مدرسه فقه هنر

گزارش کامل نهمین کرسی علمی ترویجی

گزارش کامل نهمین کرسی علمی ترویجی مدرسه فقه هنر

موضوع: «بررسی فقهی حق هنر برای کودک»

ارائه دهنده: دکتر محمدمهدی مقدادی (دانشیار دانشکده حقوق دانشگاه مفید)

ناقدین:

  • دکتر محسن ربانی (نویسنده و پژوهشگر هنر و رسانه)
  • دکتر مهدی زارع (دکترای حقوق هنر)

دبیر علمی جلسه : نواب حضرتی.

زمان:28خرداد 1402

– حضرتی (دبیر علمی جلسه):

اعوذ بالله، بسم الله، الحمدلله، الصلاة و السلام الله علی عبده رسول الله و علی آله آل الله.

عرض سلام، ادب و احترام محضر اساتید گرامی، با نهمین کرسی علمی – ترویجی در محضرتان هستیم که به همت مدرسه‌ی فقه هنر و پژوهشگاه فقه معاصر ان‌شاءالله برگزار خواهد شد.

استفاده از هنر به عنوان یک ابزار برای آموزش و تربیت یک امر انکارناپذیر است. اهمیت این موضوع برای کودکان به طور ویژه مورد اهمیت است. وقتی موضوعی تا این حد و آن هم در جهت تربیت بشر و تربیت کودکان حائزاهمیت باشد بعید است که در منابع فقهی شیعی و حقوقی مورد بحث واقع نشده باشد. پس لازم است که این موضوع هم در منابع حقوقی و هم در منابع فقهی ما مطرح شده باشد.

جناب آقای دکتر محمدمهدی مقدادی، دانشیار دانشکده‌ی حقوق از دانشگاه مفید مقاله‌ای را با عنوان «بررسی فقهی حق هنر برای کودک» مرقوم فرموده‌اند که در دومین همایش ملی فقه هنر ارائه شد و در نهایت در کتاب مجموعه مقالات هم به چاپ رسید.

مقاله‌ی دوم آقای دکتر مقدادی با عنوان «بررسی آثار نمایشی زیانبار برای کودکان از دیدگاه فقه و حقوق» هم در همایش سوم ارائه شد که این مقاله هم مورد تأیید قرار گرفت و ان‌شاءالله در روزهای آینده در کتاب مجموعه مقالات جلد سوم به چاپ خواهد رسید.

بعد از ارائه‌ی آقای دکتر مقدادی ان‌شاءالله در محضر اساتید گرامی، ناقدین محترم خواهیم بود. آقای دکتر محسن ربانی، پژوهشگر هنر و رسانه و جناب آقای دکتر مهدی زارع، پژوهشگر حقوق عمومی هستند، ان‌شاءالله از محضر اساتید بهره‌مند خواهیم بود. قابل توجه اساتید این‌که این جلسه به طور همزمان از سایت آپارات هم ضبط می‌شود و هم پخش خواهد شد.

جناب آقای دکتر مقدادی! ما در محضر شما هستیم.

————————————–

– آقای دکتر مقدادی

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی اشرف المرسلین سیدنا محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم).

«سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ‏»[1].

خدمت جمع حاضر عرض سلام و تحیت دارم و از بانیان این جلسه‌ی علمی خاصه مسئولین محترم مدرسه‌ی اسلامی هنر، حجت‌الاسلام والمسلمین حضرتی، پژوهشگاه فقه معاصر و مخصوصا اساتیدی که قبول زحمت کردند و در جلسه حاضر هستند تشکر می‌کنم، ان‌شاءالله از ملاحظات و ارشادات علمی آقای دکتر ربانی و آقای دکتر زارع بهره‌مند شویم.

بدون این‌که به مقدمات بپردازم برای این‌که از وقت استفاده‌ی بهتری ببرم یک ورودی به بحث خواهم داشت و شاید در حدود 20 دقیقه و یا کمتر و بیشتر یک مقدار راجع به این موضوع گفتگو می‌کنیم و بعد جلسه در اختیار عزیزان است. چون ما یک پله جلو آمدیم، باید کمک کنیم که پله‌ها جلوتر برود و ان‌شاءالله این بحث توسعه پیدا کند. اگر مسائل و مباحث هم مطرح شد، در انتها اگر مدیر جلسه به ما وقت دهند شاید 10 دقیقه‌ای در خدمتتان باشم.

در مورد این‌که چرا به این بحث پرداخته شده است، باید بگویم همایش فقه و هنر که کار بسیار ارزشمندی بوده و در حال اجرا هم هست، به ابتکار مدرسه‌ اسلامی هنر برگزار می‌شد و ما هم در آنجا در شورای علمی همایش قبلی بودیم و با توجه به این‌که من در مباحث کودک هم سال‌ها سابقه دارم و قلم می‌زنم، تصمیم گرفتم روی این حق هنر برای کودک که تا کنون به آن پرداخته نشده است، یک مطالعه‌ی فقهی داشته باشم.

اگر به مباحث بین‌المللی، کنوانسیون حقوق کودک و نظام بین‌المللی حقوق کودک مراجعه کنیم می‌بینیم که به صورت کلی این حق برای کودک پذیرفته شده است. در کنار حق آموزش، حق تربیت، حق فرهنگ، حق ارتباطات، حق هنر هم برای کودک به رسمیت شناخته شده است و والدین و در کنار آن دولت‌ها مؤظف شده‌اند که این حق را به رسمیت بشناسند و تلاش لازم را در این خصوص برای کودک داشته باشند. در همین اندازه‌ی کلی است.

اما همان‌طور که حضار ارزشمند و اساتید محترم اذعان دارند مباحث و مسائل انبوهی در خصوص بحث هنر و کودک وجود دارد. اولا آیا ما این مسئله را می‌توانیم به عنوان یک حق تلقی کنیم؟ می‌توان آن را حق‌انگاری کرد و در حقوق خودمان این را مطرح کنیم، چون بالأخره باید پایه‌های فقهی و مبانی آن مشخص شود و مؤلفه‌های این حق چیست، قلمروی آن تا کجاست. آیا ولیّ و سرپرست می‌تواند این حق را از کودک سلب کند؟ به عنوان این‌که؛ من ولیّ کودک هستم و اختیار ولایی و اقتدار سرپرستی کودک را دارم. سرپرست کودک را از هنر و پرداختن به مسائل هنری منع کند، البته با این بهانه باشد که مسائل مهم‌تر و با اولویت‌تری برای کودک وجود دارد. آیا می‌تواند محدودسازی کند؟

این‌ها مباحثی است که نیاز به کار دارد. گرچه در کنار آن هم چارچوب این حق است. چون هنر در کنار فواید و خوبی‌هایی که دارد و آثار مثبتی که برای کودک و برای هر انسانی دارد، می‌تواند مسائل و پیامدهای منفی هم داشته باشد. جالب است که فقه این توانمندی را دارد که این مباحث را هم به خوبی تحلیل و ساماندهی کند.

حتی من معتقدم فقه ما این توانمندی را دارد که جایگاه حکومت و دولت را در قبال این حق برای کودک روشن کند.

من این سؤال را همین الان مطرح می‌کنم که؛ اگر در یک خانواده‌ای فرضا کودکی استعداد هنر دارد و یا ما تا اندازه‌ای یک سطحی از هنر را برای آموزش کودک، ارتقاء کودک، بروز خلاقیت‌ها در کودک، پرورش روح و عواطف کودک نیاز می‌دانیم. خانواده این توانمندی را ندارد. آیا حکومت اسلامی مؤظف است که این توانمندی‌ها را در اختیار خانواده و سرپرست قرار دهد؟ این هم یک حرف و صحبتی است که من معتقدم فقه تا آنجا هم می‌آید و دقیقا این مسائل را تحلیل می‌کند و پاسخ می‌دهد.

در حقیقت فرضیه‌ای که در اینجا داریم این است که فقه امامیه بر اساس آموزه‌ها و قواعدی که دارد این توانمندی را دارد که مباحث حق هنر برای کودک را به صورت کامل مشخص کند، تدوین و ارائه کند. این یک ابتکار برای ما است.

من سال‌ها است که در حقوق کودک کار می‌کنم و از نظر مباحث فقهی سربلند هستم که فقه آن‌قدر آموزه‌های ارزشمندی دارد… . البته کار نشده، این‌ها استخراج نشده و به صورت منظومه درنیامده است. هر بحثی که نیاز شد و ما به سراغ فقه رفتیم، سربلند و با دست پر بیرون آمدیم. من آن زمان فکر نمی‌کردم اگر به بحث هنر بپردازم بتوانم حتی مقاله‌ای بنویسم ولی وقتی رفتم متوجه شدم که بحث خیلی دامنه‌دار می‌تواند باشد و مباحث خیلی زیادی می‌تواند مطرح شود و همان‌طور که عرض کردم ما در اینجا فقط گام اول را برداشتیم و ان‌شاءالله با کمک دوستان، نقدهایی که می‌شود، بحث‌هایی که مطرح می‌شود بتوانیم گام‌های بعدی را هم ان‌شاءالله مشخص کنیم و با تشریک مساعی این گام‌ها را برداریم.

من در خصوص این مقاله و ارائه‌ای که دارم چند گزینه یا چند مؤلفه را باید روشن کنم.

اولین بحث، بحث حق‌انگاری هنر است. آیا ما می‌توانیم هنر را برای کودک به عنوان یک حق تلقی کنیم و به والدین بگوییم که این هم یک حق است. ما نمی‌خواهیم بگوییم که کودک باید هنرمند باشد. شاید هم هنرمند شد. این‌که کودک همان‌طور که حق بر آموزش، حق بر تربیت و حق بر تغذیه‌ی سالم دارد، حق بر مباحث و مسائل هنری هم دارد. چرا؟ چون در دل هنر یک ظرفیت‌هایی هست، یک آثاری هست که چیزی جای هنر را نمی‌گیرد. مخصوصا در روزگار حاضر این‌طور است و باید این حق برای کودک به رسمیت شناخته شود و اگر این حق از کودک سلب شود خلاف کرامت و مصلحت کودک است. یعنی ما داریم به کودک یک نقص و کاستی وارد می‌کنیم و می‌خواهیم این را بدانیم.

پاسخ ما مثبت است. بله، حق هنر برای کودک کاملا به لحاظ فقهی قابل اثبات است. من این را در دو فاز جلو می‌آیم که بگویم حق هنر برای کودک بر اساس مباحث فقهی وجود دارد و قابل اثبات است.

فواید و آثار مثبتی که برای هنر وجود دارد. من در اینجا اگر توضیح دهم زیره به کرمان بردن است و قطعا حضار محترم و اساتید و محققین می‌دانند که برای هنر چه آثار و پیامدهای مثبتی وجود دارد و همین هم به ما کمک می‌کند که یک گام در مسیر حق‌انگاری کودک به لحاظ فقهی برداریم.

یکی این‌که ما هنر را یک ابزار خیلی خوبی برای آموزش می‌دانیم. از طریق هنر با آن ظرافت‌ها و ظرفیت‌هایی که دارد خیلی خوب می‌توانیم به کودکان آموزش دهیم. مخصوصا در یادگیری مهارت‌ها، برای این‌که کودک تفکر و جهان‌بینی بهتری داشته باشد و بینش و بصیرت بهتری نسبت به جهان اطراف خودش و اجتماع پیدا کند، هنر این ظرفیت را دارد و در این خصوص نیازی نیست که ما خیلی صحبت کنیم، این چیزی است که در نوشتارها و افرادی که مخصوصا در حوزه‌ی هنر کار کرده‌اند – ان‌شاءالله از آقای دکتر ربانی و آقای دکتر زارع هم در این خصوص استفاده کنیم – که چقدر هنر و در این خصوص بحث آموزش و بینش و بصیرت و شکل‌دهی مطلوب به شخصیت کودک و پرورش استعدادهای کودک می‌تواند اثرگذار باشد.

جدا از این‌که این می‌تواند یک وسیله‌ای برای تفریح و آموزش کودک هم باشد و اوقات فراغت او را پر کند، ولی نگاه ما به هنر این نیست و خیلی فراتر از آن را می‌بینیم.

باز ثابت شده کودکانی که در مسائل هنری اعم از موسیقی، خوشنویسی، طراحی، نقاشی، عکاسی و مسائل مختلف فعالیت می‌کنند و ارتباط پیدا می‌کنند، این‌ها ذهن تیزی پیدا می‌کنند، خیلی ریزنگر می‌شوند و نسبت به مسائل دقیق می‌شوند و احساسات مثبت در این‌ها به شدت افزایش پیدا می‌کند. روابط این‌ها بهبود می‌یابد و در حقیقت یک نوع سلامت روانی و روحی را در مجموع برای این‌ها به ارمغان می‌آورد.

من در این خصوص دیگر صحبت نمی‌کنم، این‌ها فواید و اهمیتی است که برای هنر وجود دارد.

حالا ما با توجه به این سه تا دلیل و سه تا مبنا در فقه آورده‌ایم برای این‌که این هنر با این نگاه و با این مجموعه‌ای از فوایدی که دارد به عنوان یک حق شناسایی شود.

  • دلیل اول دلیل عقل است که به نوعی به همان فطرت برمی‌گردد. ما نگاه کنیم و ببینیم که کودک و هنر… . به نوعی این هنر یک امر خدادادی است که در فطرت هر انسانی نهاده شده است که به زیبایی‌ها علاقه دارد و مسائل هنری را درک می‌کند، یک کششی در ذات خودش نسبت به مسائل هنری دارد و تأیید این بحث فطری و عقلانی بنای عقلا است که در همه‌ی زمان‌ها و مکان‌ها توجه ویژه‌ای به بحث هنر برای همه‌ی انسان‌ها از جمله کودکان می‌شود.
  • مسئله‌ی دوم هم بحث کرامت است. من گاهی در بحث‌هایم می‌گویم که؛ اگر ما باشیم و کودک و کرامت کودک که کودک به عنوان یک انسان دارای کرامتی است که برای انسان قرار داده شده است. «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ»[2]، در آیات و روایات این موضوع مطرح شده است و حتی بعضی از فقها قاعده‌ی فقهی کرامت را درست کرده‌اند. بحث درباره‌ی کرامت یک بحث طولانی است. کرامت آن ارزش و آن گوهر خدادادی و موهبتی است که خداوند به همه‌ی انسان‌ها داده است. البته این گوهر و ارزش، این شرافت قابل ارتقاء است که در اینجا می‌گویند کرامت اکتسابی است، یا این‌که فرد می‌تواند این را در خودش از بین ببرد. آیات و روایات هم این را تأیید می‌کند که انسان از مقام ملائکه می‌تواند بالاتر برود و یا از بهائم گمراه‌تر شود. این کرامت بستگی به انسانیت انسان دارد. کودک هم چون انسان است دارای کرامت است.

من معتقدم اگر ما باشیم و کودک و این کرامت، همین کرامتی که در کودک وجود دارد اقتضاء می‌کند تمامی آنچه که جوهره‌ی انسانی کودک، این شرافت، این حیثیت، این گوهر انسانی اقتضاء می‌کند، والدین، سرپرستان و حکومت برای او فراهم کنند، چون دارای کرامت است. من با کرامت انسانی می‌توانم از تمامی حقوق صحبت کنم  و هنر از همین‌ها است، حق هنر در راستای کرامت انسانی است با آن نگاهی که داشتیم.

  • بحث سوم هم بحث مصلحت است. من مصلحت را مبنا می‌دانم برای این‌که بر اساس مصالح کودک، غبطه کودک، خیر و صلاح کودک ما قائل شویم که باید حق هنر را برای کودک منظور کرد، به خاطر این‌که این غالبا خیر و صلاح کودک را دارد، مگر مواردی که هنر دچار عوارضی شده باشد، امور فاسد و تباهی باشد که مضر باشد. آن‌ها چیزهایی است که عارض بر هنر شده است، اما هنر بما هو هنر با ذات کودک همراه است و دارای همان فوایدی که اشاره کردم هست و لذا این‌ها دربردارنده‌ی غبطه و صلاح کودک است، بنابراین باید این حق را به رسمیت بشناسیم. مصلحت در اینجا کمک می‌کند. در احکام هنر برای کودک هم مصلحت جایگاه خودش را دارد. یعنی چه؟

ما حق هنر را ثابت کردیم، مسائلی که مربوط به چارچوب حق هنر برای کودک، قلمروی حق هنر برای کودک و عوارضی که بار می‌شود چیست. من یک مثال می‌زنم، در بحث غبطه  و صلاح هم من در این مقاله زیاد به آن پرداخته‌ام. فرضا بین والدین اختلاف می‌شود. یکی از والدین می‌گوید که؛ من به صلاح فرزندم می‌بینم که به کلاس‌های آموزشی برود. الان تابستان است، کلا به کلاس‌های آموزشی برود و در کنار آن هم ورزش کند. مثلا مادر این را می‌گوید. پدر می‌گوید: من معتقدم آموزش را داشته باشد اما برای پرورش خلاقیت، برای سلامت احساسات و روح و روان کودک معتقدم که با توجه به آن نیازهایی که برای کودک می‌بینیم یک مقدار در کارهای هنری هم شرکت کند و درگیر مسائل هنری هم شود، چون ما نمی‌خواهیم فقط یک آدم خشک اتوکشیده درست کنیم که فقط درس بخواند و تست کنکور بزند. ما می‌خواهیم روح او کامل باشد، احساسات، عواطف و خلاقیت او به تکامل برسد و لذا معتقدم که به این کلاس هنری هم برود و خودش هم علاقه و کشش دارد و من در او می‌بینم.

اگر بین این‌ها اختلاف شود چگونه باید رفع اختلاف کرد؟ این مربوط به بحث تربیت و در حقیقت حضانت طفل است. اختلاف شده است. تنها عنصری که در اینجا می‌تواند کمک کند همین مصلحت و خیر و صلاح کودک است. با توجه به عنصر مصلحت و خیر و صلاح کودک آنچه که خیر و صلاح کودک اقتضاء می‌کند این است که در اینجا مثلا بگوییم که برای این کودک با این شرایط نباید سخت گرفت و این هم جزء نیازهای او است، بنابراین در کنار حق آموزش، حق تغذیه، حق ورزش، حق لذت بردن و این حقوقی که دارد، حق هنر را هم برای او منظور کنیم تا یک انسان کامل پرورش داده شود.

من به یاد یک خاطره افتادم. اخوی ما به کارهای هنری علاقه دارد و شاید به نوعی هم همین بحث‌ها باعث شد که ما به هنر علاقه پیدا کنیم و گاهی یک کارهایی کنیم و به مباحث هنری توجه کنیم. او می‌گفت که؛ یک مدرسه‌ی حقوقی در فرانسه هست. نمی‌دانم از کتاب‌ها دیده بود و یا از اساتید نقل می‌کرد. می‌گفت که؛ مدرسه و کالج حقوق است، اما برای دانشجویانش واحدهای هنر گذاشته است. گفتم: واقعا هنر؟ گفت: بله. چرا؟ واقعا درست است. حقوق ذهن را خشک می‌کند، کلی‌نگر می‌کند. اصلا قانون ضابطه و قاعده است. شما یک قاضی و وکیل را در نظر بگیرید، اما زمانی که این کسی که می‌خواهد حقوق بخواند، در کنار آن به هنر هم توجه می‌کند روح و احساسات و عواطف او صیقل می‌خورد.

به نوعی در کنار این مباحث کلی، مباحثی که جزئی‌نگر است و باعث ارتباط بهتر با عالم هستی و ارتباط بهتر با دیگران می‌شود از طریق ظرفیت هنر پوشش داده می‌شود. ما به هنر این نگاه را داریم.

بنابراین جمع‌بندی کنم؛ ما با توجه به 1. دلیل عقل و فطرت و بنای عقلا و 2. کرامت و 3. مصلحت، به راحتی می‌توانیم بحث حق هنر برای کودک را به رسمیت بشناسیم.

من در یک جایی از مقاله‌ام یک اشاره‌ای به برخی از روایات دارم از باب این‌که این‌ها هم به نوعی دارند تأیید می‌کنند. روایاتی که شاید ما قبلا می‌خواندیم و از کنار آن‌ها عبور می‌کردیم ولی الان که نگاه می‌کنیم می‌بینیم که نکته دارد. مثلا برخی از روایات هستند که تقریبا یک مضمون دارند، از پیامبر خدا(ص) یا حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) نقل شده است که: «أَكْرِمُوا أَوْلَادَكُمْ وَ أَحْسِنُوا آدَابَهُمْ»؛ کودکان را گرامی بدارید و آداب… . ادب در عربی معنای خیلی توسعه یافته‌ای دارد. به‌هرحال آداب کودک، تربیت و شکل‌گیری شخصیت او به خوبی انجام شود.

یا «أَكْرِمُوا أَوْلَادَكُمْ وَ أَحْسِنُوا آدَابَهُمْ يُغْفَرْ لَكُمْ»، همین امر باعث آمرزش برای پدر و مادر می‌شود. یعنی من می‌خواهم بگویم اگر پدر و مادری به ظرفیت‌های کودکش توجه می‌کند، مسائل هنری که نیاز دارد کمک کند که این شخصیت، شخصیت کاملی شود، «يُغْفَرْ لَكُمْ»، مایه‌ی آمرزش است.

«حَقُّ الْوَلَدِ عَلَى الْوَالِدِ أَنْ يُحَسِّنَ اسْمَهُ وَ يُحَسِّنَ أَدَبَهُ».

روایات زیادی وجود دارد. یک روایتی در نهج البلاغه از حضرت امیرالمؤمنین(ع) هست که می‌فرمایند: «لا تقسروا أولادكم على آدابكم فإنهم مخلوقون لزمان غير زمانكم»، خیلی جالب است. می‌گوید: آداب و رسوم خودتان را به فرزندانتان تحمیل نکنید. «لا تقسروا»؛ تحمیل نکنید، «أولادكم على آدابكم»؛ چیزهایی که خودتان دوست دارید «فإنهم مخلوقون لزمان غير زمانكم». تحول ایجاد شده است، عصر رسانه، عصر هوش مصنوعی و عصر هنر است. این‌ها برای زمانی غیر از زمان شما هستند. شما باید به نیازهایی که الان اقتضاء می‌کند نگاه کنید.

در حقیقت از همین‌ها می‌توان به این موضوع توجه کرد که برای حق هنر برای کودک ما یک گزینه‌ی کلی نداریم که همه‌ی کودکان باید از این مسائل… . نه، سن کودک، جنس کودک، موقعیت زمانی و شرایط او، همه‌ی این‌ها می‌تواند برای کودک متفاوت باشد. اینجا است که والدین باید توجه کنند که در زمانی هستند که پرورش کودک، رشد کودک و نگهداری کودک نیاز به استفاده از نظر کارشناسان دارد. فرد باید این مهارت‌ها را بفهمد و درک کرده باشد و بداند که نیاز کودکش چیست. متأسفانه ما الان در زمانی به سر می‌بریم که والدین فقط دغدغه‌ی دو تا چیز را دارند: یکی تغذیه‌ی کودک و دیگر این‌که خوب درس بخواند و السلام. این خیلی نگران کننده است.

چه خوب است که ما در کنار این بحث حق بر هنر، به مباحثی مثل حق بر تغذیه‌ی سالم و استاندارد، حق بر بازی، حق بر لذت، حق بر مشارکت اجتماعی و خیلی نکات دیگری بپردازیم، نکات زیادی وجود دارد که در کنار منظومه‌ی حقوق کودک شکل بگیرد.

بحث نهایی که آورده‌ام مباحث احکام فقه هنر برای کودک است که ما هنر را به عنوان یک حق در نظر می‌گیریم، اما این قلمرویی دارد. این چارچوبی دارد. گاهی یک مباحثی مطرح می‌شود که من یک فرع آن را مطرح کرده‌ام، گاهی در خصوص این حق با سایر حقوق تزاحمات و تعارضاتی ایجاد می‌شود. اختلاف نظرهایی وجود دارد. عنصر غبطه  و صلاح و مصلحت کودک کاملا در اینجا حلال مشکلات است. این چیزی است که حتی در قانون خانواده هم آمده است که در هر تصمیمی که در خصوص خانواده می‌گیرید باید غبطه و صلاح کودک را در نظر بگیرید. در کلیه‌ی مسائل مالی و غیرمالی کودک تنها عنصری که ولیّ را محدود می‌کند و جهت می‌دهد، عنصر غبطه و صلاح کودک است. باید بالاترین صلاح کودک را در نظر گرفت. در مباحث حقوقی می‌گویند: The best legal interest of the child  بالاترین منافع حقوقی کودک. اما در فقه ما صلاح داریم که از منفعت خیلی دقیق‌تر و اثربخش‌تر است.

یک بحث دیگری هم در مورد عناوینی که بر هنر عارض می‌شود داریم. ما همین‌طوری نمی‌توانیم به صورت یک گزینه‌ی کلی بگوییم: حق هنر برای کودک. گاهی هنر، هنر لهوی می‌شود. منظور از هنر لهوی، هنری است که صرفا از باب لذت و امور پوچ و بیهوده و بدون هدف و بدون این‌که ثمره‌ی اخروی و دنیوی برای کودک داشته باشد مطرح شود. هنری که متضمن امور ابتذالی و امور شهوت‌انگیز است و یا توهین به دیگران در آن هست و یا اهانت به مقدسات را دارد. فقه دقیقا این‌ها را به خوبی ساماندهی می‌کند.

در مجموع ما با حضور فقه در این عرصه خیلی خوب از آن ابتدا که حق هنر باید باشد تا مباحثی که تعارضات و تزاحمات می‌شود، تا مسائلی که گاهی بر هنر عارض می‌شود، ما با صناعت فقهی می‌توانیم این مباحث را ساماندهی کنیم و واقعا اگر این کار انجام شود می‌توانیم در خصوص حق هنر یک نظام خیلی خوبی ارائه کنیم که هم به درد مباحث داخلی برای محققین و حتی قانونگذاران و کسانی که دست‌اندرکار حقوق کودک هستند بخورد و هم می‌توانیم آن را عرضه کنیم. فقه ما واقعا ارزشمند است و می‌توانیم مباحثی که فقه در این خصوص به ارمغان می‌آورد به عنوان برگ افتخاری از فقه‌مان این‌ها را عرضه کنیم.

من عرض دیگری ندارم و واقعا از حسن توجه عزیزان و اساتید محترم تشکر می‌کنم. الان دیگر زمان آن شده است که استفاده کنیم. عذر می‌خواهم، و السلام علیکم و رحمة الله.

————————————————-

– حضرتی، دبیر جلسه:

به طور خلاصه عرض می‌کنم توضیحات و مقاله‌ی حضرتعالی در سه گفتار ارائه شد:

گفتار یکم درباره‌ی اهمیت هنر برای کودک بود که چند تعریف مختلف از هنر بیان فرمودید و علت این اختلافات هم این بود که هر کدام از این اساتید یک بُعد و یا یک ویژگی از هنر را مدنظر داشتند که این‌ها قابل جمع هستند.

سه فایده‌ی هنر برای کودکان را بیان فرمودید که به عنوان تحریک و بازی، راهکار تربیت و به عنوان ابزار، آموزش و انتقال مهارت بود.

گفتار دوم شما در مورد حق‌انگاری هنر برای کودک بود که از نظر فقه و حقوق بررسی فرمودید. برای ادله‌ی فقهی حق‌انگاری هنر برای کودک هم سه تا دلیل بیان فرمودید: یکی دلیل عقلی بود، به آیه‌ی کرامت اشاره فرمودید و چندین روایت در مورد موضوع مصلحت بیان کردید و در بحث سوم هم محدودیت‌های فقهی هنر برای کودکان هم با دو محوریت غبطه و مصلحت بیان کردید که در موضوع مصلحت کودک هم موضوع ولیّ کودک و نظر فقها را در این موضوع بررسی کردید و بیان فرمودید.

ان‌شاءالله از بیانات ناقدین محترم، جناب آقای دکتر ربانی و آقای دکتر زارع بهره‌مند می‌شویم. شروع کلام به صلاح خودتان باشد، من جسارت نمی‌کنم که اولویت مشخص کنم، چون هیچ اولویتی برای ما ندارد.

———————————————–

– آقای دکتر محسن ربانی (ناقد) :

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم).

خیلی خوشبختم که در این جلسه حضور دارم و باعث افتخار من است که در خدمت عزیزان باشم. هم دیدار آقای دکتر مقدادی که ما یک رفاقت خیلی نزدیک و صمیمانه‌ای با اخوی محترم ایشان داریم که البته بیشتر افتخار شاگردی است تا این‌که رفاقت باشد و این جلسه منشأ خیر شد که ما به یاد آن عزیز بیافتیم و هم موضوعی که موضوع بسیار مهم و قابل توجهی است که به عنوان بحث حق هنر برای کودکان است.

من اولا از بابت توجه به موضوع هنر از آقای دکتر تشکر می‌کنم چون واقعا علی‌رغم این‌که سال‌های سال در نظام جمهوری اسلامی ایران بحث هنر دینی و مسائل فقه هنر مطرح می‌شود همچنان نقاط مبهم و پنهانی پیرامون مسئله‌ی هنر وجود دارد و این مسئله می‌تواند به‌هرحال گام‌هایی باشد برای این‌که ما به زوایای پنهان یا مبهم موضوع هنر بپردازیم و این موضوع یک مقدار شفاف‌تر شود و این قابل تقدیر است. مسلما موضوعات سرراست‌تر و در دسترس‌تر و مورد وفاق بیشتری وجود دارد که چه بسا شاید با استقبال بیشتری مواجه شود اما پرداختن به لبه‌ها و به جاهایی که نقاط ابهام و بحث در آن‌ها هست، همیشه منشأ گفتگوی بیشتر و ان‌شاءالله منشأ خیر خواهد بود. از این بابت از آقای دکتر تشکر می‌کنم.

نکته‌ی دوم بحث پرداختن به موضوع کودک است که به نظر بنده که حداقل سه دهه در مورد کودک کار می‌کنم، این موضوع خیلی مهم است و متأسفانه توجه ما به کودک و مفهوم کودکی در ایران حداقل یک تأخیر 50-60 ساله از مطالعات کودکی در جهان دارد. موضوع بحث من هم در مورد موضوع کودکی است که عرض می‌کنم، منتها از این بابت است که به نسلی بپردازیم که زبانی ندارد. نسلی که قرار است آینده را بسازد اما زبانی برای بیانخودش ندارد و ما هستیم که باید این زبان را گسترش دهیم و یا زبان آن‌ها باشیم و تلاش آقای دکتر مقدادی برای پرداختن به موضوع کودکی مغتنم است از این بابت که بابی را برای پرداختن به موضوع کودکی می‌گشایند و ادامه‌ی این روند می‌تواند یک مقدار از وضعیت کودکی را در جامعه‌ی ما سامان ببخشد.

چند نکته هست و بعد من به بحث خودم می‌رسم. یکی این‌که به ذهن من رسید که عنوان حق هنر خیلی عنوان گویایی نیست، احیانا حق هنرورزی و یا استفاده از هنر خوب باشد. البته این برداشت من است و ممکن است درست نباشد. البته این‌ها بلند بلند فکر کردن است. حق هنر یعنی چه؟ یعنی حق این‌که کودک می‌تواند از هنر استفاده کند، بنابراین حق استفاده از هنر و یا هنرورزی و یا به‌کارگیری هنر احتمالا گویاتر است. بله، اگر کل مقاله خوانده شود مفهوم شفاف و مشخص است منتها برای عنوان اگر کسی بخواهد مواجه شود به نظرم گویا نیست.

از دو نکته‌ی بعدی می‌گذرم، چون با توضیحات آقای دکتر مشخص شد.

بخشی از مفاهیمی که آقای دکتر مقدادی در مورد موضوع هنر فرمودند به نظرم حداقل نیاز به ارجاع بیشتری داشت، یعنی ساده‌سازی مفهوم هنر شد یا تغافل – نمی‌گویم غفلت – از پیچیدگی‌های موضوع هنر بود. حداقل آقای دکتر همین ملاحظاتی که در صحبت‌شان فرمودند اگر در مقاله می‌آوردند، موضوعی که ما در مورد هنر داریم در اینجا احتمالا به محتوا توجه شده است، محتوایی که از قِبَل خلق هنری اتفاق می‌افتد و از فرم غفلت شده است و یا تغافل شده است و به‌هرحال ایشان می‌خواسته به صورت خلاصه به اصل مطلب بپردازد. این‌که هنر در چه فرمی آفریده می‌شود، خودش منشأ مسائل فقهی است. یعنی مثلا این‌که آیا اصولا ما نمی‌توانیم شعر را در کنار مجسمه‌سازی احتمالا قرار دهیم؟ چون از جهت فقهی خود ائمه‌ی ما شعر می‌گفتند ولی مبنای فقهی مجسمه‌سازی در بحث حرمت است. این‌که فرم هنری چه تأثیری در برداشت‌های فقهی و حقوقی ما دارد، در این مقاله به آن پرداخته نشده است. البته عرض بنده این است که؛ اگر شما درصدد بیان این بحث نبودید اما حداقل اشاره‌ای می‌شد و در جاهای دیگر ارجاعاتی می‌شد که بدانیم توجه به این قضیه بوده است. بنابراین فرم‌های هنری تعیین کننده‌ی نوع نگاه فقهی و حقوقی ما فارغ از محتوا به موضوع هستند، یعنی ما کاری نداریم که محتوای هنری چیست، خود فرم اصالت دارد. برخی از فرم‌های هنری در سیره‌ی ائمه(ع) تشویق شده است، مثل خوشنویسی و آن چیزهایی که در فرهنگ تاریخی ما هم هستند، مثل تذهیب و خوشنویسی و شعر و داستان که نبوده، و حکایت و این‌ها. یک مقداری به این‌ها بیشتر پرداخته شده است، به جای آن هنرهای تجسمی مثل نقاشی، مجسمه‌سازی، موسیقی و حتی نمایش و درام شاید خیلی جایگاهی حداقل در تاریخ ما نداشته است، گرچه می‌توان در برخی مبانی فقهی و روایات چیزهایی هم پیدا کرد.

من به فرمایش استاد علیدوست ارجاع می‌دهم که در یکی از مقالاتشان فرمودند که؛ اصولا هنر به ذاته مستحب است و انواع کاربردهای هنر است که حکم‌های حقوقی و فقهی دیگری بر آن‌ها بار می‌شود. استاد علیدوست تصریح می‌کنند که؛ اتفاقا در آنجاها آن احکامی هم که بار می‌شود مربوط به ذات هنر نیست، آرایه‌ها یا چیزهایی است که به هنر بار شده و اضافه شده است.

غرض بنده این است که ما در بیان واژه‌ی هنر و مفهوم هنر باید به این پیچیدگی‌ها حداقل اشاره کنیم و یا حتی اگر آن‌طور که شما فرمودید ممحض در این هستید که به بحث تربیتی هنر به عنوان یک ابزار تربیتی بپردازید، حیطه‌ی فعالیتتان را در این قضیه متمرکز می‌کردید و به این اشاره می‌فرمودید.

این را به عنوان یک نکته‌ی تأییدی عرض می‌کنم که مثلا بحث هنر برای هنر تازه اول دعوا است، جایی که فرم، محور است. مثلا در هنر پست‌مدرن که اصولا در آنجا اصلا محتوایی مطرح نیست و در آنجا بحث این است که؛ من هنر را برای هنر تولید می‌کنم. در اینجا حکم فقهی آن چه می‌شود؟ آیا اینجا هم می‌توان بر اساس این حکم فقهی کرامت، مصلحت و یا این‌ها را دانست و یا شما ناظر به محتوا دارید این فرمایش را می‌فرمایید؟ گرچه مشخص است که شما به محتوا توجه می‌فرمایید، اما عرض بنده این است که به نظر من باید مرزهای بحث را یک مقداری دقیق‌تر در کارهایمان مشخص کنیم که منشأ ابهام نباشد و تمرکز بیشتری وجو د داشته باشد.

نکته‌ی اصلی عرایض بنده که من می‌خواهم به آن بپردازم همین بحث ساده‌سازی است. در مورد موضوع هنر و پیچیدگی هنر گفتم، در مورد موضوع کودکی هم می‌خواهم عرض کنم. البته شما در مورد بحث‌های حقوق کودکی استاد هستید و حتما ملاحظات دقیق و عمیقی در این زمینه دارید. اما مسئله در مطالعات کودکی که طی شاید یک قرن اخیر در جهان اتفاق افتاده و از روانشناسی شروع شده و بعد به حقوق رسید. یعنی بعد از روانشناسی بود که حقوق کودک شکل گرفت و بعد به کنوانسیون حقوق کودک ختم شد و بعد در جامعه‌شناسی کودکی ادامه پیدا کرد که تقریبا حدود 60-70 سال است که جامعه‌شناسی کودکی اتفاق افتاده است و بعد به فلسفه‌ی کودکی رسیده است، یعنی الان ما با مطالعاتی در مورد کودکی مواجه هستیم که بسیار فراتر از چیزهایی است که ما الان در جامعه‌ی خودمان و جامعه‌ی جهانی در مورد کودکی حرف می‌زنیم.

غرض این است که ما حتی اگر قرار باشد به یک وجه از موضوع کودکی توجه کنیم باید از این زاویه نگاه کنیم که خود مفهوم کودکی یک مفهوم پیچیده است نه یک مفهوم ساده و سطحی. الان خیلی واضح است که تعریفی که ما از کودکی و حقوق کودک داریم… . البته در این‌که شروع کودکی چه زمانی است محل اختلاف است و تقریبا هیچ نقطه‌ی شروعی برای کودکی نتوانستند پیدا کنند که مورد توافق باشد که شروع کودکی چه زمانی است. بعضی می‌گویند قبل از تولد و بعضی می‌گویند که بعد از تولد است. این بار حقوقی دارد، اساتید حقوقی در اینجا نشسته‌اند و می‌گویند که؛ آیا جنین را شروع کودکی تلقی کنند یا نه و بعد اگر شروع کودکی در آن دوران باشد چه بار حقوقی برای آن خواهد داشت. اما مسئله این است که به‌هرحال هر زمانی شروع کودکی باشد، حداقل برای پایان کودکی سن 18 سالگی را بیان می‌کنند. این یکسان‌سازی دوره‌ی طولانی کودکی یکی از آفت‌های جدی مطالعه‌ی کودک است. یعنی ما با یک طیف وسیعی از ویژگی‌های اخلاقی و ویژگی‌های فردی کودکان مواجه هستیم که در حقوق و در کنوانسیون حقوق بین‌الملل و حقوق کودک یکسان‌سازی شده است. یعنی ممکن است همان حقی که برای یک کودک 5 ساله وجود دارد برای یک کودک 18 ساله هم تلقی شود.

بله، در شرح‌هایی که در مورد حقوق کودکی و کودک داده شده، ملاحظاتی شده، دوگانه‌هایی مثل آسیب‌پذیری و خودمختاری، مثل مسئولیت و آزادی، این دوگانه‌ها وجود دارد که اتفاقا جاهایی در کنوانسیون حقوق کودک در تضاد هم هست. یعنی در جاهایی با این مواجه هستیم که به کودک حق آزادی مذهب، حق آزادی انتخاب مذهب داده شده است، حق انتخاب مسکن داده شده است و بعد یک جاهایی در ابتدائیات یک ملاحظاتی برای کودک در نظر گرفته شده است که دولت‌ها و خانواده‌ها باید مراقب کودک باشند. این ایراداتی که به این نوع یکسان‌نگری در کودکی وجود دارد باعث شده که این تناقضات به وجود آید، چیزی که در دین اسلام و در فقه ما نیست. یعنی برجسته‌ترین ویژگی اسلام در مواجهه با مفهوم کودکی تفکیک این دوره‌ها است. حداقل مشهورترین روایت «الْوَلَدُ سَيِّدٌ سَبْعَ سِنِينَ وَ عَبْدٌ سَبْعَ سِنِينَ وَ وَزِيرٌ سَبْعَ سِنِينَ»؛ بچه 7 سال سید و امیر است، 7 سال بنده است و 7 سال وزیر است. این تفکیک محتوایی در مورد کودکان خیلی راه را برای شناخت ویژگی‌های کودک باز می‌کند. حتی روایتی دارد که «أَوْلَادُنَا أَكْبَادُنَا صُغَرَاؤُهُمْ أُمَرَاؤُنَا»، حضرت رسول(ص) می‌فرمایند که؛ بچه‌های کوچک امیر ما هستند. امیر فراتر از سید است. یعنی بار حقوقی که در امارت وجود دارد در سیادت نیست.

غرض بنده این است که؛ آقای دکتر که در بحث‌های حقوقی کودک ممحض شده‌اند، این پیچیدگی‌ها که در حقوق بین‌الملل وجود ندارد و در قانون مدنی ما همه سعی کرده‌اند یک عنوان نوجوانی یا چیزی به وجود بیاورند در آنجا نیست. این یک طرف قضیه است.

حالا من این را با بحث فقهی‌مان تکمیل می‌کنم. تکمیل کننده‌ی این بحث واژه‌هایی است که در فقه وجود دارد، مثل صغیر، مثل ممیز، مثل مراهق. مراهقه یک دوره‌ی نزدیک به بالغ، بلوغ حلُم، بلوغ اشد، بلوغ نکاح، این‌ها دوره‌های کودکی و نوجوانی است. در قرآن به صراحت این سه دوره‌ی بلوغ آمده است.

آیا ما می‌توانیم تمام این حقوقی که در مورد کودکی می‌گوییم بر تمام این دوره‌های مختلف کودکی بار کنیم؟ یعنی می‌توانیم بگوییم کودکی که 5 ساله است، بر اساس بحث مصلحت و غبطه  این را به او بدهیم و یا کودک 15 ساله… . البته ما در دین اسلام معتقد نیستیم که 15 ساله کودک است. ولی طبق آن نظام حقوقی که به‌هرحال وجود دارد که 18 سالگی است و اخیرا هم شنیدم که بعضی از کشورها می‌خواهند کودکی را تا 25 سالگی هم ادامه دهند. بعضی از کشورهای اسکاندیناوی این‌طور هستند.

این تنوعی که در نگاه اسلام به کودک وجود دارد و احکامی که کودک ممیز دارد که کودک ممیز می‌تواند بر مالش وصیت کند، هبه کند، خیلی حقوقی دارد که اساتید مستحضر هستند و بنده زیره به کرمان می‌برم.

اما بحث من عدم غفلت از پیچیدگی‌های دوران کودکی است. کودکی صرفا یک چیز یک لایه‌ی سطحی تخت نیست که ما از یک سنی تا یک سنی را ببینیم و آن‌ها را کودک فرض کنیم و یک بار حقوقی بر آن‌ها بار کنیم. این یک وجه فقهی و دینی است و یک مفهومی است که اسلام راه را باز کرده است. حتی تازه ما مطالعاتی که در مورد واژه‌شناسی و ترمینولوژی واژه‌های کودکی در قرآن و در روایات داریم که به نام صبی، طفل، ولد، غلام، حدث هستند، هر کدام از این‌ها بار معنایی عجیبی دارد. مثلا غلام، نوجوانی است که گرایش به شهوت دارد. واژه‌ی غلمه به معنای گرایش به شهوت است. حدث یعنی در مرحله‌ی رسیدن به نوجوانی است. صبی به یک معنای به معنای منحرف است، یعنی رغبت به تمایلات لهو و لعب دارد. هر یک از این معانی که قرآن از آن‌ها استفاده کرده است. صغار هم به معنای ذلیل است. یک آیه‌ای هست که من در ذهن ندارم که می‌گوید این‌ها بعدا زکات‌شان را می‌آورند در حالی که با ذلت می‌آورند و تحویل می‌دهند. «صغارٌ» دارد. آیه را در خاطر ندارم.

پس صغیر ذلیل حساب می‌شود. آیا جامعه او را ذلیل کرده است یا خود کودک ذلیل است؟ معنای ذلت چیست؟ معانی مختلفی وجود دارد. حتی بلوغ و حتی همین شکل‌های بلوغ مثل بلوغ حلم، بلوغ نکاح یا بلوغ اشد.

غرضم این است که ما این ویژگی‌های مختلف کودکی را در اسلام داریم و می‌توانیم ملاحظات آن‌ها را داشته باشیم و حتما هم باید داشته باشیم. علت این‌که می‌گویم باید داشته باشیم این است که نگاه نظام حقوق بین‌الملل به کودکی یک نگاه تخت است و اتفاقا ما باید در مقابل آن‌ها این پیچیدگی‌ها را ارائه کنیم.

من یک مقاله‌ای در مورد تناقضات درون‌متنی کنوانسیون نوشته‌ام. یعنی در خود کنوانسیون فارغ از فضای بیرونی آن، شما اگر متن را بخوانید تناقض می‌بینید، تناقض اختیار و مسئولیت و عدم مسئولیت که کودک هیچ مسئولیتی ندارد. اما یک جاهایی اختیاراتی به او داده می‌شود. اختیار و مسئولیت باید با هم تناسب داشته باشد. کسی که اختیاراتی دارد، حتما باید مسئولیت‌هایی داشته باشد. کنوانسیون اختیار به کودک می‌دهد اما مسئولیت به کودک نمی‌دهد.

تناقض آسیب‌پذیری و مختار بودن؛ کودک آسیب‌پذیر است. بسیاری از بندهای کنوانسیون حقوق کودک به آسیب‌پذیری کودک دامن می‌زند. یعنی کودک باید تحت حمایت، تحت حضانت خانواده و دولت قرار بگیرد. اما در کنار این آسیب‌پذیری بسیاری از خودمختاری‌ها را به کودک داده‌اند. اگر کودک آسیب‌پذیر است چطور می‌تواند عقیده و دین خودش را انتخاب کند، چطور می‌تواند محل زندگی‌اش را انتخاب کند؟ این تناقضات ناشی از تخت دیدن و یکسان دیدن مفهوم کودک است.

در کنار این مطالعات جامعه‌شناسی به پیچیدگی مفهوم کودکی می‌افزاید. عرض بنده این است که ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که توجه به کودکی توجه سنتی به مفهوم کودکی است. کودکی یک مفهوم مدرن است. در دوره‌ی مدرن کودکی بازخوانی شده است و مفهوم کودکی نسبت به دوره‌ی قبل متفاوت شده است. ما آن چیزی که از دوره‌ی کودکی سنتی می‌فهمیدیم الان در دوره‌ی مدرن دیگر وجود ندارد. به این معنا که ما داریم در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که تصویر ما از کودکی تصویر سنتی است اما با کودک مدرن مواجه هستیم. یعنی من تصویر سنتی از کودک دارم در حالی که کودکی که من با او مواجه می‌شوم کودک مدرن است. به این معنا که ما در جامعه‌ی سنتی مفهوم کودکی را بازخوانی نکرده‌ایم. بنابراین داریم با همان تصویر سنتی کودکی ارتباط برقرار می‌کنیم، در حالی که کودک ما الان کودک مدرن است.

منظور از کودک مدرن و سنتی چهار تفاوت اساسی دوگانه بین کودک مدرن و سنتی است که در مطالعات جامعه‌شناسی به آن پرداخته می‌شود:

  • یکی از مهم‌ترین بحث‌ها در مطالعات مدرن کودکی این است که اصولا کودکی در دوره‌ی قبل از مدرنیته وجود نداشته است. کودک بوده اما کودکی نبوده، به این معنا که کودک آدمی برای بزرگسال شدن بوده است و بنابراین به عنوان یک نسل استقلال و هویت نداشته است. هویت جنسیتی و جنسی و نسلی و نژادی نداشته است. کودک باید بزرگ می‌شد. بنابراین لباس خاص نداشت، لباس پدر را کوتاه می‌کردند و پسر می‌پوشید. باید این مرحله را طی می‌کرد تا بزرگ می‌شد. همه‌ی چیزهایی که در مورد کودک گفته می‌شود، کودک زمانی خوب است که بتواند بزرگسال خوبی باشد. زمانی هنر او خوب است که بتواند در آینده هنرمند خوبی باشد. این نگاه سنتی به کودک است. اما نگاه مدرن هویت مستقل برای کودک قائل است. این‌که کودک یک هویت مستقل دارد و همین کودکی ارزشمند است. بنابراین لباس خاص برای او شکل گرفت، اتاق برای او شکل گرفت. رنگ خاص پسرانه و رنگ خاص دخترانه شکل گرفت. این ملاحظات از زمانی به وجود آمد که کودکی اصالت پیدا کرد. اتفاقا ما در تحقیقاتی که انجام دادیم به هویت مستقل کودکی در روایات و آیات رسیدیم. یعنی کودک مستقل است و یک هویت مستقل دارد، به ذاته هویت دارد. یعنی ما کودک را برای 10 سال بعد نمی‌خواهیم که بزرگ شود. در حالی که در سیاست‌گذاری‌ها و قوانین ما، در نگاه تربیتی آموزش و پرورش ما، در نگاه رسانه‌های ما کودک هویت مستقل ندارد. کودک باید برای شدن تلاش کند نه بودن. زمانی کودک ارزشمند است که بتواند ادای بزرگترها را درآورد. زمانی کودک ارزشمند است که بتواند در آینده آدم درستی شود و درسش را خوب بخواند. نمرات خوب بگیرد. حتی اگر می‌خواهد هنرمند هم شود، زمانی ارزشمند است که بعدها بتواند یک هنرمند بزرگی شود.

پس نکته‌ی اول در تفاوت این است که ما در نگاه سنتی‌مان کودک را ذیل بزرگسالی می‌بینیم و هویت وابسته به بزرگسالی دارد و هویت مستقلی ندارد.

  • تفاوت دوم هم تفاوت میان عامیلت و ساختار است. آیا کودک خودمختار است یا ذیل یک ساختار بزرگسالی زندگی می‌کند؟ در نگاهی که ما داریم، ما ترجیح می‌دهیم، ما تعیین می‌کنیم که کودک چه کند، چه درسی بخواند، چه رشته‌ای را برود و چه تفریحی را انجام دهد. من تفاوت بین سنتی و مدرن را می‌گویم و اصلا ربطی به قضاوت من ندارد. یعنی من لزوما این را تأیید نمی‌کنم. به قول مرحوم آیت‌الله میانجی که می‌گفتند: «النقال کالبقال». ما فقط نقل می‌کنیم.

این‌که آیا کودک مختار است که به زندگی‌اش سروسامان دهد و می‌تواند تصمیم بگیرد؟ مثلا کودک تصمیم بگیرد که من الان باید 4 تا بیسکوئیت بخورم. آیا مختار است؟ یا این‌که ذیل ساختارهایی که برای او تعیین شده و بزرگسال تعیین کرده می‌تواند زندگی کند. شما الان ملاحظه بفرمایید در هنر، در ادبیات ما، در رسانه‌های ما، در زندگی جامعه‌ی امروزی ما گویی والدین مالک کودک هستند.

شاید این مباحث یک مقداری بی‌ربط به موضوع باشد، اما من این‌ها را از این جهت عرض می‌کنم که از جهت فقهی ما چه ملاحظاتی داریم و پیچیدگی مفهوم کودک را عرض می‌کنم. بنابراین این یک نکته است.

  • نکته‌ی بعدی ارزشمندی کودک است. آیا کودک معصوم است یا شرور است؟ این دو نگاه، نگاهی است که وجود دارد. البته در نگاه فقه اسلامی و نگاه دینی ما معصومیت کودک و فطرت توحیدی کودک مطرح است. اما بر اساس یافته‌هایی که در بین دانشمندان غربی وجود دارد و در آموزه‌های مذهبی مسیحی بحث گناه اولیه‌ی انسان وجود دارد که منجر به شرارت انسان شده است و بنابراین کودک ذاتا شرور است و معصوم نیست. هابز هم در ایده‌اش این را مطرح می‌کند که؛ انسان گرگ انسان است و این ایده که کودک ذاتا شرور است از هابز به وجود آمده است. بعدها یک عده‌ی دیگری مثل روسو آمده‌اند و گفته‌اند که؛ نه، کودک ذاتا معصوم است.

چرا این‌ها مهم است؟ من اگر معتقد به این باشم که کودک شرور است، نوع تربیت من متفاوت می‌شود، نوع ملاحظات من، نوع مصلحت‌اندیشی من نسبت به کودک متفاوت می‌شود. اما اگر معتقد باشم که کودک معصوم است نوع توجه من به او متفاوت می‌شود و ممکن است من خیلی جاها در مباحث هنری دست او را باز بگذارم و چیزهای دیگری که وجود دارد.

  • نکته‌ی آخر هم این است که آیا کودکی یک مفهوم اجتماعی یا مفهوم طبیعی است؟ آیا کودکی یک دوره‌ی زیستی است که من می‌گویم از بدو تولد تا 7 سال… کاری که کنوانسیون کرده و به نظر من ایراد دارد این است که کودکی یک دوره‌ی یکسان برای همه‌ی انسان‌ها در تمام دنیا نیست. کودکی یک مفهوم طبیعی نیست. بله، یک مفهوم زیستی است. همه‌ی کودکان به نحوی شبیه به هم رشد می‌کنند. به یک معنا مثل یک حیوان که رشد می‌کند، از جهت زیستی عرض می‌کنم. اما کودک برساخته‌ی اجتماعی است. این‌که کودکی در یک شهر زندگی کند احتمالا دیرتر به زندگی بزرگسالی وارد می‌شود تا این‌که کودکی در یک روستا از 5 سالگی با پدرش کار می‌کند.

پس نسبت به این‌که کودک در چه جامعه‌ای زندگی کند، نوع نگاه به کودکی متفاوت خواهد بود.

عرض بنده این بود که؛ ضمن تقدیر از فرمایشات آقای دکتر مقدادی که من سعی کردم کمتر از نیم ساعت هم صحبت کنم ما این پیچیدگی‌های مفاهیم را در نظر بگیریم. به خصوص مفهوم کودکی که به نظر من یکی از دلایلی که ما در مطالعات کودکی‌مان دچار مشکل هستیم عدم فهم این پیچیدگی‌ها است.

من یک مقاله‌ای را بررسی کردم که 6 دوره‌ی برنامه‌های 5 ساله بود که کودکی در آن‌ها چطور آمده است. عمدتا کودکی اصالت ندارد، یا کودک ذیل دانش‌آموزی دیده شده است، یعنی کودک، دانش‌آموز است، برای دانش‌آموزان کار کنند، یا کودکان محروم هستند و یا دختران محروم از تحصیل هستند. یعنی خود کودکی بما هو کودکی که به عنوان یک دوره‌ی سنی مستقل باشد که لازم است ملاحظاتی برای آن وجود داشته باشد متأسفانه در آن برنامه‌ها نبود.

از این لحاظ عرض می‌کنم که واقعا تلاش ما در بحث‌های…، بخشی از آن بحث مطالعات جامعه‌شناختی و فلسفی است و بخش بسیار مهم‌تر آن هم مطالعات فقهی است، یعنی در فقه هم باید به این ملاحظات اهمیت داد. چنان‌که فقه ما بسیار پیشرفته بوده و از صدر اسلام و قانونی که شارع مقدس وضع کرده به این ویژگی‌ها توجه داشته است و ما الان یک مقداری ساده‌سازی می‌کنیم و به این ویژگی‌ها توجه نمی‌کنیم.

عذرخواهی می‌کنم، شاید عرایض بنده خیلی ربطی به مقاله‌ی حضرتعالی نداشت. من می‌خواستم بحث را به این سمت ببرم که ما باید یک مقداری در این دو مفهوم بسیار کلیدی در فضای مطالعات فقهی برای هنر و کودک به این پیچیدگی‌ها هم توجه کنیم تا بتوانیم به یافته‌های جدیدتر و دقیق‌تری برسیم و از آن مهم‌تر بابی را برای فهم درست مفهوم کودکی و هنر برای مخاطبانی که در کشورمان داریم، باز کنیم. عذرخواهی می‌کنم.

———————————-

– دکتر مهدی زارع:

بسم الله الرحمن الرحیم. سلام و عرض ادب مجدد دارم. از آقای دکتر مقدادی تقدیر و تشکر می‌کنم که با نکات ارزشمندی که گفتند یک طلوع جدیدی را حداقل برای ما در بحث فقه و هنر ایجاد کردند و از آقای دکتر ربانی هم تشکر می‌کنم، نکاتی که ایشان گفتند واقعا برای بنده قابل استفاده بود و ان‌شاءالله فرصتی شود تا در مجال‌های بیشتر از این نکات به صورت ارزنده‌ای استفاده کنیم و بتوانیم در این عرصه‌ی فقهی ایجاد ادبیات کنیم.

مقدمه‌ای که باید خدمتتان عرض کنم در مورد موضوع مقاله است. به نظر من صرف ورود به این حوزه‌ها خیلی کار بزرگ و ارزشمندی بود. یعنی عرصه‌هایی که روزی برای فقه و برای بزرگان اسلامی بود و رفته رفته در طول تاریخ به حاشیه رفت.

وقتی ما نگاه می‌کنیم در واقع بزرگ‌ترین هنرمندانی که الان در حداقل تمدن اسلامی و حداقل در عرصه‌ی ایران نگاه می‌کنیم امثال حافظ، سعدی و این‌ها کسانی بودند که فقهای بزرگ ما بودند و در عین حال هنرمندترین افراد این مرزوبوم هم همین افراد بودند. هنر یک ابزاری برای انتقال مفاهیم بوده و همیشه هم مورد استفاده قرار می‌گرفته است. مثلا در مورد جناب شبستری هست که وقتی آن فرد و یا آن پادشاه می‌آید و چند سؤال را با حالت شعر از ایشان می‌پرسد که سؤالات فلسفی هم هست. با این‌که خود جناب شبستری هم دارد که؛ من شاعر نیستم. ولی او شروع می‌کند و گلشن راز را بر پایه‌ی شعر می‌نویسد. در ابتدای مقدمه هم می‌گوید که؛ «مرا از شاعری هیچ عار ناید / که در صد قرن چون عطار ناید». بالأخره این‌ها هنر را به عنوان یک ابزار بزرگی در زندگی هر فقیه و اندیشمندی تصور می‌کردند.

یا مثلا بحث خوشنویسی به عنوان یک هنر بزرگ، یعنی وقتی کودک از ابتدای مکتب وارد حوزه‌های علمیه می‌شد، اولین قدمی که برمی‌داشت این بود که چطور بنویس، چطور قلمت را بتراش و مرکب چطور باشد و کودک شروع به هنر خطاطی و مشاقی کردن می‌کرد. این‌ها باعث می‌شد که وقتی ما نگاه می‌کنیم حتی بعضی از عرفای ما، مثلا حضرت علامه طباطبایی دارند که؛ مرحوم آیت‌الله قاضی به ما گفتند که؛ فلان آیه را سرمشق کن و بنویس و این اثر را دارد و مرحوم آقای قاضی گفتند که این را با قلم نی بنویس. ایشان می‌گویند که؛ چون من در آن زمان پول نداشتم که هزینه کنم و قلم نی بخرم، با همان مداد نوشتم ولی آن تأثیر بیرون نیامد. به مرحوم آقای قاضی هم گفتم که؛ آن چیزی که گفتید حاصل نشد. ایشان گفتند که؛ باید با قلم نی می‌نوشتی. برای این بنده خدا هم بالأخره معذوریت‌های اقتصادی مانع شده بود. یا این‌که نوشتن با خودکار را الان هم داریم که بعضی از بزرگان مخصوصا برای قرآن و امثال آن منع می‌کردند، چون بالأخره حدید در قرآن به حالت جنگ و امثال این‌ها استفاده شده است و آن ظرافت‌های روحی را ایجاد نمی‌کند.

این هنر از قدیم در حوزه‌های علمیه بوده ولی متأسفانه چون افراد نتوانستند بین هنر اصیل و آن هنری که باعث تعالی فرد می‌شود و آن هنری که فرد را به شهوت می‌کشاند، تمایز ایجاد کنند، رفته رفته کل عرصه‌ی هنر در حوزه‌های علمیه به حاشیه سپرده شد و این معضل خیلی بزرگی است. این یک نکته است که باید بیان می‌کردم که واقعا پرداختن به این موضوعات جای قدردانی دارد که آقای دکتر انجام دادند.

اما به عنوان یک دانش‌آموز حقوق چند تا سؤال نسبت به خود بدنه‌ی مقاله به ذهن بنده رسید و برای من سؤال پیش آمد:

  • یکی این بحث بود که؛ مثلا در مورد اسناد بین‌المللی که اشاره فرمودید. ببینید وقتی ما می‌خواهیم بگوییم که هر آنچه که امروز عقلای عالم می‌گویند فرآورده‌های فقهی ما و منابع نقلی ما هم تأیید می‌کنند. گاهی در بعضی از عرصه‌ها ما ادعا می‌کنیم که فرآورده‌های فقهی ما نسبت به یافته‌های امروز اسناد بین‌المللی نگاه بلندنگرانه‌تری دارند. در این مقاله تصور بنده بیشتر این بود که نظر آقای دکتر این است که فرآورده‌های فقهی ما یافته‌های بیشتری نسبت به اسناد بین‌المللی دارند، منتها بنده آن وجه تمایزی که فقه می‌تواند نسبت به اسناد امروز بین‌المللی در حیطه‌ی حقوق کودک و به صورت خاص حق هنر داشته باشد پیدا نکردم، چون مثلا در خود هم میثاقین و هم اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر به صورت کلی پدر و مادر را برای انتخاب مدرسه و نوع آموزش بر اساس عقاید خودشان و آن مصلحتی که فرض می‌کنند و خود پدر و مادر می‌دانند، مختار می‌داند. اگر ما این را گزاره‌ی عامی تلقی کنیم و در حوزه‌ی حقوق کودک هم بخواهیم این نظر را وارد کنیم به این می‌رسیم که هر جایی که پدر و مادر و والدین و یا آن سرپرست قانونی تصوری نسبت به مصلحت کودک داشت، آنجا مختار است، چه مدرسه‌ی آموزش و پرورشی باشد، چه مدرسه‌ی خط و چه مدرسه‌ی نقاشی و مجسمه‌سازی باشد، بر اساس مصلحت می‌تواند آن کار را انجام دهد.

آن چیزی که بنده از بدنه‌ی مقاله برداشت کردم این بود که؛ هر آنچه که امروز فقه به عنوان مصلحت کودک برای والدین این اجازه و اختیار را داده است، اسناد بین‌المللی هم همان را برای والدین و یا سرپرست قانونی متصور شده‌اند. این وجه تمایز برای بنده کمی مبهم بود.

  • نکته‌ی دومی که در مورد بدنه‌ی مقاله به ذهن من می‌رسد، همان‌طور که عرض کردم این است که هنر می‌تواند تعاریف متفاوتی داشته باشد، آقای دکتر و حضرتعالی هم اشاره کردید و در مقاله بود. به نظر من می‌رسد که کاش در تفاوتی که نگرش اسلامی به هنر دارد و آن نگرشی که مدرن‌ها یا پست‌مدرن‌ها نسبت به هنر دارند و متفاوت است، به نظر می‌رسد که نگرش اسلامی هنر را برای تعالی می‌بیند، یعنی ابزاری است که فرد با استفاده از آن می‌خواهد به یک تعالی برسد و یا بقیه را به عنوان ابزاری برای انتقال مفاهیم متعالی استفاده کند. همان‌طور که ما می‌بینیم مثلا در بین بزرگان ما، علامه‌ی حسن‌زاده می‌گوید: این دیوان شعری که من گفتم، شعر نبود که فکر کنید خواستم برای هنر و هنر ورزیدن این اشعار را ارائه کنم، نه، این شرح حال من بود که من به این شکل نوشتم. در واقع می‌خواهد آن شرح حالی که برای سالکان طریقت بر اساس منش ایشان هست به این دید هنری انتقال دهد.

به نظر می‌رسد که اگر تعریفی هم از اندیشمندان مسلمان نسبت به هنر در مقاله ارائه می‌شد می‌توانست کمی نگاه جامع‌نگرانه‌تری داشته باشد. یا افرادی مثل خود جناب حافظ که ایشان دارند: «عشق می‌ورزم و امید که این فن شریف / چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود». حافظ در اینجا دارد اصالت هنر را به عشق ورزیدن نسبت به حق متعال ارائه می‌دهد و آن هنری که دوری و ایجاد شهوت و یا امیال حیوانی را در انسان تهییج می‌کند، ایشان به عنوان هنر حرمانی تلقی می‌کند که در برابر آن هنر عشق ورزیدن است که کمک می‌کند فرد از قوسی که در عالم طبیعت هست، از قوس نزول که به پایین می‌آید و به سمت بالا، انسان را به قوس صعود بکشاند.

بقیه‌ی بزرگان هم این‌طور هستند، مثلا مولوی می‌گوید: «چون غرض آمد هنر پوشیده شد». وقتی که امیال نفسانی و غرض فردی حیوانی می‌آید هنر پوشیده می‌شود. در واقع هنر را به معنای آن تعالی انسانی قلمداد می‌کند. از این جهت می‌توانیم برداشت کنیم که در نگرش اندیشمندان مسلمان هنر به عنوان هنر موضوعیت ندارد، بلکه هنر جهت تعالی فردی و تعالی انسانی به سمت آن عشق حقیقی است که موضوعیت پیدا می‌کند.

وقتی ما این نوع نگرش و تعریف را برای تولد عرصه‌ای مثل فقه هنر، وارد دنیای هنر کنیم، موضوعات هم خیلی متفاوت می‌شود. در حقیقت دو نوع نگرشی که آقای دکتر ربانی اشاره کردند که غرب نسبت به هنر دارد، در عرصه‌های متفاوت از تعاریف کودکی گرفته تا سلایق فردی و تا بقیه‌ی عرصه‌ها که ما می‌بینیم و تمایزاتی که نسبت به برداشت‌های اسلامی دارد، وقتی ما این‌ها را بگوییم، وقتی در واقع آن سنگ‌بنای اصلی را بر اساس مبانی اسلامی عنوان‌گذاری و تعریف کنیم، الان می‌خواهیم بگوییم که آیا مصلحت کودک در شرکت در کلاس‌های رقص‌های شهوانی هست یا نیست. در اینجا اصالتا این سؤال پیش نمی‌آید که مصلحت هست یا نه. چون اصلا این را جزء هنر تلقی نمی‌کنیم و محدوده‌ی هنر متفاوت می‌شود. این یک نکته بود که در این بحث به نظر بنده رسید.

لذا آن تعریفی که حضرتعالی در مقاله برای هنر ارائه فرمودید، به نظر می‌رسد به تعبیر جناب فارابی یک غایتی هم به عنوان غایت سعادت باید اضافه شود، یعنی اگرچه با نگاه هنری احساسات و عواطف در کودک برانگیخته می‌شود، اما این در صورتی است که به غایت سعادت و به انسانیت فرد منتهی شود و یا به تعبیر حافظ و مولانا آن عشق ورزیدن تجلی پیدا کند. ما به این می‌توانیم هنر بگوییم و از اینجا سنگ‌بنا گذاشته شود.

  • یک نکته‌ی دیگری هم در بحث حق‌ها عنوان شد که برای بنده سؤال پیش آمد. سه معنای فقهی از حق عنوان شده بود؛ حق به معنای اعتبار، حق به معنای سلطه و توانایی و حق به معنای سلطنت. همان‌طور که برخی از فقها، هر کدام در یکی از این شاخه‌ها نظرات حق را عنوان کرده‌اند.

این خیلی نکته‌ی دقیقی بود و بنده استفاده کردم، منتها برای رد نظریه‌ی دوم و سوم، حضرتعالی دو تا دلیل آورده بودید و دلیل اول این بود که؛ در نظر سلطه و توانایی برخی از فقها دارند که ما این نوع حق را به عنوان یک نوع ملکیت تضعیف شده تصور می‌کنیم و دلیلشان هم این است که بحث‌هایی – همان‌طور که حضرتعالی هم اشاره کردید – مثل تحجیر، حق شفعه و امثال این‌ها، چون فرد نمی‌تواند به بقیه انتقال دهد ولی خودش می‌تواند استفاده کند، حق الماره و امثال این‌ها که بعضی از افراد قائل شدند.

حضرتعالی دو تا دلیل در رد این ملکیت تضعیف شده آورده بودید. یکی این بود که ملکیت یا برای ما هست و یا نیست. در واقع تجزیه‌پذیری در ملکیت معنا ندارد. این حرف به صورت کلی درست است اما در برخی موارد مثل خود حق شفعه و حق الماره هست که فرد برای خودش الان می‌تواند در این باغ استفاده کند اما نمی‌تواند این را ببرد و یا نمی‌تواند به فرد دیگری انتقال دهد و یا حتی وقتی از خیابان دارد عبور می‌کند، می‌تواند از این خیابان یک بار یک میوه‌ای را بچیند و استفاده کند، اما نمی‌تواند این را ببرد و بفروشد. این حق‌ها با این‌که ملک فرد نیست، منظور من تملک با آن نگاه حقوق خصوصی است که 7-8 تا شرط قابل انتقال، قابل نقل، اسقاط‌پذیری و آن 7-8 اصول متفاوتی که عنوان شده است، با این‌که این‌ها را ندارد اما بالأخره نسبت به استفاده از این حق دارد. به نظر می‌رسد که این‌ها به خاطر این‌که این مشکل ایجاد نشود، این عبارت ملکیت تضعیف شده را استفاده کرده‌اند و شاید ایراد خیلی وافی نباشد.

ایراد دومی هم که حضرتعالی فرمودید این بود که؛ در مواردی که ممکن است اصلا سلطنتی وجود نداشته باشد، مثل حق تحجیر و امثال این‌ها. باز در اینجا هم به نظرم می رسد که در واقع کمک به قول همین‌ها است، همان نظریه‌ی آن‌ها با این اشکال ثابت می‌شود، چون آن‌ها اصالتا به همین اعتقاد دارند که بعضی از موارد هستند که در واقع سلطنت کامل وجود ندارد اما فرد می‌تواند استفاده کند، یعنی یک نوع ملکیت با مسامحه در تعبیر است.

ضمن این‌که هر دوی این ایرادات ناظر به گروه دوم هستند، نه گروه سوم، یعنی کسانی که در واقع قائل به سلطنت هستند، آن‌ها ملکیت تضعیف شده را در این نوع حق‌ها روا نمی‌دانند، اگرچه تسلط صاحب حق را بر حق به عنوان مقوم قبول دارند و به عنوان تحقق حق کافی می‌دانند، اما آن ملکیت را رد نمی‌کنند.

لذا در آن نظر سلطنت که مرحوم طباطبایی و مرحوم اراکی و امثال این‌ها بیان کرده بودند، اگر حضرتعالی نقد خاصی دارید و یا مورد رضای حضرتعالی نبود، شاید بهتر بود که این را مجزا رد کنید.

  • در مورد موجه‌سازی حق یک نکته‌ای که حضرتعالی خیلی خوب اشاره کردید و بنده در ادبیات فقهی‌مان خیلی کم دیده‌ام که ورود کنند – خود بنده چند سال است که در حوزه‌ی حق‌ها فعالیت دارم – استفاده از عقل در موجه‌سازی حق‌ها است. ما این را خیلی کم داریم. یعنی عمده‌ی افرادی که سعی می‌کنند یک حقی را وارد عرصه‌ی حقوقی یا فقهی ما کنند، نگاه آن‌ها نگاه نقلی است، در واقع یک نگاه اخباری‌گری به موضوعات دارند. از این‌که عقلای عالم چه می‌گویند و کارکرد عقل چیست… . با این‌که در اصول فقه همه معتقدند که عقل یکی از… . به غیر از اخباری‌ها، فقها و اصولیینی که بالأخره در حاشیه نبودند و در اصل حوزه بودند، همه معتقدند که عقل به عنوان یک منبع کارآمد در کنار سایر منابع مثل اجماع، سنت، قرآن و امثال این‌ها قرار دارد و به عنوان یک منبع است، یعنی عقل در برابر نقل است. متأسفانه ما در موجه‌سازی حق‌ها از این عنصر عقل استفاده نمی‌کنیم و بزرگان حوزه و یا بزرگان فقهی سعی می‌کنند از حتی روایاتی که خبر واحد است و یا حتی ممکن است از جهت سندی ضعف داشته باشد استفاده کنند، اما ترس دارند نسبت به این‌که عقل را وارد حیطه‌ی موجه‌سازی کنند و این به نظر یک نقطه‌ی مزیتی است که حضرتعالی ورود کردید و عنصر مصلحت را به عنوان این‌که یک مفهومی است که عقل توانایی فهم نسبت به آن دارد را در موجه‌سازی حق استفاده کردید. به نظرم این نکته‌ی مهمی است. اگرچه در نظرات موجه‌سازی که در مدل‌های غربی هم وجود دارد عمدتا تقریبا شاید 13-14 نوع مکتب‌های متفاوت برای موجه‌سازی حق‌ها داریم که دو تا از آن‌ها مکتب منفعت بنتام و اراده‌ای که تا حدی شاید بتوانیم بگوییم منبعث از نظر کانت است، بیشتر توانستند خودشان را نشان دهند و طرفداران بیشتری داشته باشند که در واقع شبیه به همین دو تا سرفصلی است که حضرتعالی عنوان کردید و جای تقدیر دارد.

به نظر می‌رسد که در ادامه‌ی پژوهش برای ایجاد ادبیات بیشتر که شاید جای آن چه در این مقاله خالی بود و چه در نگارش‌هایی که حضرتعالی یا بقیه‌ی اساتید بخواهند قلم بزنند جای آن خالی است، آن اصولی که از حق وجود دارد مثل اسقاط‌پذیری، نقل، انتقال، تجزیه‌ناپذیری، تعددپذیری و این مواردی که در فقه به عنوان اصول حق عنوان شده است، این‌ها هم به صورت مجزا در جهت موجه‌سازی حق در حقوق کودک اعمال شود که آیا کودک می‌تواند به والدینش بگوید که؛ من نمی‌خواهم به کلاس خوشنویسی بروم و برادرم برود. یا مثلا کودک فوت شد و این به فرد دیگری انتقال پیدا کند و یا این‌که مصلحت کودک هم شنا است و هم سوارکاری است و توصیه هم شده است ولی والدین فقط به سوارکاری علاقه داشته باشند و با شنا مخالف باشند، آیا این‌ها از والدین رفع تکلیف می‌کند و مواردی که هر کدام می‌تواند ثمرات متفاوت فقهی داشته باشد.

در پایان هم این بحث ضمانت اجرایی است که والدین در صورت اهمال و عدم انجام حق هنر کودک دارند، چه نوع ضمانت اجرایی چه در حقوق موضوعه‌ی ما و چه در نگرش فقهی ما می‌تواند داشته باشد؟

بنده مجدد از حضرتعالی تقدیر و تشکر می‌کنم، ان‌شاءالله بتوانیم در فرصت‌های بیشتر استفاده‌های بیشتری کنیم و همچنین تشکر مجدد دارم از آقای حضرتی عزیز.

————————————

– دکتر مقدادی

جا دارد که از آقای دکتر ربانی و آقای دکتر زارع و زحمات جنابعالی تشکر کنم. واقعا وقتی نقد منصفانه و عالمانه است آدم خیلی خوشحال می‌شود. من خیلی از نکاتی که عزیزان عنایت فرمودند را یادداشت کردم و قابل استفاده است. نمی‌خواهم دفاع کنم… .

البته اگر توجه کنید 4-5 سالی از این مقاله گذشته و همین الان هم مقداری از مباحثی که من مطرح کردم در این مقاله هم نبود، یعنی نگاه من نسبت به بحث‌ها یک مقداری عوض شده است. الان هم اگر فرصت شود، بعد از این جلسه هم باز یک چیز دیگری می‌شود. واقعا این‌طور است که ما به این بحث‌ها نیاز داریم و واقعا جای تقدیر دارد که چنین جلسه‌ای برگزار شد. من ان‌شاءالله همتم را مضاعف می‌کنم که در مباحثی که دارم در حقوق کودک کار می‌کنم روی این بحث یک مقدار جامع‌تر و دقیق‌تر کار کنم و نکاتی که اشاره شد را مدنظر قرار دهم.

البته در مواردی مثل عنوان مقاله خودم هم یک مقدار این گیر را داشتم، مثلا در نوشته‌جات اگر Right to Art یا همان حق بر هنر یا حق هنر آمده است، خواستم چیزی باشد که تطبیق داده شود.

واقعیت این است که در بحث‌های کودکی ما نیاز داریم که یک مباحث پایه‌ای داشته باشیم، باید همان‌ها را مفروض بگیریم و اگر بخواهیم این بحث‌ها را داشته باشیم، سخت است. حتی بحث نگاهی که از دیدگاه اسلامی به هنر داریم، این‌ها را باید بالأخره… . البته بله، باید یک مقداری اشاره می‌شد ولی واقعا جای آن‌ها در محدوده‌ی مقاله و چارچوب مقاله نیست، کمااین‌که یک‌سری بحث‌های دیگری هم هست، مثل همان بحث فقه حکومتی هنر و یا ضمانت اجرا که ایشان اشاره کردند. این مباحث هم وجود دارد.

من به‌هرحال واقعا تشکر می‌کنم و نکات بسیاری را آموختم، ان‌شاءالله بتوانم در سایر مباحثی که در این حوزه‌ها وجود دارد از محققین محترم و ارجمند استفاده کنم و بتوانم ان‌شاءالله کارهای بهتری داشته باشیم. از مدرسه‌ی هنر اسلامی و پژوهشگاه هم تشکر می‌کنم و از این فرصتی که در اختیار ما قرار دادند هم تشکر می‌کنم. تا کنون فرصت نشده بود که این‌قدر در مورد مقاله جوانب و ابعاد و زوایایی که وجود دارد و باید به آن توجه شود و نیاز دارد بیشتر به آن‌ها توجه شود، مطرح شود. بنابراین برای من واقعا جلسه‌ی خوبی بود و تقدیر و تشکر می‌کنم.

عرض دیگری ندارم، ان‌شاءالله خداوند به همه‌ی ما توفیق دهد.

– دکتر ربانی

من هم تشکر می‌کنم. نکته‌ای که با عنوان بحث کودکی عرض کردم، در پرانتز این را هم عرض کردم که اصولا جای این‌ها در مقاله نیست ولی واقعا باید به این پیچیدگی‌هایی که وجود دارد توجه داده شود. آقای دکتر زارع در مورد تعریف هنر فرمودند که اصلا خود واژه‌شناسی هنر در فرهنگ زبان فارسی ما اصول معنای هنر مرسوم را نداشته است. هنر از هو و نَر به معنای مرد فضیلت‌مند تشکیل شده است. بنابراین تحولاتی که در اشعار حافظ و یا جاهای دیگر دیده می‌شود گاهی ناظر به آن معنا است که به فضیلت نظارت دارد.

وقتی ما در جزئیاتی که حتی در ترمینولوژی و واژه‌شناسی این‌ها به وجود می‌آید، تمرکز می‌کنیم و می‌گوییم که ما چه چیزی را می‌خواهیم بررسی کنیم، کار ما را خیلی دقیق‌تر می‌کند و الّا باز بودن موضوع و حداقل ارجاع دادن به واژه‌های عرفی کودکی… . شما حقوقی نگاه کردید ولی واقعا حداقل اگر فقهی هم باشد می‌توانستیم این را فقط به دوره‌ی کودکی اول و یا کودکی دوم ارجاع دهیم و نهایتا 7 تا 10 سال باشد که بعد بگوییم… . حتی در عاملیت و خودمختاری کودکی که خدمتتان عرض کردم، بر اساس برداشتی که از روایات داشتیم، این دوره، دوره‌ی عاملیت و خودمختاری 100 درصد کودک است. در 7 سال اول هر چه کودک بخواهد باید انجام شود. خیلی عجیب است. یعنی با این مواجه هستیم که حتی عاملیت… . ما دو مدل عاملیت و خودمختاری داریم؛ یک عاملیت درون‌نسلی داریم، یعنی کودک در مورد تدبیر زندگی خودش، و یک عاملیت برون‌نسلی داریم، یعنی کودک در رابطه با بزرگسال.

من یک مثالی می‌زدم این است که؛ کاری که فرهنگ غربی در مورد کودکی کرده و یکی از نقدهای جدی به کنوانسیون و فرهنگ کودکی است، غیاب کودکی است. یعنی کاری کرده که کودکی را از زندگی بزرگسال حذف کرده است. به جای این‌که کودک در زندگی بزرگسال بپلکد، برای او اتاق خواب تعریف کرده است و کودک در آن اتاق خواب محصور است. نمی‌تواند وارد کار شود و در خیابان فقط از جاهای امن می‌تواند برود. پس کودکی دائما دارد از زندگی بزرگسال غایب می‌شود. در حالی که در فرهنگ ما برعکس است. می‌خواهم این عاملیت و خودمختاری را عرض کنم که بزرگسال باید خودش را محدود کند برای این‌که کودک آزاد باشد.

در آن آیه داریم که؛ «إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا»[3]. شما 3 جا باید خودتان را در اتاق‌ها حبس و محصور کنید و زمانی که بچه‌ها می‌خواهند وارد شوند باید اجازه بگیرند. آنجا کودکی که به سن تشخیص رسیده است، بزرگسال خودش را در آن اتاق محدود می‌کند و کودک باید آزاد باشد. نه این‌که بخواهد کودک را به اتاق بفرستد و خودش آزاد باشد. منظورم این است که ظرافت‌هایی در مطالعات مربوط به کودک و یا هر موضوعی وجود دارد که اگر ما یک مقداری حیطه‌ی بحث‌هایمان را دقیق‌تر کنیم چه بسا به عمق بیشتری از مفهوم می‌رسیم که می‌تواند راه را برای فهم بیشتر و بهتر این مفاهیم باز کند. عذرخواهی می‌کنم.

– آقای حضرتی:

ممنونم.

از جناب آقای دکتر ربانی تشکر می‌کنم. ان‌شاءالله متن فرمایشات اساتید هم در سایت فقه و هنر و هم در سایت پژوهشگاه بارگذاری خواهد شد. بودن در محضر اساتید بزرگواری مثل آقای دکتر ربانی، آقای دکتر مقدادی و آقای دکتر زارع حقیقتا باعث افتخار ما است و از فرمایشات شما بهره‌مند می‌شویم. سعادت داشته باشیم که ان‌شاءالله در جلسات بعدی هم در محضر هر سه بزرگوار باشیم و مخصوصا در همایش چهارم ان‌شاءالله برنامه‌ریزی بفرمایید که در همایش چهارم از مقالاتتان، از فرمایشاتتان و از حضورتان بهره‌مند شویم. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته. (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم)

[1]. بقره، 32.

[2]. اسراء، 70.

[3]. نور، 59.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

9 − نه =