهی و تفسیری جناب صدر المتألهین را هم بیان کردید و نظر ایشان در بحث صباحت وجه این بود که فرمودید؛ زیبایی و جمال از نظر صدر المتألهین انسان را در نیل به حاجات مادی و معنوی یاری میکند. یعنی در واقع حضرت صدر المتألهین هم این قول را تأیید کردند و جزء مرجحات میدانستند.
در نتیجهگیری هم بیان فرمودید که؛ آنچه در مرجحات نماز جماعت به عنوان اصبحیت آمده است… . یعنی هم در روایات و هم در قول علمای بزرگ ما و هم از نظر صدر المتألهین، اگر همهی اینها را جمعبندی کنیم، به فرمایش شما آنچه در مرجحات امام جماعت از قول همهی این بزرگواران به عنوان اصبحیت آمده است، با بررسی فقهی آن را تثبیت نمودیم، یعنی شما این ارجحیت را پذیرفتید و قبول دارید و در نظر صدر المتألهین هم این امر ثبوتا و اثباتا وجه دارد.
در خدمت اساتید بزرگوار هستیم، قبل از اینکه در خدمت جناب آقای دکتر سرانجام و آقای دکتر احسن باشیم، یکی از میهمانان جلسه سؤال فرمودند که؛ تسامح در ادلهی سنن مؤید هر 4 قول هست یا خیر؟ چون یک اشارهای به تسامح در ادلهی سنن فرمودید، فرمودند که؛ آیا مؤید هر 4 قول هست؟
– ارائه دهنده:
تسامح در ادلهی سنن را که جناب صاحب جواهر راجع به همان بحث «فالأصبح» آوردهاند. در خود روایت «فالأصبح» است، آن بزرگوارانی که تردید آوردهاند و گفتهاند: «أحسن ذکرا»، اصلا خوشنام بودن در آنجا مطرح نبود، در واقع این تعبیر تعریض صاحب جواهر است که ایشان میگوید: اولا این وجهی که مطرح شد خارج از بحث بوده است، آنچه که ما در روایت داریم «فالأصبح» است. ظهور «فالأصبح» در صباحت وجه است، منتها چون مستحبات است… . بحث همین است دیگر، ادلهی سنن در مستحبات است. این بحث مرجح بودن جمال و اینها مستحبات است، الاقرب و… همه را روی مستحب در نظر بگیرید. در اینجا نهایتا شما اگر بخواهید اشاره کنید میگویید که از باب قاعدهی تسامح در ادلهی سنن ما این را میپذیریم. لذا فرمودند که؛ تسامح در ادلهی سنن مؤید هر 4 قول است؟ نه، اینطور نیست. بحثی که الان مطرح بود در همین فضا بود و این چیزی که بعضی از فقها را آورده بود که بحث «أحسن ذکرا» را مطرح کنند، بحث این بود که برای ایشان سؤال بود که؛ اصلا زیبایی ظاهری چه کمالی میتواند داشته باشد که بخواهد محل بحث واقع شود. صاحب جواهر میخواهد با سه استدلالی که میکند پشتیبانی کند که؛ نه… . در بحث تعبدی میخواهد بگوید که؛ صباحتی که مطرح شده است قابل دفاع است. یکی از ادله همان تسامح در ادلهی سنن است. میگوید که «أحسن ذکرا» که در اینجا اصلا بحثی ندارد که ادلهی سنن بخواهد برای آن مطرح شود.
——————————————-
-بیانات ناقد اول، حجت الاسلام دکتر سرانجام:
بسم الله الرحمن الرحیم. مجددا خدمت همهی حضار گرامی و میهمانانی که از طریق ارتباط مجازی در جلسه حضور دارند سلام عرض میکنم. من 4-5 نکته نوشتهام که خدمتتان عرض میکنم. همانطور که پیش از جلسه هم خدمت آقای حضرتی عرض کرده بودم، این مباحث بیشتر ناظر به بخش دوم مقاله است، یعنی مباحثی که بیشتر صبغهی حکمی و فلسفی دارد و من به لحاظ اینکه یک مقداری از مباحث فقهی فاصله گرفتهام به تعبیر رایج در آن قسمت پا در کفش فقها نمیکنم. سعی میکنم در حوزهای که در این 10-12 سال اخیر تحصیل من و دغدغه و دلمشغولی من بوده است، در همان بحث فلسفهی هنر صحبت کنم.
من مباحث خودم را در دو عنوان کلی قرار میدهم:
- یکی بحث رابطهی فقه و فلسفه است که در این زمینه دو نکته را میخواهم عرض کنم. چه نسبتی بین این دو علم وجود دارد؟ همانطور که میدانید روششناسی، منابع و متر و معیارهایی که برای استدلال در هر کدام از این علوم استفاده میشود متفاوت است. ما نزدیکترین علم عقلی که میتوانیم با فقه پیدا کنیم، یعنی در واقع برساختهی سنت فقهی ما است، علم اصول است که در زمان حضور ائمه(ع) این علم اصلا موجودیت نداشته و بعد به مرور بنابر ضرورتهایی که بوده و با اشاراتی که از بعضی از احادیث دریافتیم در سنت چه فقه اهل سنت و چه فقه تشیع، علم اصول تکامل پیدا کرده و بالا آمده برای اینکه مبانی فقه و قواعد فقهی را محکم کند و در واقع یک نقش مقدمهای برای علم فقه دارد.
اما راجع به رابطهی علم فلسفه و یا حکمت – به تعبیر عامتری که در سنت ما رایج است – با علم فقه خیلی کمتر صحبت شده است. در سالهای اخیر 2-3 نفر از فقهای بهنام و برجسته که درس خارجهای معروفی هم بعضا دارند مشاهده کردیم که در درس خارجشان به مناسبتی راجع به فلسفهی فقه و یا فلسفهی فلسفهی فقه صحبت کردهاند و مباحث جالبی است ولی این هنوز وارد جایگاه روششناسی و چهارچوب درسی حوزهی ما نشده است. حتی فقهایی که کتابهای برجستهی فقهی دارند با اینکه سنت فقهی و در واقع سنت حوزوی ما اینطور بوده که پیش از شروع هر علمی راجع به مبادی آن علم صحبت میکردند و رئوس ثمانیه و اینها را بحث میکردند، از کنار این مباحثی که از آنها میتوانیم فلسفهی فقه را استخراج کنیم، خیلی لاغر و گذرا عبور کردهاند. این بحث مهمی است که بالأخره فلسفهی فقه چیست و چرا ما به علم فقه نیاز داریم و با دلایل و استدلالهای عقلی چرا به این روششناسی نیاز داریم؟
- حالا وارد این نکته سوم که بخش دوم بحث من هم به بحث راجع به خود رشتهی فلسفهی هنر یا استِتیکس برمیگردد شاید بتوان گفت با تسامح و یا به اشتباه در فارسی زیباییشناسی ترجمه میشود که میخواهم یک مقداری این بحث را باز کنم و فکر میکنم این برای مخاطبین ما فایدهی عملی بیشتری داشته باشد.
اما بحث اول خودم بحث راجع به فلسفهی علم فقه است. اینکه رابطهی بین فقه و فلسفه چیست. همانطور که میدانید ادعای فلسفه این است که من فقط از منابع عقلی استفاده میکنم و عقل برای من تنها حجیت و تنها معیار برای استدلال است و بحثهای دیگری که دارد. در حالی که فقه علمی است که بر اساس تبیین وحی منزل کار میکند، یعنی وحی مُنزل که قرآن اولین منبع فقهی برای ما است را مبنا قرار میدهد و روایات را به عنوان مفسر کتاب الله قرار میدهد، در مرتبهی بعد از کتاب الله قرار میدهد و حتی تعابیری که در بعضی از روایات ما هست که در علم اصول ما اینها را بحث میکنیم که به روایات عرضه معروف شدهاند و یا «فاضربوه علی الجدار»، اینهایی که مشخص میکند جایگاه احادیث برای ما در مرتبهی بعد از کتاب الله قرار میگیرد که بحث سندیت و حجیت روایات هم در مرتبهی بعد از این صحبت میشود.
عرض من این است که رشتهی فقه یک رشتهی تماما نقلی است و ادلهی آن بر مبنای سلسله مراتب نقل از اولین منبع فقه که وحی منزل بر رسول اکرم باشد صادر میشود. به تبع الفاظی هم که در آنجا به کار میرود همانطور که در مباحث الفاظ در علم اصول راجع به آن بحث میکنیم و بعضی از فقهای ما بحث حجیت عرف را مطرح کردهاند و دربارهی آن بحث میکنند، بحث بر سر این است که اگر راجع به الفاظ بحث میکنیم، اگر راجع به پیدا کردن عرف داریم صحبت میکنیم منظور پیدا کردن عرف زمان صدور شریعت است که زمان صدر اسلام از نزول وحی تا زمان تفسیر و تبیین وحی میشود که زمان ائمه میشود. ما بر اساس این به دنبال الفاظ میگردیم و حجیت الفاظ برای ما بحث پیدا میکنم.
از اینجا وارد نکتهی دوم خودم در عنوان کلیِ رابطهی فقه و فلسفه میشوم و آن هم این است که رابطهی ما در مباحث عقلی یا مباحث عرفی با رابطهی فقهی یک رابطهی از فقه و بحثهایی همچون پیدا کردن معانی الفاظ به سمت تفسیر فقه بوده است. یعنی میخواهم بگویم که این اتوبان یکطرفه است. اگر بتوانیم تعبیر را اینطور بیان کنیم. شیوهی فقها اینطور بوده که در مباحث الفاظ معانی الفاظ را از اشعار جاهلی سند میآوردند برای اینکه ثابت کنند لفظی که در زمان پیامبر(ص) وحی با آن لفظ نازل شده است معنای کلمه این بوده است، یعنی پیش از صدور وحی و در جامعهای که وحی در آن جامعه نازل شده است استناد میکردند، برای اینکه معنای عبارات فقهی، یعنی معنای عباراتی که در آیه و روایت هست را مشخص کنند. در بعضی از کتب اصولی ما این تصریح وجود دارد که ما نمیتوانیم از عرف زمانهی کنونی فقیه…، که بعضی از فقها 800 یا 1000 سال از زمان صدور آیه و روایت فاصله گرفتهاند، پیدا کردن عرف کنونی به ما کمک نمیکند که بدانیم عرف زمان پیامبر(ص) و ائمه(ع) چه بوده است. بعضیها به این تصریح کردهاند که منظور از عرف، عرف کنونی نیست و اگر فقیه برای پیدا کردن معانی الفاظ استفادهی عرفی میکند، باید این را به زمان صدور حکم برگرداند. در اینجا به نظر میرسد که یک حرکت خلاف جهت دارد صورت میگیرد. یعنی ما داریم از مباحث الفاظ در روایات و بیش از روایات در کلام فقها… . یعنی فقهایی که خودشان 500-600 سال از زمان صدور روایت فاصله دارند، عرف زمان آن فقها را برای وارد شدن به بحث صدر المتألهین مبنا قرار میدهیم. متوجه هستم که آقای جلیلی این حرکت را دو طرفه انجام میدهند، اما میخواهم این توجه را بدهم که در اینجا اگر چنین کاری هم بکنیم از بحث فقهی کاملا خارج میشویم. پیدا کردن عرف زمان صدر المتألهین که قرن دهم هجری است، یعنی بیش از 900 سال و حدود 1000 سال با زمان صدور شریعت فاصله دارد، برای پیدا کردن یک حکم فقهی به ما کمکی نمیکند که بعد بخواهیم این را به سمت فقه جمال و مباحث دیگری که ایشان دارند ببریم.
بحثی که در این زمینه وجود دارد و فکر میکنم این جای بحث بیشتری دارد، یعنی میتوانیم بعدا در مورد این هم بحثهای دیگری بکنیم، چون بحث مهم است، یعنی گاهی اوقات پیدا کردن فقه هنر و یا به تعبیر آقای دکتر جلیلی فقه جمال در این زمینه خیلی مهم است. من فقط یک اشارهی کوچک بکنم. خود الفاظی که در همین روایات استفاده شده و بعضا در صحبتهای آقای جلیلی هم مکرر به تنوع الفاظ اشاره شده است، یعنی صباحت وجه، حسن صورت و یا حسن وجه و جمال، در عربی معاصر و حتی عربی قدیمی که زمان فقها است، معانی این سه هم متفاوت است. یعنی ما جمال را برای یکسری از زیباییها استفاده میکنیم، حسن را برای یک ویژگیهای دیگری استفاده میکنیم که زیبایی را هم دربرمیگیرد و آن زیبایی ممکن است لزوما زیبایی جمالی نباشد و اصلا صباحت وجه معنای دیگری دارد.
اگر بخواهم این تعبیر را به کار ببرم شاید بعضی این را شنیده باشند و بین طلاب این را به عنوان یک شوخی و یا بعضا نکتهی بامزهای نقل میکنند. میگویند یکی از ملاکهایی که مرحوم آیتالله مجتهدی – که حوزهی علمیهای در تهران داشتند و خیلی معروف بودند – برای پذیرش اشخاص در حوزهشان داشتند زیبایی چهره بود. این را به عنوان غیررسمی نقل میکنند. این دلیل رسمی نبوده است ولی گاهی اوقات کسی را که رد میکردند میگفتند که این فرد خوشکل نیست. تعبیر خوشکلی که آقای مجتهدی به کار میبرد با تعبیر زیبایی که ما در جامعه به کار میبریم متفاوت است. یک نفری که عالم دینی است و یا به تعبیری شاید مراتبی از سیر و سلوک را طی کرده باشد زیبایی افراد را در نوری که در چهرهی آن آدم منعکس است میبیند، نه در تناسبهای طلایی که نقاشها در صورتها در نظر میگیرند. آن نسبتهای طلایی صرفا ابعاد عددی هستند در حالی که آن فقیه یا آن حکیم و یا آن عارف وقتی صباحت وجه را میگوید، این نسبت طلایی نیست، ممکن است افرادی آن نسبتهای عددی بین اجزای صورت را نداشته باشند ولی صباحت وجه داشته باشند. ما در فارسی از صباحت وجه تعبیر به – البته این لفظ هم باز کمی جای کار دارد – صورت باز و نورانی و گشوده بودن صورت میکنیم و یا در تعبیری بعضی از فقها بحث اطلاق وجه را مطرح کردهاند. این بیشتر با نورانی بودن صورت تطابق دارد. یعنی وقتی که ما این را در کلام فقها یا علما موشکافی میکنیم میبینیم که به ایمان اشخاص برمیگردد نه به تناسبهای عددی اجزای صورت و در حرفهایشان هم هست و این را به آن آیهی قرآن را هم برمیگردند و بعضا استدلال میکنند که در آنجا که بحث ازدواج هست میگوید که؛ گاهی اوقات شما… . من در زمینهی حفظ خیلی موفق نیستم، آن آیهای که میفرماید: «وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ»[4]، آنجا که بحث ازدواج میشود میفرماید که؛ امهی مؤمنه بهتر از یک زن آزاد زیباروی مشرک است، «وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ». این أعجبَ لفظی است که اتفاقا به معنای تعجب نیست و به معنای خوشایندی است، هم در لفظ عربی قدیم و هم در لفظ عربی جدید به این معنا است. أعجبَ یعنی خوشتان بیاید. ممکن است از قیافهی آن آدم خوشتان بیاید ولی به خاطر ایمانی که ندارد او را برای ازدواج انتخاب نکنید. این صباحت وجه دقیقا مقابل این نکته است.
یک نورانیت و یک بشاشت و گشودگی در صورت افراد باایمان دیده میشود. البته اینها هم تعبیر ذوقی است ولی گاهی اوقات ما برای استدلال علیه نیروهای تکفیری این را به کار میبریم که یک اخم و یک گرفتگی در صورت تکفیریها هست ولو اینکه قیافهی اروپایی داشته باشند ولو اینکه اجزای صورت آنها کامل باشد و تناسب کاملی داشته باشد. این تفاوت در الفاظ وجود دارد. یعنی یکی از چیزهایی که در بحث الفاظ باید دقیقتر در این زمینه کار کرد این است که؛ چرا نگفتند اجمل؟ چرا گفتند اصبح؟ در حالی که در آن آیهی قرآن «وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ» را در مقابل آن زنان مشرک به کار برده است که ممکن است به لحاظ زیبایی و چهره زیباتر باشند ولی شما آنها را انتخاب نکنید. در بحث امام جماعت هم میتوان چنین بحثی را مطرح کرد.
یکی دیگر از بحثهایی که در این زمینه جای کار دارد اصلا جایگاه امام جماعت است و چرا باید صباحت وجه در این جایگاه مهم باشد؟ در مورد زیبایی و ازدواج شاید این بحث خیلی راحتتر پذیرفته شود. تفاوت بین این دو نکته و یا دلیلی که برای امام جماعت صباحت وجه را ذکر میکند، این هم باز جای کار در بحث فقهی دارد.
اما گفتم که چون رشته و تخصص من در زمینهی فقهی نیست، پا در کفش فقها نمیکنم، فقط سابقهای که از مباحث طلبگیام در خاطرم هست را مبنا قرار دادم.
بیشتر دوست دارم دربارهی بحث زیبا، زیبایی، زیباشناسی و هنر بحث کنیم. این چهار لفظ که متأسفانه در کارهایی که عمدهی دوستان طلبهی ما انجام میدهند با یک اشتراک لفظی جابهجا استفاده میشود و اهمیت بسیار زیادی دارد. حتی بعضیها این نکته را هم ذکر میکنند که آن چیزی که در سنت ما بحث زیبایی است، اعم از زیبایی اخلاقی و زیبایی ظاهری و اینها است و بحث را به سمت زیبایی ظاهری و زیبایی اخلاقی میبرند. در حالی که آن چیزی که از قرن هجدهم به بعد با بحث استِتیک – که ما به زیباییشناسی ترجمه میکنیم – مطرح شده است دقیقا همان بحث زیبایی ظاهری است. یعنی بحثهای زیبایی اخلاقی به واسطه، بالعرض و با بحثهای فلسفی میتواند با زیبایی ظاهری گره بخورد نه به لحاظ مبانی لفظی و اینکه بگوییم این همان است، پس برویم و حالا راجع به زیبایی آنجا صحبت کنیم.
دو تبصره در این نکته ذکر کنم؛
- یکی سیر تطور مفاهیم و الفاظ است که در طول تاریخ رخ داده است. یعنی شما بحث زیبا و زیبایی را نگاه میکنید از زمان افلاطون و سقراط که در بحث رسالهی ایپیاس مطرح میکند و در آنجا به ایپیاس در مقام مجادله با او تأکید هم دارد، ایپیاس مرتب مثالهای زیبا را مطرح میکند و افلاطون میگوید که؛ نه، منظور من این نیست که چه چیزی زیبا است. سؤال من این است که؛ زیبا چیست؟ یعنی زیبایی را به عنوان یک مفهوم، به عنوان آن ایدهی برتری که در ذهن دارد مورد پرسش قرار میدهد، در حالی که ایپیاس مرتب در مقام جواب دادن به سراغ مصادیق زیبایی میرود و معیار هم برای او زیباییهای ظاهری است. اتفاقا در چرخشی که در قرن هجدهم اتفاق افتاد و پیشگام این بحث هم پیش از بام گارتن و کارتن، تجربهگرایان انگلیسی بودند، به این نکته توجه شد که؛ چه چیزی زیبا را زیبا میکند؟ یعنی اشیاء زیبا یا مصادیق زیبایی را چه چیزی زیبا میکند؟ یا چه چیزی برای تشخیص زیبایی ظاهری معیار ما است؟
- بعد هم بحث استتیک مطرح میشود که اصلا خود لفظ استتیک برخاسته از ادراک حسی است. یعنی در زبان لاتین و در پیشینهی یونانی صرفا به ادراک حسی، استتیک میگفتند و بعد این برای بحث زیباییشناسی به نحو خاص در زبان بام گارتن و بعد کانت استعمال میشود که زیباییشناسی جدید برخاسته از آن است.
اینجا بحث بر سر این است که آن چیزی که ما زیبا مینامیم اولا و بالذات با اندامهای حسی درک میشود و بیش از همه هم با حس بینایی و بعد با حس شنوایی درک میشود. و آن چیزی که اولا به وسیلهی حس درک میشود در مقام حس متوقف نمیشود و میآید و در جای دیگری مورد تحلیل و کنکاش قرار میگیرد و از آن تحلیل است که ما به زیبایی و یا ادراک زیبایی میرسیم که برخی از تجربهگرایان انگلیسی مثل هاچیسون عنوان حس درونی را برای آن به کار بردند. یعنی گفتند که این چیزی است که در میانهی حس که اندامهای بیرونی و زیبایی بیرونی و مشخصات فیزیکی شیء عینی را به دست میآورد و ادراک میکند و از طرف دیگر مابین ادراک عقلی است که ادراک عقلی کاملا خصوصیات درونی و بحث ایدهها را مطرح میکند و درک میکند. این چیزی که به تعبیر فیلسوفان تجربهگرای انگلیسی به آن ادراک زیبایی یا ذوق میگفتند و بعدا در کلام بام گارتن به استتیک و زیباییشناسی مطرح شد مابین این دو است که آنها مثل هاچیسون عنوان حس درونی را برای آن انتخاب کردند و بعد بام گارتن عنوان استتیک و یا قوّهی استتیک را انتخاب کرد و بعد این در زبان کانت به قوّهی داوری یا قوّهی حکم دِ پاور آف جاجمنت تغییر لفظ داد و در واقع با کلام کانت این مستقر شد.
از 1790 با کلام کانت ما به یک قوّهی جدیدی در قوای انسانی پی میبریم. در واقع ثبوت و اثبات این را فرض گرفتیم که ما یک عقل نظری داریم، یک عقل عملی داریم و یک قوّهی حکم داریم که کانت حتی عنوان عقل را برای آن قوّهی حکم به کار نمیبرد و یک چیزی در عداد آن دو تای دیگر و قسیم آن دو است و حتی زیرمجموعهی ادراک عقلی و عقل عملی هم نیست و یک چیز دیگری است و نام آن را قوّهی حکم میگذارد که متولی داوریهای زیباشناختی ما است. این را به خاطر این آوردم که اتفاقا آن چیزی که ما الان میخواهیم از آن بحث کنیم نه آن حسن شهرت و یا خوشنامی و یا زیبایی اخلاقی، اخلاق نیکو و حتی ادراک عقلی و اینها نیست و با آن صباحت وجه اگر به معنای «أحسن وجها» و «أجمل» در نظر بگیریم نزدیکتر است تا به عنوان خوشنام.
نکتهی بعدی در این زمینه تنوع فرهنگها است، یعنی الفاظ در فرهنگهای مختلف هم متفاوت است. یعنی غیر از اینکه در طول زمان دچار یک تطور و تحولی شدهاند و ما ممکن است یک لفظی را در زمان گذشته به معنایی به کار بردیم و الان داریم به معنای جدیدی به کار میبریم، در فرهنگهای مختلف در عرض هم، معانی متفاوتی پیدا میکنند. همانطور که زیبا در زبان فارسی یک معنا دارد، احسن و یا اجمل در زبان عربی یک معنا دارد، Biutiful در زمان انگلیسی یک معنا دارد و nice هم یک معنای دیگری دارد، برای تمام اینها در عرض یکدیگر هم یک تطور معنایی و تنوعی داریم که اینها باید در بحثهای به خصوص فقه جمال اگر میخواهیم صحبت کنیم مورد توجه قرار بگیرند.
تبصرهی دوم در زمینهی اشتراک لفظی به تعبیری که اساتید ما میگفتند حفظ مراتب است، با این شعر که «اگر حفظ مراتب نکنی زندیقی»، ما را به این نکته توجه میدادند که مرتبهی زیبایی در جمال الهی یک مرتبه است. زیبایی در جمال به معنای کلی و جمال عقلی یک مرتبه است که باز در آن مرتبهی جمال الهی نیست. زیبایی که مساوِق وجود گرفته میشود و در تمام موجودات ما اشاره میکنیم که هر موجودی بالأخره شأنی از زیبایی را دارد و بدون زیبایی وجود به وجود نمیآید، این هم یک مرتبه از زیبایی است. زیبایی که ما در مرتبهی سطح جامعه و پسند روز جامعهی خودمان بحث میکنیم یک زیبایی کاملا متفاوت و یک مرتبهی کاملا دانی از این زیبایی است، اگر سیر تشکیکی را در بحث زیبایی در نظر بگیریم. اگر نه، باید بگوییم که کاملا متباین از آن است. چرا که همانطور که در مقاله هم به این اشاره شده ولی بعد به نحو خیلی اعجابآوری به عنوان نکتهای از کنار آن گذشتند و بعد مغفول واقع شده این است که ما در سطح نازل زیبایی، نسبیت را داریم. بحث زشتی که در مقابل زیبایی مطرح میشود اتفاقا نکتهای است که روایات «أصبح وجها» ناظر به این نکته است که اگر «أصبح وجها» وجود دارد «أقبح وجها» هم وجود دارد و ترجیح امام جماعت به این خاطر ترجیح بر اساس همین معیار نسبی زیبایی است. اینکه ما در ادامه صحبت صدر المتألهین را دربارهی زشتی مطرح کنیم که میگوید در مرتبهی وجود وقتی بروید هر وجودی زیبا است و اینکه در مقام استدلال بعضی از حکما و عرفا که اینها اصلا زشتی در عالم نمیدیدند و تمام موجودات را زیبا میدیدند، این اتفاقا نقض غرض ما است، در آن بحث فقهی که با موضوع صباحت وجه در مقام امام جماعت داریم بحث را شروع میکنیم. این چرخش عجیب و غریبی است که اتفاقا در این مقاله از کنار آن گذشته شده است.
نکتهی بعدی… .
من عمدهی نکاتم خودم را گفتم، فقط یک نکته مانده که خدمتتان بگویم و آن هم این است که شاید – این را به عنوان شاید و اختراع و راهی در آینده مطرح میکنم –
وقتی بعضی از احکام را بررسی کنیم و نگاه کنیم به آن معنای فقه ثابت و عمومی مطرح نمیشوند. یعنی تلقی ما از فقه این است که شارع مقدس 1400 سال پیش احکامی را برای ما آوردند که به عنوان رسالت حضرت ختمی مرتبت(ص) و آخرین پیامبر الهی این احکام إلی الابد و تا زمانی که انسان روی زمین هست باید ثابت و لا یتغیر باقی بماند، یعنی ما یک ثبوتی را برای احکام فقهی در نظر میگیریم. در حالی که در همین فقه و در همین سنتی که سنت نبوی است، بعضی از احکام جنبهی فرهنگی دارند. یعنی چه در زمان پیامبر(ص)، سعی پیامبر(ص) و ائمهی معصومین(ع) این بوده که یک فرهنگ جدیدی را در جامعهی عربستانِ آن زمان و بعد در کل جامعهی اسلامی، جا بیاندازند که تغییر در نوع پوشش بوده، در اینکه حتما لباسهای سفید استفاده کنند و یا نوع خوراک چطور باشد و یا نوع سلام علیک کردنها چطور باشد و یا بعضی از جملات مختلف و حتی مباحث تعاملات مالی و اینها کاملا اشاره به سبک زندگی آن زمان دارد که میتوان از آن تلاش برای اصلاح فرهنگی برداشت کرد. یعنی بحث من دیگر از شریعت یک قدم فراتر میرود، شریعت عالمگیر نیست، اصلاح فرهنگی جامعهی آن زمان عربستان است.
از طرف دیگر بعضی از احکام را میبینیم که در روایات یک تسامحی در خود روایت هست، با این تعبیر که اگر این کار را هم بکنید خوب است و آن کار را هم بکنید خوب است، ببینید که در جامعهی خودتان چه چیزی ملاک است و همان را انجام دهید و اشاراتی که راجع به نوع غذا خوردن و یا نوع پوشش و یا چیزهایی که ادب در جامعهی آن زمانها حاکم بوده، اینها را یا تأیید میکردند و یا به افراد واگذار میکردند، یعنی افرادی که از خارج از حجاز، خارج از مکه و مدینه به خدمت ائمه(ع) میآمدند، در تفاوت رفتاری اینها و سؤالاتی که میکردند بعضا ائمه(ع) نکاتی را به خود اینها واگذار میکردند.
عرض من این است که ما شاید – باز هم میگویم که این به عنوان یک اختراع است – در مقابل آن فقهی که تلقی عمومی ما در حوزهی علمیه است که یکسری احکام ثابت از 1400 سال پیش تا کنون است، باید قائل به یک فقه فرهنگی شویم، یعنی فقهی که یک تنوع فرهنگی و تطور را بپذیرد و اجازه دهد که در فرهنگهای مختلف آن چیزی که سنت آن فرهنگ هست با یک تلورانس فرهنگی، یعنی یک بازهای از حرکت فرهنگی، یک منطقة الفراقی را برای افراد قرار دهد که؛ شما در این زمینهها دچار این محرمات نشوید و در این زمینه اگر کاری خواستید انجام دهید و آن چیزی که در فرهنگ خودتان به عنوان معروف – معروف به معنای پسندیده، نه به معنای شهرت – هست، آن را انجام دهید و اگر خلاف معروفی که در جامعهتان هست انجام دهید ولو اینکه در فرهنگ حجاز آن معروف باشد، خلافی که در فرهنگ شما خلاف معروف است و منکر حساب میشود را انجام ندهید. و بخشی از این امر به معروف و نهی از منکر فرهنگی است، یعنی تنوع فرهنگهای مختلف باید در آن لحاظ شود.
به نظر من اگر بخواهیم بحث صباحت وجه را در نوع خاص بررسی کنیم و یا بحث زیبایی در مقامهای دیگر، یعنی اگر بخواهیم این بحث امام جماعت را به مسئولین جامعه تعمیم دهیم… . اینکه میگویم خود لفظ امام جماعت در اینجا میتواند مُشعر به یکسری تعمیمهایی باشد، یعنی ما بگوییم که وقتی شما میخواهید مسئولی را هم برای جامعه انتخاب کنید باید زیبایی چهره و یا آن چیزی که امروزه میگویند روابط عمومی بالا، این را هم در نظر بگیرید.
این را هم به عنوان حسن ختام خدمتتان عرض کنم، ما استادی در حوزه داشتیم که در زمان کوتاهی توفیق شاگردی ایشان را داشتیم. ایشان جزء جانبازان جنگ تحمیلی بودند، بسیار باسواد بودند و در زمینهی فقهی شیوهی تدریس خیلی خوبی داشتند ولی چون ایشان جانباز بودند و یک چشم ایشان تخلیه شده بود، یعنی به لحاظ چهره ایشان یک چهرهی کاملا قدیمی و روستایی داشتند و یک چشم ایشان هم به لحاظ جانبازی تخلیه شده بود. خود ایشان میگفتند که؛ من به این خاطر ملبس نمیشوم. یعنی ایشان صباحت وجه را به کارهای دیگر تعمیم داده بود، یعنی در عمل خودش این اتفاق افتاده بود.
میخواهم بگویم که این تعمیم را در مسئولین هم باید در نظر گرفت، در مقامهای دیگر هم میتوان در نظر گرفت. اینها تعمیم فقه است، اینها فقه معاصر است، اینها چیزی است که ما میتوانیم در توسعهی فقه از فقه 1400 سال پیش تا فقه امروز مورد توجه قرار دهیم. عرض من تمام است و باز هم از حسن عنایت شما و تلاشی که داشتید تشکر میکنم.
—————————————
– بیانات آقای دکتر مجید احسن (ناقد دوم):
بسم الله الرحمن الرحیم.
امیدوارم که کیفیت صدای من خوب باشد و بتوانم بحثم را پیش ببرم.
اولا از جناب آقای دکتر جلیلی و جناب آقای حضرتی و جناب آقای دکتر سرانجام سپاسگزارم به خاطر فرمایشات بسیار خوبی که داشتند و من به معنای واقعی کلمه بهره بردم و استفاده کردم. نکاتی هم که عرض میکنم در واقع تکمله و تعلیقهای به فرمایشاتی است که اساتید بزرگوار داشتند و طبیعتا چون به لحاظ نقدها آخرین صحبت کننده هستم، چه بسا بعضی از نقدها هم همپوشانی داشته باشد ولی من از آنها احتمالا خیلی سریعتر عبور میکنم.
من بحثم را در دو حوزه مطرح میکنم و طبیعتا ناظر به متن مکتوبی هستم که برای من ارسال شده و همانطور که فرمودند مقالهای است که در سال 94 نوشته شده است ولی منبعی که من مطالعه کردم، ناظر به آن هستم.
بر این اساس در دو حوزهی ساختاری و محتوایی میتوان مباحثی را صورتبندی کرد.
به لحاظ صورتبندی مقاله کمی مشکلات داشت از این جهت که مثلا صورتبندی مناسبی نداشت، حتی شماره صفحه نداشت. مقالهای که به کرسی علمی – ترویجی میرسد طبیعتا انتظار میرود که چنین مشکلاتی نداشته باشد. الان که میخواهیم به صفحهی فلان استناد بدهیم، امکان ندارد و شماره صفحه ندارد.
اغلاط تایپی و ویراستی بیش از حد معمول است. طبیعتا اگر یک بار این خوانش میشد کار را تسهیل میکرد. من گاهی اوقات یک متن را چند بار میخواندم تا ببینم که مقصود نویسنده از اینجا چیست و بعد میفهمیدم که کاربست کلمهای اشتباه است، مثلا در بحث معقول ثانی، آنچه که از حاق متن وجود…، این حاق به حال تبدیل شده است که خیلی دور از ذهن است، خصوصا اگر کسی از مباحث فلسفی فاصله گرفته باشد چه بسا به مقصود منتقل نشود.
آدرسهای درجه دوم در کار کمی رهزن است، آن هم کار به این ارزشمندی. مثلا در شکلگیری علم زیباییشناسی، با مسامحه فلسفهی هنر و امثال این عناوین مشابه، مثلا تاریخچهی این را به گفتگوی یکی از اساتید استناد دهیم، با یک منبع که حالا اعتبار خود آن منبع چقدر است و آیا خود آن استاد میتواند در چنین استناد مهمی محور باشد؟ ممکن است در خود آن هم اختلاف نظر وجود داشته باشد که به عنوان یک منبع مطرح شود. یا مثلا در معقول ثانی ما این همه منابع درجه یک اندیشمندان حکمت متعالیه داریم و به یک مقالهی ناشناختهای استناد دهیم که چه بسا من که تخصصم فلسفه است میدانم که خود این مقاله اینها را از فرمایشات فلان استاد معروف گرفته و آن را صورتبندی کرده است، یک مقدار جا میخورم، اولا مقاله را که میشناسم، همین که محل توجه است، طبیعتا باید به یک منبع بهتر استناد دهد، مثلا خود منبع ملا صدرا در دسترس است و یا منبع حاجی سبزواری، آقای جوادی، مرحوم استاد مطهری و شخصیتهای درجه یک، و یا بعضی از شاگردان آنها هم میتوانستند به عنوان یک منبع باشند اما اگر به من به عنوان یک دانشجوی فلسفه و یا طلبه ارجاع داده شود یک مقداری جالب نیست.
مقاله از بعضی از مباحث به لحاظ شکلی سریع عبور کرده است و چه بسا خوب بود به اختلافات اشاره میکرد که مثلا در اینجا اختلاف نظر وجود دارد و در بین این اختلاف نظرها یکی، دو منبع و یا آدرسی هم میدادند ولی میگفتند که؛ اما من به عنوان نویسنده این معنا را انتخاب کردم.
در بحث خود زیبایی، در نحوهی تحقق زیبایی، اختلاف نظرهای شدیدی وجود دارد، بین خود اندیشمندان این حوزه و کسانی که در سنت فلسفهی اسلامی هم در دوران متأخر به این مسئله اندیشیدهاند اتفاق نظر ندارند. یعنی نویسنده باید این توجه را به خواننده بدهد که من میدانم مثلا در نحوهی تحقق زیبایی ممکن است بین اندیشمندان حتی حکمت متعالیه اختلاف نظر وجود داشته باشد و یا فرضا مثلا در معنای معقول ثانی، آیا اصلا معقولات ثانیه… . در آنجا «لیس بالأولی» آمده است و احتمالا منظور «لیس بالأول» بوده و باید ویرایش شود. خود این معقول ثانی در بین کسانی که در حوزهی فلسفه میاندیشند 7-8 معنا دارد، هیچ توجهی به اینها داده نشده است. یا در خود اینکه ماهیت و صفاتی که مترتب بر ماهیتها است، آیا اینها حد وجود هستند، نفاد وجود هستند، اصلا اتفاق نظر بین حکمای صدرایی وجود ندارد. میتوانستند در حد یک پاورقی به این هم اشاره کرد، به جای این همه پاورقیهایی که ساختار مقاله را بههم زده است، اینطور بهتر بود.
وجه اینکه چرا بعضی از متنها در خود مقاله مورد اشاره قرار میگیرد و بعضی به پاورقی میرود، آدم هیچ منطق واحدی را احساس نمیکند، چون قاعدتا منبعی که در متن مقاله میآید به دلیل استناد درون متنی است، یعنی مثلا عبارتی از مرحوم علامه نقل میشود و فرضا میخواهد بگوید که این در اینجا عبارت «أحسن وجها» یا «أحسن ذکرا» را به کار برده است، این تفنن در عبارت بیحساب نیست، یک استنادی به آن متن و آن عبارت و یا لفظی که در آن متن هست وجود دارد و الّا وقتی محتوا نقل میشود هیچ ضرورتی نیست، اگر متن خیلی اهمیت دارد، به پاورقی میرود و در آنجا گفته میشود که طرف استبعادی هم نداشته باشد.
به نظرم اگر در این متنهای گستردهای که گاهی در مقاله میآید و گاهی به پاورقی میرود، یک منطقی حاکم شود از این جهت خوب است. یا فرضا مقدمه و طرح مسئله در مقاله تفکیک شده است در حالی که مقدمه، طرح مسئله و درآمد به لحاظ شیوهی نامهای که مجلات علمی – پژوهشی دارند، اینها یک چیز هستند.
به لحاظ ساختاربندی مقاله اصلا در مقدمهی مقاله بعد از چکیده همان طرح مسئله صورت میگیرد، سؤالات اصلی محل توجه قرار میگیرد، اشاره به پیشینه میشود، مفاهیم مهم تعریف میشود و مبادی تصوری تصدیقیه در آنجا اجمالا مطرح میشود. به نظرم اگر این تلفیق شود، صورتبندی اگر قرار است منتشر هم شود، صورتبندی مقاله هم به لحاظ شکلی درست میشود.
بعضی اشکالات در منابع و آدرسدهی وجود دارد، فرضا وقتی گفتگو لیست شده است، خودش به عنوان یک کلیدواژه در ابتدا، طبیعتا باید خود آن طرفی که محل گفتگو است بیاید، مثلا بلخاری، حسن. کجا؟ گفتگویی که در آن مجله داشتند، یعنی قاعدتا عنوان آن منبع میشود که در آن مجله ذکر شده است، نه به عنوان اینکه خود گفتگو به عنوان فهرست الفبایی بیاید و این خیلی جالب نیست. اینها مباحثی بود که به لحاظ شکلی من برخی را مطرح کردم و چون وقت کم است از آن میگذرم.
اما چند نکتهی محتوایی هم خدمتتان عرض میکنم. یکی اینکه در بحث مرحوم ابن فحد حلی که «فالأصبح وجها» مطرح شده است، این تعبیر «و عرَضاً» یا «عَرضاً» و یا «عِرضاً»، هر سه قابل خواندن است «و لو تعارضا قدم الثانی»، احتمال دارد که در اینجا یک اشتباه نسخه یا چاپ باشد، چون نه سابقهای از فقهای دیگر به این تعبیر داریم، «ذکرا» را داریم، به نظر میرسد که این «عِرضاً» میتواند خوانده شود و هیچ اشتباه تایپی وجود ندارد، «عِرض» به معنای آبرو است. آن هم به معنای کسی است که «أحسن ذکرا» است، کسی که نزد مردم اعتبار و آبرویی دارد، یک حیثیتی نزد عرف و کسانی دارد که میخواهند او را به عنوان امام قرار دهند، به همین دلیل هیچ وجهی برای اینکه احتمال اشتباه نسخه یا چاپ دهیم به نظر میرسد که وجود ندارد و با همان «أحسن ذکرا بین الناس» میتواند سازگار باشد.
###
در بخش ادلهی نقلی وقتی میرسد روایات متعدد ذکر میشود، اما در همان ابتدا به یک آیه استناد داده میشود که «فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيا»، اما آیات دیگر ذکر نمیشود. اگر در اینجا ادلهی نقلی قرار است ذکر شود و لیست میشود، باید بقیهی آیات هم بیاید. نشانهاش هم این است که در ادامهی مقاله اتفاقا اصلا و یا بیشتر و بلکه اکثرا به آیات دیگری غیر از خود این آیه استناد داده شده است. این مقدمهای بود برای اینکه بگوییم این روایات و آیات است که فقها متناسب با این و یا فیلسوفی مثل ملا صدرا ناظر به اینها نظریهپردازی کردهاند. تمام روایات آمده است، حتی بعضی از روایات که به لحاظ لفظی یکی هستند اما در دو منبع آمدهاند مجزا ذکر شده است، یعنی الفاظ یکی است اما منبع جدا ذکر شده است، به جای اینکه خود آن روایت گفته شود، چون لفظاً یکی است طبیعتا دو تا آدرس داده شود. میخواهم بگویم که اینقدر دغدغه بوده که لیست روایات محل توجه قرار بگیرد، چون برای استناد در بحثها نیاز است. خوب بود که آیات هم در اینجا لیست میشد، آیاتی که متعدد محل توجه قرار گرفتهاند. یک آیهی شریفهای هم در بیان آقای دکتر سرانجام آمد و آیات دیگری هم هستند که به نظرم در این مباحث میتوان کار کرد و کار کردهاند و الان هست و خود حضرتعالی هم بیشتر از این آشنا هستید. عرض من این است که بعضی از آیاتی که خودتان بعد از این بخش به آنها استناد دادهاید در اینجا نیامده و فقط یک آیهی سورهی حضرت مریم(س) آمده است و بعضی از آیاتی که دیگران استناد دادهاند و گفتم که از جمله در فرمایش ایشان هم آمد و منحصر در این هم نیست، به نظرم آنها هم میتوانست محل توجه قرار بگیرد و یا اینکه اصلا ادلهی قرآنی را حذف کنیم و یا وجهی بگوییم که چرا این یکی در اینجا آمد اما در ادامه به آیات دیگری استناد داده میشود. این هم نکتهی بعدی در این بحث محتوایی است.
نکتهی دیگری که عرض میکنم این است که احکام شرعی اعتبارات شرعی شارع مقدس هستند که به طور مستقیم و یا غیر مستقیم به عمل مکلف تعلق گرفتهاند و طبیعتا شکی در این نیست و یا حداقل یک قول مشهور است – گرچه میدانم اختلافی است – که احکام تابع مصالح و مفاسد واقعیه هستند. این تابع مصالح و مفاسد واقعیه بودن آنها طبیعتا آنها را از اعتباری بودن نمیاندازد. اگر این بحث را بپذیریم و بدانیم که با مرحوم آخوند و شاگردان ایشان مثل مرحوم میرزا و مرحوم کمپانی اصفهانی و دیگران بحثهای فلسفی وارد اصول و استنباطات فقهی به تفصیل میشود و بدانیم که کسانی که اتفاقا تعلق به سنت فلسفی و صدرایی دارند، مثل مرحوم امام، مرحوم علامه طباطبایی در حواشی کفایه و دیگرانی مثل این بزرگواران، اینها از بحث خلط حقیقت به اعتبار سخن گفتهاند، یعنی این بحثها موطن متفاوتی از دیگری دارد و اگر اینها محل توجه قرار نگیرد خلط احکام اعتباری به احکام حقیقی صورت میگیرد و صورتبندی مسئله دچار مشکل میشود.
قطعا برای هر اعتبار شرعی یک حقیقتی هست ورای جعل احکام شرعی فرض بگیرید فردی، اجتماعی و اینها، حقایق نفس الأمری و از حوزهی انشائیات و اعتباریات هستند، اینطور نیست که اینها مثل حقایقی باشند که ما در عالم محسوس درک میکنیم مثل دیواری که مقابل ما هست، آسمانی که مقابل ما هست.
البته حقیقت و اعتبار معانی مختلفی دارد که برخی از آنها هم چه بسا در مقالهی بالا به التزام محل توجه قرار گرفته است. شاید حداقل حدود 10 جا در فلسفه و بحثهای اصولی حقیقت و اعتبار به کار میرود و معانی آنها هم یکی نیست، اما خیلی متعدد حقیقت به معنای اصیل و در مقابل آن اعتباری به معنای بالعرَض و المجاز است، حقیقت وقتی در بحثهای معنا به کار میرود، در مقابل مثلا معنای مجازی است و گاهی حقیقت به معنای ماهیت است و گاهی به معنای وجود است، مثلا حقیقت الهی به معنای وجود حضرت حق است، گاهی حقیقت به معنای ماهیت است، میگویند که «ما یقال فی جواب ما هو»، این به معنای حقیقت است. معانی مختلفی دارد، گاهی اعتباری به معنای همین مقولات ثانیهی فلسفی که شما زیبایی را از آن سنخ دانستید به کار میرود و معانی دیگری که دارد.
اما یکی از مباحثی که در اعتباری مطرح شده و مرحوم علامه در نظریهی ادراکات اعتباری محل توجه قرار دادهاند مفاهیمی است که در حوزهی عقل عملی هستند و همان قوّهی حکمی که کانت گفته است طبیعتا نگاه مثل مرحوم علامه و اینها در همین حوزه قرار میگیرد. مفاهیم ارزشی، مفاهیم دینی، مفاهیم اجتماعی، مفاهیم حقوقی… . به نظر میرسد همانطور که علامه هم توجه دادند، مفاهیم خود ادراک زیبایی و اینها هم از مفاهیم اعتباری هستند که برای عقل عملی ما، برای رفع نیازهای انسانی در مسیری که برای کمال خودش لازم دارد آنها را اعتبار میکند. طبیعتا مفهوم ریاست، مالکیت، زوجیت، اجاره و دهها مفهوم دیگر را بازسازی میکند و حکم حقیقی به آنها میدهد و آنها را به عنوان امر حقیقی اعتبار میکند تا بتواند برای مسیر کمال و زیست خودش و تسهیل زیست خودش آنها را به کار بگیرد.
به نظر میرسد که زیبایی هم از این جمله است … یعنی همانطور که عرض کردم برای نظام حیات و تنظیم سامان زندگی خودش با اختیار خودش در نسبت با آن اهداف این مفاهیم را به عنوان امور حقیقی جعل میکند و سامان میدهد و شکی نیست که اینها وضعی و اعتباری هستند، گرچه به عنوان حقیقت اعتبار شدهاند، شکی هم نیست که اینها بیارتباط با واقعیت خارجی و بیرون از حقایق نفس الأمری و بینسبت با آنها نیستند، اما بههرحال باید توجه داشته باشیم که زیبایی به عنوان امری که اعتبار میشود و شارع روی آن حکم میبرد و یا عقلا چنین چیزی را جعل میکنند، فرض کنید برای استخدام در یک ادارهای… . من در آموزش و پرورش میخواندم که یکی از شرایطی که آنجا دارد مثلا بعضی از معلولیتها که بالخصوص معلولیتهایی که باعث تنفر میشود و فرمودند که ممکن است در چهره باشد و یا ممکن است در چهره هم نباشد اما معلولیتی که موجب تنفر و کراهت افراد میشود… . هدف معلم این است که بتواند آموزش درستی بدهد و ذهن دانشآموز باید برای این آموزش دیدن آرام باشد و چون این منافات دارد طبیعتا چنین شرطی را اعتبار کردهاند.
این در حوزهی امور اعتباری است و یک تجربهی زیبایی است که انسانها دارند و آن اعتبار زیبایی را برای اهدافی که دارند قرار میدهند و لزوما تناسب یک به یک هم با آن زیبایی به مفهومی که در صدرا به معنای حقیقی به کار رفته نیست. چرا؟ چون بین اینها تفاوتهایی وجود دارد.
فرض کنید در این اعتبار زیبایی، اعتبار زشتی هم وجود دارد. یعنی وقتی میگوید که این زیبا است، طبیعتا دیگری زشت است. میگوید که؛ زشتها را به عنوان معلم انتخاب نکنید، ما اهدافی داریم و زیبا باید اینگونه باشد و یا همانطور که آقای دکتر سرانجام فرمودند، در امام جماعت میگوید که اگر تمام شرایط مساوی بود «أحسن وجها»، پس یک اصبح وجها» هم در مقابل دارد و خیلی تفاوتهای دیگری که وجود دارد. مثلا همین تفاوت در زیبایی به معنای صدرایی که فرمودید معقول ثانی است و مساوق وجود گرفته میشود، این اصلا زشتی در مقابل خودش ندارد و لذا تقسیم زشت و زیبا در حوزهی امور اعتباری به قول آقایان منطقدان تقسیم نفسی است. واقعا مقسم به دو قسم زشت و زیبا و یا زیبایی و زشتی تقسیم میشود. در حالی که در حوزهی زیبایی وجودی و یا هستیشناختی و یا زیبایی که به مساوق وجود گرفته شده است، اساسا تقسیم موجود یا شیء به زیبا و زشت تقسیم قیاسی و نسبی است و اصلا این تقسیم نمیتواند تقسیم واقعی باشد، چون زیبا مساوق وجود شده است، همه زیبا میشوند، دیگر «أصبح وجها» و «أصبح حالا» نداریم. در این نگاه تمام آنچه که حتی در شارع مقدس مبغوض و زشت شمرده شده است، فرض بگیرید جنایت، قتل، اشقیا، ابلیس و تمام اینهایی که زشت شمرده شدهاند – زشت نه به معنای لزوما صورت زشت، گرچه صورت زشت هم میتواند از موارد آن باشد – تمام اینها زیبا محسوب میشوند و لذا این حوزه، حوزهی «و ما رأیتُ إلّا جمیلا» است.
آن چیزی که به نظر میرسد در کل ساختار مقاله اتفاق افتاده این اشکال به نحو جدی وجود دارد که خلط حقیقت به اعتبار شده است. من به تفاوتهای دیگر وارد نشدم، فرض کنید حکم زیبایی به عنوان یک حکم اعتباری تغییرپذیر است، به تناسب فرهنگها عوض میشود، ذائقهها میتواند در آن نقش ایفا کند. وقتی شارع میفرماید: «أصبح وجها». قوّهی شناختی ما… . همین الان مباحث جنگ شناختی را مطرح میکنند، رسانه میتواند در ذائقهی زیباییشناختی ما اثر بگذارد در حالی که در فلسفهی صدرایی آن زیبایی وجودی اساسا زیبایی وجودی است و گفتم که اصلا مقابل هم ندارد تا بتواند بگوید که؛ او زیبا را بر دیگری ترجیح دهد. همه زیبا هستند، در حالی که گفتم در این زیبایی اعتباری تغییر حال ممکن است و دهها تفاوت دیگری دارد که باید در جای خودش ذکر شود.
به همین دلیل من فکر میکنم که این بحث ادراک زیبایی که یک ادراک اعتباری است، بر اساس نیازهای انسانی توسط شارع و مصالحی که در نظر داشته است… . یا وقتی که خود انسانها این زیبایی را برای تسهیل امورشان بر اساس اهداف و مصالح نفس الأمری که در نظر میگیرند، اعتبار میکنند و به قوّهی خیال و یا قوّهی وهمشان نسبت میدهند و آن را به مثابه یک امر زیبا در نظر میگیرند و مطرح میکنند، این که زشتی در مقابل آن هست، با زیبایی به معنای هستیشناختی خلط شده است که زیبایی حقیقی و وجودی است که اصلا مقابل ندارد.
به همین دلیل یک اتفاقاتی در مقاله میافتد که همین اشکالات هست. مثلا بر همین اساس دلایلی که در مقاله از فلسفهی صدرا و این بیانات آمده که بگویند که این زیبایی در روایات محمل نفس الأمری دارد، چون صدرا گفته که؛ وجود زیباست. حالا ما ثابت کردیم که یک محمل نفس الأمری دارد، اما این اعتبار شارع بر امر زیبایی را تبیین و توجیه نکرد، شارع به چه دلیل زیبایی را به عنوان یکی از مرجحات امام اعتبار کرده است؟ گفتیم که تلازمی وجود ندارد. هیچ شک و اختلافی وجود ندارد که برای این اعتبار یک مصلحتی در نظر گرفته شده است. شما این مصلحت را یک مصلحت وجودشناختی در فلسفهی صدرایی پیدا کردید، اما خود این اعتبار شارع، این باید محور قرار میگرفت. یا فرض کنید دلیلهایی که ذکر شده اعم از مدعا به همین دلیل میشوند.
فرض بگیرید که مگر زیبایی ظاهری محل بحث نیست؟ چون مرجحات امام جماعت است، با قطع نظر از فرمایشاتی که آقای دکتر سرانجام داشتند که من چه بسا با ایشان توافق هم نداشته باشم. در آن لفظشناسی که صورت دادند، اتفاقا من معتقدم که در روایات ما و فهمی که فقها پیدا کردند اتفاقا زیبایی که به کار میرود زیبایی به معنای زیبایی نورانیت صورت و اینها نیست، بعضی از تعلیلهایی هم که فقها آوردند و جناب آقای دکتر هم در آنجا آوردند ناظر به همین است و اتفاقا محل بحث ایشان هم قرار میگیرد و ناظر به این است که فهم زیبایی ظاهری است و از روایات هم میتوان چنین برداشتی کرد که حالا نمیخواهم وارد آن شویم.
اما بههرحال زیبایی ظاهری محل بحث است و یا نویسنده میخواهد این را در بحث مرجحات امام محل توجه قرار دهد. خب چه وجهی دارد، اگر صدرا زیباییشناسی هستیشناسی را مطرح کرده زیباییشناسی هستیشناسی تمام مراتب وجود را دربرمیگیرد، ظاهر و باطن، زیبایی حسی و خیالی و وهمی و عقلی، زیبایی ظاهری و تمام اینها را دربرمیگیرد و دیگر اصلا وجهی بر تقدم یک زیبایی… . مثلا بگوییم که زیبایی ظاهری محل بحث است. اگر دلیل صدراست، صدرا زیبایی اعم را میگوید. در روایات آنطور که برداشت کردید و متونی که از فقها استناد داده شده است، زیبایی به معنای ظاهری محل توجه است. دلیل و نسبتی که میخواهد در سنت فلسفی برقرار شود دارد از زیبایی به معنای اعم سخن میگوید. این دلیل اعم از مدعا میشود. من میخواهم زیبایی ظاهری را با استناد به فلسفهی صدرایی تثبیت کنم اما فلسفهی صدرایی زیبایی ظاهری را بحث نمیکند، از زیبایی وجودی بحث میکند، چه بسا کسی زیبای ظاهری نباشد و به لحاظ صورت زشت باشد اما باطنا زیبا باشد. اتفاقا آیهای هم که فرمودند «وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ»[5]، دوستان استحضار دارند که وقتی شأن نزول آن را بررسی میکنیم، همین باعث شد که بعضی از اینها با زنان سیاه و زشتی ازدواج کردند و بعد وقتی گفتگوهایی بین آنها صورت گرفت به آن زن خطاب کرد و گفت که؛ درست است که تو به لحاظ ظاهری سیاه و زشترو هستی، اما نام تو بلندآوازه است و در ملاء اعلی زیبا هستی و به همین دلیل آیه در باب شما نازل شده است، پس من با تو ازدواج میکنم، تو در نظر من زیبا هستی، چون نظر و منظر من الهی است و در منظر الهی… . که همان بحث وجودی میشود.
میخواهم عرض کنم که این خلط خیلی خلط جدی است که به نظرم کل آن هدفگذاری مقاله را محل اشکال بنیادین و جدی قرار میدهد.
البته من نکات دیگری هم در این باب داشتم اما چون خیلی وقت گذشته و خود من هم باید سریعا برویم و معمولا این ساعت کلاس دارم و باید فرمایشات آقای دکتر را هم بشنوم، به همین دلیل از نکات دیگر و لوازم عرضی که داشتم میگذرم و عذرخواهی میکنم. بسیار بسیار بهره بردم، از دعوتی که انجام شد سپاسگزارم. این بحثها هم برای این بود که صرفا تبادل نظر شود و کار از یک منظر دیگر هم دیده شود و الّا در حسن و بهرهای که مقاله برای شخص خود من و حتما دیگرانی که این را خواهند خواند داشته است، شکی نیست. چون جلسه جلسهی نقد است ما مقداری ناظر به نقد رفتیم و الّا اگر قرار بود از حسنها و خوبیها یک جلسهای تشکیل شود به همین میزان نه و بلکه باید ساعت بیشتری را به بیان مدحها و حسنها اختصاص دهیم. از همهی بزرگواران عذرخواهم.
————————————-
– دبیر جلسه:
آقای دکتر، بسیار سپاسگزارم. از بیانات و فرمایشات شما استفاده کردیم. یکسری نکات در مورد ساختار مقاله و یکسری نکات هم در محتوا بیان فرمودید:
- اولین نکتهای که به آن اشاره فرمودید در مورد شماره صفحه بود، در واقع این قصور از بنده است نه از آقای دکتر جلیلی. چون این مقالات در همایش ارائه شد، البته چاپ شده است ولی بنا بود در یک فایلی قرار بگیرند که تمام آن مقالات بر اساس چینش شمارهگذاری کلی میشود، یعنی هر مقالهای شمارهی جداگانه نخواهد داشت و قصور از بنده بود و باید این فایل را صفحه و شمارهگذاری میکردم و بعد تقدیم شما میکردم. برای خودم این کار را کردم ولی فراموش کردم که برای شما هم این کار را انجام دهم و بعد خدمتتان ارسال کنم.
- در مورد بعضی نکات مثل ویرایش نشده و اینها هم یکسری نکات وجود دارد که زمان جلسه اقتضاء نمیکند. انشاءالله اگر فرصت شد در نوبتهای بعدی در مورد اینها خدمتتان عرض میکنم.
- در مورد نکات بعدی که در مورد ساختار و محتوا بود انشاءالله از بیانات دکتر جلیلی استفاده میکنیم، هم پاسخ به برخی از سؤالات شما را خواهند داشت، چون فرصت خیلی کم است و آقای دکتر سرانجام هم فرمودند که ساعت 10 کلاس دارند، هم برخی از سؤالات شما و نقدهای حضرتعالی و هم نقدهایی که آقای دکتر سرانجام داشتند، انشاءالله بعضی از آنها که مهمتر هستند را آقای جلیلی بیان بفرمایند تا بتوانیم جلسه را سریعتر جمعبندی کنیم. آقای دکتر جلیلی! در خدمتتان هستیم، بفرمایید.
——————————–
-پاسخ اشکالات توسط ارائه دهنده:
بسم الله الرحمن الرحیم. از هر دو ناقد و سرور خودم جناب آقای دکتر سرانجام و جناب آقای دکتر احسن خیلی تشکر میکنم که هر دو به نحو احسن مقاله را نقد کردند و به سرانجام رساندند!!
چون فرصت کم است بنده به طور خلاصه و فشرده اهم نقدها را عرض میکنم.
- مواردی که در بحث عرف زمان صدور مطرح شد، چنانکه ما از اساتید خودمان یاد گرفتیم، به طور کلی در کار فقهی و روال کار فقهی اینطور است که ابتدا برای هر مسئلهای یکی موقعیت فقهی مسئله را بررسی میکنند که مثلا مشهور است، اجماعی است و یا جایگاه مسئله متزلزل است، در ابتدا این را بررسی میکنند و در مرتبهی دوم هم جایگاه شرعی مسئله را بررسی میکنند که ببینند در تراث شرعی و آیات و روایات چه جایگاهی دارد. بعضی هم برعکس عمل میکنند، ابتدا تراث شرعی و موقعیت شرعی را بررسی میکنند و بعد به لحاظ فقهی مسئله را مورد بررسی قرار میدهند. لذا ما هم همین روال فقهی که از اساتیدمان گرفتیم را طی کردیم و آن بحث عرف زمان صدور در جای خودش ثابت است ولی به بحث فقهی لطمهای نمیزند. این نکتهی اول است.
- نکتهی دوم در مورد معنا که فرمودید اتفاقا من در ابتدای مقاله گفتهام که؛ اهل لغت تصریح دارند که صباحت به معنای جمال است، هم ابن منظور در لسان العرب، جلد 2، صفحهی 507، هم جوهری در صحاح و همینطور طریحی در مجمع البحرین، تصریح دارند که صباحت به معنای جمال است و زیبایی ظاهری مراد است. این تصریح اهل لغت است و به نظرم این خیلی روشن است و بحث معنویت و نورانیت به آن معنا مطرح نیست. حتی روشنایی که بعضی در بعضی لغات آمده یعنی روشنایی رخسار آوردهاند، باز هم روشنایی ظاهری و حسی مدنظر است که همه در حوزهی ظاهری معنا میشود.
- آن مطلبی که در مورد مراتب زیبایی فرمودید، چون بحث شما با آقای دکتر احسن هم اشتراک داشت، من آن را یکسان عرض میکنم، چون بحث مهمی است.
- آن بحث آخر شما که فقه فرهنگی بود، کاملا فرمایش شما متین است و بنده هم واقعا این را قبول دارم و خیلی باید مورد لحاظ قرار بگیرد و کاملا فرمایش شما متین است. از بحث رابطهی بین فقه و فلسفه هم استفاده کردم و فقط نکتهای که داشتم همین بحث روال فقهی بود که عرض کردم و آن معنای صباحت بود.
- اما در مورد مراتب که فرمودید، چون میخواهم این را بیشتر توضیح دهم، اجازه میخواهم بعد از پاسخ به نقدهای آقای دکتر احسن عرض کنم. نکتهی دیگری ندارم و تشکر میکنم.
اما مباحثی که جناب آقای دکتر احسن در مورد ساختار و شکل فرموده بودند:
- در بحث آدرسها و صورتبندی فرمایش شما متین است و عرض کردم که من این را 7 سال پیش نوشتم و به لحاظ تسلط بر مباحث هنری و فلسفهی هنر آن تسلط کامل را نداشتم، در واقع به طور قابل توجهی فاقد تسلط بودم و فرمایش شما متین است و این اگر بخواهد بازبینی شود باید آدرسهای بهتری جایگزین شود و باید ساختارهای بهتری ایجاد شود و کاملا درست است.
- آنچه که در رابطه با لزوم اشاره به اختلاف نظرهای موجود در بحث مقولات ثانیه فرمودید… . البته ما یک مشکلی در بحث مقولات ثانیه داشتیم، چون بزرگوارانی که در همایش بودند، یکسری نکاتی آنها داشتند و ما هم باید یکسری موارد را مورد لحاظ قرار میدادیم و دست ما در آنجا یک مقدار باز نبود و حجم مقاله هم محدود بود و لذا مواردی را نمیتوانستیم بیش از این باز کنیم.
- در مورد پاورقیها هم فرمودید، اتفاقا خیلی از اینها به فرمایش مسئولین آنجا بود، ما باید برخی موارد را در پاورقی میبردیم. یعنی فرمودند که خیلی از این متنها… . آن زمان حاجآقای جهانگشا بودند، حالا نمیدانم که چطور است، ولی گاهی اصلاحات اینچنینی از سمت مسئولین صورت گرفته است که یکسری موارد باید به پاورقی برود و خارج از حیطهی بنده بوده است. لذا ممکن است بعضی جاها همخوانی نبوده باشد ولی ظاهرا آنها میخواستند یک روالی باشد که بندهای اصلی در پاورقی قرار بگیرد و بیشتر ترجمه و محتوا به اصل متن انتقال داده شود، ظاهرا چنین حکمتی داشتند.
- در آن بحث تبدیل شدن مقدمه از طرح مسئله، فرمایش شما متین است و باید تلفیق شود، کاملا فرمایش شما درست است و تشکر میکنم.
- در آدرسدهیها و منابع هم درست فرمودید، باز هم پیروِ همان بحث منابع درجه دوم که فرمودید، این فرمایش شما هم کاملا متین است و من تشکر میکنم و فرمایش شما کاملا درست است.
- اما در مباحث محتوایی، آن بحث عِرض که فرمودید کاملا درست فرمودید. بعدا که خودم تأمل کردم متوجه شدم که عِرض همان آبرو است و هیچ غلط تایپی نیست، باز فرمایش شما در اینجا متین و درست است.
- نکتهی بعدی در باب ادلهی نقلی که فرمودید آیات کم ذکر شده است، در آن هم فرمایش شما متین است و حق این بود که ما بیشتر آیات را بحث میکردیم. باز عرض میکنم که چون یک مقداری حجم محدود بود و آن صراحتی که در ادلهی روایی به لحاظ ظهور و مدلولی خیلی بیشتر بود و لذا ما روی آنها تمرکز کردیم و مباحث آیات باید بسط داده میشد و حجم مقاله هم نباید بیش از یک مقداری میشد ولی در عین حال فرمایش شما درست است و باید یک تعدیلی صورت میگرفت و اگر بازنگری شود این را هم اصلاح میکنیم و این فرمایش شما هم کاملا متین است.
- اما اشکال اصلی شما که همهی بحث را روی خلط اعتبار به حقیقت بردید، من در اینجا بحث دارم و جواب بحث آقای دکتر سرانجام هم در اینجا به تعبیری میآید. ببینید در اصول ما بعد از مرحوم آخوند و شاگردان ایشان، ما چندین مدرسه داریم، مدارس خمسه داریم، مدرسهی مرحوم اصفهانی، مدرسهی میرزا، مدرسهی آقا ضیاء که مدارس نجف هستند و دو مدرسه هم در قم هستند که مدرسهی آقای بروجردی و مدرسهی آقا شیخ عبدالکریم هستند. برخی مدارس که مدرسهی میرزای نائینی است که بزرگ آنها آقای خوئی هستند، فراوان اشکالاتی که میکنند خلط اعتبار به حقیقت و همین است که شما فرمودید، در حالی که به نظر میرسد قول حق این باشد؛ اصول علمی است که ادلهی ما دو سنخ است، ادلهی لفظی و ادلهی عقلی داریم. آنجا که ادلهی ما لفظی است و با ظهور سروکار داریم و بحث عرف است، بله، اینجا کاملا مباحث عرفی و اعتباری مطرح میشود. اما در جایی که بحثهای ما بحثهای عقلی است، بحثهای تکوینی است، ما تا انتها مباحث را تکوینی بحث میکنیم و لذا اشکالاتی که مثل آقای خوئی (رضوان الله علیه) و بعضی از شاگردان ایشان دارند که اشکال خلط اعتبار به حقیقت را مطرح میکنند، نه، باید قائل به تفصیل شویم. بله، در جایی که بحث تکوینی نیست و بحث ظهور است و اعتبارات شرعی است، بله، اینجا خلط تکوین به اعتبار است، درست است. اما در جایی که دلیل ما عقلی و تکوینی است، در اینجا هیچ خلطی نیست و اتفاقا باید بحث تکوینی و عقلی مطرح کرد. این نکتهی اساسی است که در اینجا مطرح بود.
- در مورد زیبایی فرمودید که علامه فرموده بحث اعتباری بودن. خب این یک نظر است، به اصطلاح نظری که مقابل هست و بنده هم آدرسهایی دادهام، زیبایی را ادراک اعتباری نمیداند، زیبایی ظاهری را معقول ثانی میداند، به عنوان حیث اندماجی وجود، زیبایی را معقول ثانی میداند. در بحثهای فرهنگی این مثالهایی است که اساتیدمان مثل حضرت استاد یزدانپناه میزنند. آیا کسی میتواند حضرت یوسف(ع) را زیبا نداند؟ بله. من نمیگویم که اینجا بحثی نیست، خیلی بحث هست. عینیت، ذهنیت، زیبایی ذهنی است، عینی است، ذهنی – عینی است؟ این بحثها درست است ولی آیا کسی هست که حضرت یوسف(ع) را زیبا نشمرد؟ پس اینجا در مرتبهی اقل که… . اتفاقا آن بحث هستیشناسی که فرمودید وجودشناختی است، آن بحث وجودشناختی زیبایی مطلق است که فرمود تقسیم نفس است.
ما در فلسفه خیلی بحثها را داریم، فعلیت مطلقه و خود فعلیت مطلقه به فعلیت و قوّه تقسیم میشود، بالقوّه و بالفعل. یا مقسم وحدت و کثرت، وحدت مطلقه است. وحدت مطلقه مقسم چیست؟ مقسم وحدت و کثرت است. این تقسیمات اولیهی وجود را علامه دارد. در اینجا هم بله، ما یک زیبایی مطلقه داریم که زیبایی هستیشناختی است. زیبایی مطلقه به زیبا و زشت تقسیم میشود که نسبی است و این در مراتب وجود هم مرتبهی اقل است و صدرا هم اتفاقا در بحث کتاب تفسیرش که بنده آنجا آوردهام، این را تصریح میکند که زیبایی ظاهری مدنظر جناب صدرا است و این فرع فقهی امام جماعت را اتفاقا شاهد بر همین مطلب میآورد.
پس ببینید ما دو تا بحث داریم. شاید این نقد به بنده وارد است که من باید این را بیشتر باز میکردم و بولد و روشن میکردم. آن بحث هستیشناختی بحث زیبایی مطلقه به عنوان مقسم است که معقول ثانی است. یکی از مراتب که مرتبهی اقل باشد زیبایی ظاهری است که صدرا به این هم در کتاب تفسیر خود، اسرار الآیات اشاره کرده است و آن فرع فقهی را هم به همین بند میکند. این زیبایی ظاهری… حالا همین که بررسی کنیم مشکل بنیادین حل میشود و جناب صدرا هم آن بحث زیبایی ظاهری مرتبهی اقل را کرده و لذا مشکل حل است.
علاوه بر اینکه عرض کردم این ادراک اعتباری یک نظر است، بسیار قابل توجهی از حکمای ما زیبایی را به عنوان معقول ثانی میدانند که این عینیت زیباییشناختی دارد. بله، اقوال دیگری هم هست، منتها در 7 سال پیش در این مقاله مبنای ما این بود که زیبایی امر عینی است، امر ذهنی و ادراک اعتباری نیست و لذا هیچ خلط اعتبار و تعمیم اعتباری صورت نگرفته است که بخواهد آن اشکالاتی که شما فرمودید مطرح باشد.
زیبایی در آن مقاله یک امر عینی و تکوینی در آن مرتبهی اقل است که صدرا میگوید: قلیل الغناء هست و مرتبهی اقل است. شارع مقدس هم این امر واقعی را متعلق حکم فقهی قرار داده است. چون این موضوع یک امر واقعی و تکوینی است، شارع هم این را اعتبار کرده، هیچ مشکلی وجود ندارد و چون امر، امر تکوینی است خلط اعتبار به تکوین هم صورت نگرفته است، با توجه به این مبنا که ما در اصول دو سنخ دلیل داریم: ادلهی لفظی و ادلهی بحث عقلی. لذا این خلط تکوین به اعتبار به نظر میآید که قابل پاسخ و دفاع باشد.
بنده غیر از این بحث دیگری ندارم.
این را هم بگویم که مثلا مرحوم علامه نظم را معقول ثانی میداند. در مباحث فلسفی نظم هم بحث زیبایی است. لذا میگویم که ما میتوانیم به این پاسخ دهیم. از سروران خودم خیلی تشکر میکنم. از هر دو بزرگوار استفاده کردم. انشاءالله که مشمول دعای شما بزرگواران باشیم. از جناب حاجآقای حضرتی و گروه همراه در مدرسهی فقه هنر و پژوهشگاه فقه معاصر هم کمال سپاسگزاری را دارم که این وقت را در اختیار بنده قرار دادند.
و السلام علیکم و رحمة الله.
—————————————
– آقای حضرتی
زنده باشید آقای دکتر جلیلی، از حضور حضرتعالی، آقای دکتر سرانجام و آقای دکتر احسن بسیار سپاسگزارم. اینکه نکات اساتید را میپذیرید نشانهی تواضع شما است. در کنار اختلاف نظرهای خوبی که صورت گرفت گفتگوی بسیار زیبا و قابل استفادهای بود و انصافا در این جلسه از بیانات و فرمایشات همهی اساتید بزرگواران بهره بردیم، انشاءالله توفیق داشته باشیم در جلسات بعدی هم از محضر هر سه بزرگوار استفاده کنیم. اگر آقای دکتر سرانجام و آقای دکتر جلیلی فرمایشی دارند در خدمتتان هستیم.
– آقای سرانجام
خیلی ممنونم و از آقای دکتر جلیلی تشکر میکنم و همینطور از حضرتعالی آقای حضرتی و بقیهی دستاندرکاران تشکر میکنم و همینطور از فرمایشات آقای دکتر احسن استفاده کردیم. عرضی نیست، فقط امیدوارم این گفتگویی که باب آن امروز باز شد مبنایی برای همکاریهای آینده باشد و باز از محضر بزرگواران استفاده کنیم. این بحث، بحث خوبی است و امیدوارم در یک گفتگوی حضوری بتوانیم این را خیلی بیشتر شکوفا کنیم و پیش ببریم.
– آقای احسن
من هم سپاسگزاری مجدد خودم را به حضرتعالی، آقای دکتر جلیلی و جناب آقای دکتر سرانجام عرض میکنم و انشاءالله همانطور که فرمودند مبدأ گفتگوهایی شود و ببینیم که آیا مفاهیمی مثل نظم و زیبایی به دستهی مفاهیم حقیقی میروند؟ چون من معتقدم مفاهیم حقیقی هستند که به أولی و ثانی و منطقی و فلسفی تقسیم میشوند و مفاهیم اعتباری خارج از این تقسیم هستند، خلافاً لبعض الأساتید. به همین دلیل به نظرم اینها میتواند مطلع گفتگوهای خیلی خوبی در بحث همین شناخت زیبایی و مفاهیم مشابه آن قرار بگیرد و خصوصا از جناب آقای دکتر جلیلی خیلی خیلی ممنونم که متواضعانه به بحثها توجه کردند و چه بسا نقدهای خیلی جدیتری داشتند اما با تواضع خودشان برخی را قبول کردند و برخی را پاسخ دادند و من هم مجددا بهره بردم. ارادتمند همهی دوستان هستم، التماس دعا. از دوستانی هم که تشریف داشتند سپاسگزارم.
– آقای حضرتی
چشم، ما طبق فرمایش و دستور حضرتعالی و آقای دکتر سرانجام سعی میکنیم یک جلسهی حضوری در محضر هر سه بزرگوار باشیم و این گفتگو را مجدد با نکات دقیقتری انشاءالله تکرار کنیم.
مجددا از حضور همهی اساتید، بزرگواران و حضار در جلسه تشکر میکنم.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
[1]. عصر، 1-3.
[2]. طه، 25-28.
[3]. مریم(س)، 17.
[4]. بقره، 221.
[5]. بقره، 221.